swear

base info - اطلاعات اولیه

swear - سوگند

verb - فعل

/swer/

UK :

/sweə(r)/

US :

family - خانواده
sworn
قسم خورده
google image
نتیجه جستجوی لغت [swear] در گوگل
description - توضیح

  • استفاده از زبان رکیک و توهین آمیز


  • قول بده که کاری انجام خواهی داد

  • to say very strongly that what you are saying is true


    خیلی قوی بگویم آنچه شما می گویید درست است


  • برای دادن یک قول رسمی عمومی، به ویژه در دادگاه حقوقی

  • to use words that are rude or offensive as a way of emphasizing what you mean or as a way of insulting someone or something


    استفاده از کلماتی که گستاخانه یا توهین آمیز هستند به عنوان راهی برای تاکید بر منظور خود یا به عنوان راهی برای توهین به کسی یا چیزی


  • قول بدهید یا قاطعانه بگویید که راست می گویید یا کاری را انجام خواهید داد یا رفتار خاصی انجام خواهید داد

  • I've never heard her swear.


    من هرگز قسم او را نشنیدم

  • New citizens are asked to swear allegiance during the citizenship ceremony.


    از شهروندان جدید خواسته می شود که در مراسم شهروندی بیعت کنند.

  • Not surprisingly disruptive behaviour - shouting, swearing and general rowdiness - was sometimes evident.


    جای تعجب نیست که گاهی اوقات رفتارهای مخرب - فریاد زدن، فحش دادن و جنجال عمومی - مشهود بود.

  • He swore angrily when he realized he'd missed the train.


    وقتی فهمید قطار را از دست داده است با عصبانیت قسم خورد.

  • He swore at me to get out.


    به من فحش داد که بروم بیرون.

  • Officers say the suspect swore at them and threw a punch.


    افسران می گویند مظنون به آنها فحش داده و مشتی پرتاب کرده است.

  • She swears blind that she never met the man.


    او کور سوگند می خورد که هرگز آن مرد را ندیده است.

  • The plane flew so low that Geoff swears he saw one wing touch the top of a tree.


    هواپیما به قدری پایین پرواز کرد که جف قسم می خورد که یک بال را دیده است که به بالای درخت برخورد کرده است.

  • In return for our consent, he swore he would give it up the day after he won the election.


    در ازای رضایت ما، او قسم خورد که روز بعد از پیروزی در انتخابات از آن صرف نظر خواهد کرد.

  • Yocum garnered 56. 3 percent of the vote Tuesday, and is expected to be sworn into office June 27.


    یوکام روز سه شنبه 56.3 درصد آرا را به دست آورد و انتظار می رود در 27 ژوئن سوگند یاد کند.

  • As a repentant sinner I pledge to swear off this hallucinogen.


    من به عنوان یک گناهکار توبه کننده قول می دهم که این توهم زا را کنار بگذارم.

  • Major Roland Tuck swore peaceably under his breath.


    سرگرد رولاند تاک زیر لب با آرامش سوگند یاد کرد.

  • It was a mistake -- she swears that she didn't mean to do it.


    این یک اشتباه بود -- او قسم می خورد که قصد انجام این کار را نداشت.


  • در طول مراسم سوگند یاد می کنید که وفادارانه به کشور خدمت خواهید کرد.

  • I swore to myself that I'd never do anything like it again.


    به خودم قسم خوردم که دیگر هرگز چنین کاری را انجام نخواهم داد.

  • Do you swear to tell the truth?


    آیا قسم می خورید که حقیقت را بگویید؟

example - مثال
  • She fell over and swore loudly.


    روی زمین افتاد و با صدای بلند فحش داد.

  • I don't like to hear children swearing.


    من دوست ندارم فحش بچه ها را بشنوم.

  • He heard her swear under her breath.


    زیر لب صدای قسمش را شنید.

  • She was shouting, swearing, and acting in an aggressive manner towards the staff


    او فریاد می‌کشید، فحش می‌داد و رفتاری پرخاشگرانه نسبت به کارکنان داشت

  • Why did you let him swear at you like that?


    چرا اجازه دادی اینطور بهت فحش بده؟

  • He swore revenge on the man who had killed his father.


    او از مردی که پدرش را کشته بود قسم خورد.

  • I solemnly swear (that) it will never happen again.


    قسم می خورم (که) دیگر هرگز تکرار نخواهد شد.

  • I swear (that) I’ll never leave you.


    قسم می خورم (که) هرگز تو را ترک نخواهم کرد.

  • He swore solemnly that he would never hit her again.


    او قسم خورد که دیگر او را نزند.

  • She made him swear not to tell anyone.


    او را مجبور کرد قسم بخورد که به کسی نگوید.

  • He left swearing never to return.


    او رفت و قسم خورد که دیگر برنگردد.

  • She swore (that) she’d never seen him before.


    او قسم خورد (که) قبلاً او را ندیده است.

  • I could have sworn (= I am sure) I heard the phone ring.


    می توانستم قسم بخورم (= مطمئنم) صدای زنگ تلفن را شنیدم.

  • I swear to God I had nothing to do with it.


    به خدا قسم که کاری به آن نداشتم.

  • Witnesses were required to swear on the Bible.


    شاهدان باید به کتاب مقدس سوگند یاد می کردند.


  • آیا حاضرید در دادگاه بایستید و قسم بخورید که او را نمی شناسید؟

  • Remember you have sworn to tell the truth.


    به یاد داشته باشید، شما قسم خورده اید که حقیقت را بگویید.

  • Barons had to swear an oath of allegiance to the king.


    بارون ها باید با پادشاه سوگند وفاداری می دادند.

  • I swear by Almighty God to tell the truth.


    به خدای متعال سوگند حقیقت را بگویم.

  • They refused to swear allegiance to the new ruler.


    آنها از بیعت با حاکم جدید خودداری کردند.

  • Everyone was sworn to secrecy about what had happened.


    همه قسم خورده بودند که در مورد آنچه اتفاق افتاده بود رازداری کنند.

  • He swore blind that he’d already paid back the money he owed me.


    او کور سوگند خورد که قبلاً پولی را که به من بدهکار است پس داده است.

  • He swore blind that you knew all about it.


    او کور سوگند خورد که تو همه چیز را می دانی.

  • I think I put the keys back in the drawer, but I couldn't swear to it.


    فکر می کنم کلیدها را دوباره در کشو گذاشتم، اما نتوانستم قسم بخورم.

  • I swear to you I don't know anything.


    به شما قسم، من چیزی نمی دانم.

  • He swears up and down that he trusts me.


    بالا و پایین قسم می خورد که به من اعتماد دارد.

  • It was a real shock the first time I heard my mother swear.


    این یک شوک واقعی بود، اولین باری که شنیدم مادرم فحش می داد.

  • When the cab driver started to swear at him he walked away.


    وقتی راننده تاکسی شروع به فحش دادن به او کرد، از آنجا دور شد.

  • I don't know anything about what happened, I swear (it).


    من چیزی در مورد آنچه اتفاق افتاده نمی دانم، قسم می خورم (آن).

  • You might find it difficult to believe but I swear (that) the guy just came up to me and gave me the money.


    شاید باورش برایتان سخت باشد، اما قسم می خورم (که) آن مرد به من نزدیک شد و پول را به من داد.

  • She swore blind (= promised definitely) (that) she didn't know what had happened to the money.


    سوگند کور کرد (= قطعاً قول داد) (که) نمی دانست چه بر سر پول آمده است.

synonyms - مترادف

  • وعده

  • vow


    نذر

  • pledge


    سوگند - تعهد

  • attest


    گواهی

  • affirm


    تایید کردن


  • ضمانت


  • اعلام

  • undertake


    بعهده گرفتن

  • vouch


    تضمین

  • warrant


    حکم


  • گواهی دادن


  • ادعا کردن


  • حالت

  • covenant


    میثاق

  • aver


    معدل

  • avow


    قول

  • profess


    حرفه ای

  • asseverate


    تلفظ کنید

  • pronounce


    خلع کردن

  • depose


    مطالبه

  • proclaim


    مصیبت


  • تعهد بده

  • plight


    خود را ببندد

  • give an undertaking


    سوگند یاد کن

  • bind oneself


    حرف خود را بده

  • take an oath


    قلب متقاطع

  • swear an oath


    سوگند به کتاب مقدس

  • give one's word


    قاطعانه قول بده


  • swear on the Bible


  • solemnly promise


antonyms - متضاد

  • زنگ تفريح

  • condemn


    محکوم کردن


  • انکار

  • renounce


    صرف نظر کردن

  • gainsay


    به دست آوردن

  • disavow


    انکار کردن

  • repudiate


    رد کردن

  • disclaim


    سلب مسئولیت


  • وتو

  • veto


    تناقض دارند

  • contradict


    اختلاف نظر

  • refute


    چشم پوشی


  • سوال


  • بی اعتبار کردن


  • باطل کردن

  • discredit


    مخالفت کنند

  • disprove


    رها کردن

  • invalidate


    کویر


  • مناقشه


  • مخالفت


  • فراموش کردن


  • پس گرفتن

  • controvert


    خودداری کنید

  • dissent


    پنهان کردن، پوشاندن


  • پنهان شدن

  • retract


    پرسیدن

  • withhold


    تکذیب

  • conceal



  • ask


  • belie


لغت پیشنهادی

joan

لغت پیشنهادی

bill

لغت پیشنهادی

benzoic acid