assert
assert - ادعا کردن
verb - فعل
UK :
US :
با قاطعیت بیان کنید که چیزی درست است
to behave in a way that expresses your confidence importance or power and earns you respect from others
به گونه ای رفتار کنید که نشان دهنده اعتماد به نفس، اهمیت یا قدرت شما باشد و باعث احترام دیگران شود
اینکه بگوییم چیزی قطعا درست است
کاری کنید که نشان دهید قدرت دارید
اظهار نظر یا ادعای حقی قاطعانه
ادعا کردن همچنین رفتاری است که نشان دهنده قدرت، اقتدار یا کنترل باشد
اگر خود را ابراز کنید، با قدرت به گونه ای عمل می کنید که اعتماد به نفس شما را بیان می کند
او تاکید کرد: «این یک مسئله انصاف است.
او این حق را دارد که حق مفروض خود را با شرایط مساوی معقولانه مطرح کند.
پس از سال 1947، نهرو شروع به ادعای برتری خود کرد و روسای حزب را که مخالف او بودند برکنار کرد.
An established order of seeing, of understanding of ruling, is simply exploded - the Modernist spirit asserts itself.
نظم تثبیت شده دیدن، درک، حکمرانی به سادگی منفجر می شود - روح مدرنیستی خود را ادعا می کند.
کلیسا ادعا می کند که انسان ها ارواح مجسم شده اند: روح در بدن.
There exists today widespread propaganda which asserts that socialism is dead.
امروزه تبلیغات گسترده ای وجود دارد که ادعا می کند سوسیالیسم مرده است.
Professor Sykes has asserted that the skeleton, which was said to be man's first ancestor, is in fact a fake.
پروفسور سایکس ادعا کرده است که اسکلتی که گفته میشود اجداد اول انسان است، در واقع جعلی است.
They assert that the student has been incapacitated by the power differential, and must be in need of their protection.
آنها ادعا می کنند که دانش آموز به دلیل اختلاف قدرت ناتوان شده است و باید به حمایت آنها نیاز داشته باشد.
Mr. Collins asserted that they had either such a right or at least a right that Lautro should consider whether to hear them.
آقای کالینز اظهار داشت که آنها یا چنین حقی دارند یا حداقل حقی دارند که لاوترو باید در مورد شنیدن آنها فکر کند.
If women are to have equal opportunity they must loudly assert their ability to do all traditional male' jobs.
اگر قرار است زنان از فرصتهای برابر برخوردار شوند، باید با صدای بلند توانایی خود را برای انجام تمام مشاغل سنتی «مردانه» ابراز کنند.
او همچنان ادعا می کرد که بی گناه است.
این گزارش با اطمینان تاکید می کند که صنعت رشد خواهد کرد.
او همچنان بر بی گناهی خود تاکید می کرد.
صدراعظم آلمان مشتاق بود که تعهد دولتش به وحدت اروپا را تایید کند.
‘That is wrong,’ he asserted.
او تاکید کرد: این اشتباه است.
معمولاً گفته می شود که افراد مسن تر ترجیح می دهند از اعضای خانواده مراقبت دریافت کنند.
شما بیش از حد ترسو هستید - باید سعی کنید بیشتر خودتان را نشان دهید.
برای دفاع از استقلال/حقوق خود
من از همان ابتدا مصمم بودم که اقتدار خود را اعلام کنم.
حس خوب خودش را ثابت کرد.
او می خواست استقلال خود را از والدینش ابراز کند.
او توانست قدرت خود را بر رسانه ها نشان دهد.
آنها با موفقیت از حق خود برای محافظت از خانه هایشان دفاع کردند.
من واقعاً باید در جلسات بیشتر از خودم دفاع کنم.
از ابراز وجود و بیان نظرات خود نترسید.
امتناع از کمک به کارهای خانه راهی برای اثبات خودش بود.
Things began to change when women asserted themselves politically.
وقتی زنان از نظر سیاسی خود را مطرح کردند، اوضاع شروع به تغییر کرد.
مدرسه شبانه روزی محیط سختی بود و او به سرعت یاد گرفت که خودش را نشان دهد.
او ادعا می کند که از او پول دزدیده است.
او به ندرت اقتدار خود را بر فرزندان ابراز می کند.
در طول جنگ سرد، متفقین بر حق خود برای حرکت آزادانه بین دو برلین تاکید کردند.
The companies have asserted that everything they did was appropriate.
این شرکت ها ادعا کرده اند که هر کاری که انجام داده اند مناسب بوده است.
چند تن از اعضای کنگره از رئیس جمهور خواستند که رهبری خود را نشان دهد.
شما باید یاد بگیرید که در جلسات صحبت کنید و خود را ابراز کنید، وگرنه هرگز به جایی نخواهید رسید.
منتقدان می گویند که این شرکت کارگران را مجبور به رانندگی بی احتیاطی می کند، ادعایی که شرکت آن را رد می کند.
اعلام
حفظ
contend
مبارزه کردن
affirm
تایید کردن
profess
حرفه ای
جر و بحث
aver
معدل
حالت
avow
قول
مطالبه
pronounce
تلفظ کنید
allege
ادعا کردن
attest
گواهی
postulate
فرض
اعتراض
سوگند
avouch
رای دادن
اصرار کنید
posit
قرار دادن
proclaim
مدعی
purport
استناد کنند
adduce
مدافع
نقل قول
asseverate
حرکت
مطرح کردن
ارسال
propound
پیشرفت
نظر
opine
speculate
حدس و گمان
theoriseUK
theoriseUK
theorizeUS
theorizeUS
فرض
conjecture
حدس
در نظر گرفتن
contemplate
اندیشیدن
daresay
با جرات گفتن
excogitate
برانگیختن
حدس بزن
guesstimate
حدس زدن
hypothesiseUK
hypothesiseUK
hypothesizeUS
hypothesizeUS
muse
در فکر فرو رفتن
postulate
دلیل
presume
فرض کنید
مشکوک
فکر
surmise
تصور کن
نظریه های شکل
form theories
make suppositions