victory
victory - پیروزی
noun - اسم
UK :
US :
موقعیتی که در آن در یک نبرد، بازی، انتخابات یا اختلاف برنده می شوید
پیروزی در یک بازی ورزشی یا در یک مسابقه
یک پیروزی مهم، به ویژه در جنگ یا سیاست
وضعیتی که در آن یک کشور در جنگ علیه کشوری دیگر پیروز می شود و کنترل آن را به دست می گیرد
یک پیروزی در انتخابات که در آن یک حزب یا نامزد به مراتب بیشتر از مخالفان خود رای می آورد
یک پیروزی بسیار آسان
موقعیتی که در آن شخص، تیم، حزب و غیره که انتظار می رفت برنده شود، شکست می خورد
موقعیتی که در یک بازی، رقابت، انتخابات، جنگ و غیره برنده می شوید یا اینکه برنده شده اید
دویدن در اطراف یک پیست یا زمین ورزشی که توسط برنده یک مسابقه یا تیمی که در یک بازی برنده شده است ساخته می شود
a run around a track or sports field that is made by a winner of a race or a team that has won a game
عمل یا نمونه ای از برنده شدن در یک مسابقه یا جنگ
پیروزی 2-1 آنها مقابل استرالیایی ها کاملا غیرمنتظره بود.
Their 2-1 victory over the Australians was completely unexpected.
جشن های پیروزی
victory celebrations
او در انتخابات عمومی به پیروزی راحتی دست یافته بود.
اما این بدان معنا نیست که او هنوز یک پیروزی قطعی در جنگ ضعیف بین رئیس جمهور و پارلمان کسب کرده است.
But that does not mean he has yet won a conclusive victory in the debilitating war between president and parliament.
فلوریدا به تنهایی نزدیک به یک دهم از 270 رای الکترال مورد نیاز برای پیروزی را به دست آورد، در حالی که اوهایو دارای 21 رای است.
Florida alone provided nearly one-tenth of the 270 electoral votes required for victory while Ohio commands 21 votes.
شاید این نشان دهنده پیروزی انسان بر نیروهای بی جان باشد، یا شاید انسان صرفاً آن را چنین قضاوت کرده باشد.
Perhaps this represented a human victory over inanimate forces, or perhaps man merely judged it to be so.
برای کلئومنس پیروزی به نظر می رسید.
ما به پیروزی بسیار مطمئن هستیم.
پیروزی خیره کننده حزب کارگر در سال 1997 حزب محافظه کار را در مورد جدی بودن وضعیت خود انکار کرد.
Labour's stunning victory in 1997 left the Tory party in denial about the seriousness of its situation.
برای کسب یک پیروزی باریک
نتیجه باعث شد هر دو طرف مدعی پیروزی شوند.
یک پیروزی در انتخابات
هیچ یک از طرفین آنقدر قوی نیستند که به پیروزی نظامی دست یابند.
یک پیروزی قاطع / قاطع در انتخابات
او به پیروزی در فینال روز شنبه مطمئن است.
این تیم در حال جشن گرفتن پیروزی 3-2 مقابل لهستان است.
او امیدوار است که تیمش را به پیروزی مقابل استرالیا برساند.
این پرونده به عنوان یک پیروزی برای آزادی بیان تلقی می شود.
سخنرانی / جشن / رژه پیروزی
او در فینال قهرمانی به پیروزی رسید.
حزب کارگر در انتخابات 1945 به پیروزی رسید.
گل در ثانیه های پایانی بازی، پیروزی آنها را رقم زد.
هر اشتباهی از سوی دموکرات ها می تواند یک پیروزی جمهوری خواهان باشد.
بوش در سال 2000 به سختی به پیروزی دست یافت.
او آن را پیروزی کوچکی بر سیاست های سرکوب گرانه فزاینده می دانست.
او ملت را با پیروزی ناراحت کننده بر رهبر فعلی غافلگیر کرد.
حزب او در انتخابات پیروز شد.
از 9 پیروزی متوالی آنها، پنج پیروزی در خانه بوده است.
او با دو انگشت خود علامت پیروزی را نشان داد.
قهرمان هلند در تساوی سخت 2-2 مقابل پورتو از پیروزی محروم شد.
تیم کریکت انگلیس برای اولین بار در این فصل طعم پیروزی را چشیده است.
مجارستانی ها به پیروزی شگفت انگیزی مقابل قهرمان ایتالیا دست یافتند.
ارتش به پیروزی قاطعی دست یافت که مسیر جنگ را تغییر داد.
این مورد به عنوان یک پیروزی برای مردم عادی مورد استقبال قرار گرفت.
برندگان بعد از مسابقه یک دور پیروزی گرفتند.
آنها برای تضمین پیروزی برای خود دست به هر کاری می زنند.
آنها هر کاری که در توان داشتند انجام می دادند تا پیروزی را برای خود تضمین کنند.
این سلسله پیروزی های بی خون مورد حمایت داخلی گسترده او قرار گرفت.
رهبران اتحادیه از پیروزی سوسیالیست ها به عنوان یک گام بزرگ رو به جلو استقبال کردند.
اختلاف 98000 رای
triumph
پیروزی
accomplishment
دستاورد
موفقیت
حصول
attainment
کودتا
coup
شاهکار
feat
فتح
conquest
به کمال رساندن
consummation
شکوه
تحقق ایالات متحده
glory
تحقق انگلستان
fulfillmentUS
کسب
fulfilmentUK
تحصیل
acquirement
اوج گیری
acquisition
طلا
culmination
جایزه
نتیجه مطلوب
prize
نتیجه مثبت
favorable outcome
پر در کلاه
نتیجه موفقیت آمیز
favourable result
سوراخ در یکی
تور دو نیرو
اصابت
استاد سکته مغزی
اجرا
استاد استروک
سند - سند قانونی
realizationUS
execution
masterstroke
deed
شکست
ضرر - زیان
drubbing
داب زدن
annihilation
نابودی
vanquishment
مغلوب شدن
whitewash
سفید کردن
whitewashing
افتضاح
debacle
از دست دادن
چکش زدن
forfeit
چسباندن
hammering
پوسته زنی
pasting
ذبح
rout
ضربه زدن
shellacking
دیوار زدن
slaughter
شستشو
trouncing
كتك زدن
walloping
قایم شدن
washout
لیس زدن
beating
سرنگونی
extermination
کوبیدن
hiding
سطل زباله
licking
پیرایش
overthrow
شلاق زنی
thrashing
فحاشی
trashing
سقوط
trimming
KO
whipping
فویل
defeasance
downfall
KO
foil