testify
testify - گواهی دادن
verb - فعل
UK :
US :
بیانیه رسمی از آنچه درست است، به ویژه در دادگاه حقوقی
به وضوح نشان دهد که چیزی درست است
بایستید و به مردم بگویید که چگونه خداوند در زندگی شما به شما کمک کرده است
(of a person) to speak seriously about something especially in a law court or to give or provide proof
(از شخص) به طور جدی در مورد چیزی صحبت کردن، به ویژه در دادگاه حقوقی، یا ارائه یا ارائه دلیل
(از یک واقعیت، رویداد و غیره) برای نشان دادن چیزی یا اثبات درستی چیزی
to speak seriously about something esp. to tell what you know about a case in a court of law after you have officially promised to tell the truth
جدی صحبت کردن در مورد چیزی، به ویژه برای گفتن آنچه می دانید در مورد یک پرونده در دادگاه حقوقی پس از اینکه رسماً قول دادید حقیقت را بگویید
اظهار نظر رسمی در مورد چیزی، به ویژه در دادگاه حقوقی
گفتن اینکه چیزی درست است
پلیس مجبور شد از او در بیمارستان مراقبت کند تا زمانی که او به اندازه کافی برای شهادت خوب شود.
صدا زدن در یا درست قبل از سحر آغاز می شود -- همانطور که همسایگان من شهادت خواهند داد.
Charges against Louima were later dropped, and he testified about his ordeal in three criminal trials.
اتهامات علیه لوئیما بعداً لغو شد و او در مورد مصیبت خود در سه دادگاه جنایی شهادت داد.
شاهدی که علیه او شهادت داده بود ادعای خود را پس گرفت.
من حاضرم در دادگاه شهادت بدهم که آن شب در آپارتمان کارولین بودم.
هر کس او را بشناسد با کمال میل شهادت خواهد داد که او یک فاجعه پشت فرمان بوده است.
سالها بعد والدین او با صدور بیانیهای سوگند یاد کردند که این زوج در ژوئیه 1917 با هم آشنا شدهاند.
حتی خانه ها هم اکنون بر این امر گواهی می دهند.
او از شهادت علیه شوهرش امتناع کرد.
چندین شاهد هستند که برای دفاع شهادت خواهند داد.
او برای شهادت در برابر هیئت منصفه بزرگ در مورد نقش خود در این ماجرا احضار شد.
ایوانز به دریافت 200000 دلار رشوه شهادت داد.
او شهادت داد (که) در زمان قتل در تئاتر بوده است.
او شهادت داد: «مردی به من نزدیک شد که نمی شناختم.
همانطور که کارفرمایان شهادت می دهند، بسیاری از جوانان قادر به نوشتن یا املای خوب نیستند.
یکی از اعضای مافیا که آماده شهادت برای مقامات بود
چندین شاهد برای شهادت علیه او آمده اند.
او تمایلی به شهادت در مقابل کنگره نداشت.
دستیاران سابق رئیس جمهور برای شهادت در دادگاه او فراخوانده شدند.
مبنای محکومیت شهادت دروغ این بود که او با سوگند دروغ شهادت داده بود.
یک افسر ارشد به وجود جوخه های ضربت پلیس شهادت داد.
او شهادت داد که مرد را در حوالی زمان قتل دیده است که از ساختمان خارج شده است.
من می توانم به موارد فوق شهادت دهم زیرا در زمان وقوع آن واقعاً حضور داشتم.
این بناها گواه شکوفایی کشور و غنای فرهنگ آن است.
این عمل سخاوتمندانه گواه بر نوع آدمی است که شما هستید.
همانطور که داستان او گواه است، تحرک اجتماعی یک افسانه نیست.
الیزابت در برابر هیئت منصفه شهادت داد.
یکی از شاهدان شهادت داد که دزد را در حال فرار دیده است.
او شهادت داد که صاحب فروشگاه هنگام درخواست مجوز دولتی دروغ گفته است.
این سناتور در کمیته خدمات مالی مجلس نمایندگان شهادت داد.
مدیریت افراد آسان نیست، همانطور که بسیاری از مدیران جدید می توانند شهادت دهند.
تایید
corroborate
تایید کند
نشان دادن
ثابت كردن
نشان می دهد
attest
گواهی
bespeak
صحبت کردن
تاسيس كردن
شواهد و مدارک
اثبات کردن
substantiate
شاهد
گواهی بر
attest to
تحمل کردن
آشکار ساختن
جر و بحث
شواهد باشد
اثبات باشد
betoken
betoken
گواه
evince
نصب یک مورد برای
حکم
warrant
شاهد به
تایید برای
vouch for
واقعیت ها را ارائه دهید
give facts
آشکار کردن
make evident
اشاره به
ایستادن برای
مشخص کن
denote
دلالت کند
signify
علامت
belie
تکذیب
conceal
پنهان کردن، پوشاندن
contradict
تناقض دارند
discredit
بی اعتبار کردن
disprove
رد کردن
پنهان شدن
refute
وتو
انکار
veto
انکار کردن
صرف نظر کردن
disavow
به دست آوردن
renounce
مخالفت کنند
repudiate
سلب مسئولیت
باطل کردن
gainsay
خودداری کنید
سرکوب کردن
disclaim
زنگ تفريح
invalidate
محکوم کردن
withhold
پس گرفتن
suppress
دلسرد کردن
کویر
rebut
خودداری
condemn
چشم پوشی
disapprove
مقابله کند
retract
اجازه ندادن
discourage
refrain
counteract
disallow