margin
margin - لبه
noun - اسم
UK :
US :
حاشیه نشینی
حاشیه ای
به حاشیه رانده شده است
به حاشیه راندن
در حاشیه
فضای خالی کنار صفحه
the difference in the number of votes, points etc that exists between the winners and the losers of a competition or election
تفاوت در تعداد آرا، امتیازات و غیره که بین برنده و بازنده یک مسابقه یا انتخابات وجود دارد.
the difference between what it costs a business to buy or produce something and what they sell it for
تفاوت بین هزینه ای که برای یک کسب و کار برای خرید یا تولید چیزی صرف می شود و آنچه که آنها آن را می فروشند
an additional amount of something such as time money or space that you include in order to make sure that you are successful in achieving something
مقدار اضافی چیزی مانند زمان، پول یا مکان که برای اطمینان از موفقیت شما در دستیابی به چیزی در نظر می گیرید
لبه چیزی مخصوصاً ناحیه ای از خشکی یا آب
the difference between the price that something is sold for and the cost of producing or buying it. A margin is usually calculated as a percentage of the price that something is sold for unlike a MARK-UP which is calculated as a percentage of the cost of producing or buying it
تفاوت بین قیمتی که چیزی به آن فروخته می شود و هزینه تولید یا خرید آن. حاشیه معمولاً به عنوان درصدی از قیمتی که چیزی به آن فروخته می شود محاسبه می شود، برخلاف MARK-UP که به عنوان درصدی از هزینه تولید یا خرید آن محاسبه می شود.
اگر سهام یا سایر سرمایه گذاری ها را با حاشیه خریداری کنید، آنها را با پول قرض گرفته شده خریداری می کنید
مقداری که یک چیز با چیز دیگر متفاوت است
سود حاصل از یک محصول یا خدمات
the empty space to the side of the text on a page sometimes separated from the rest of the page by a vertical line
فضای خالی کنار متن در یک صفحه، گاهی اوقات با یک خط عمودی از بقیه صفحه جدا می شود
لبه بیرونی یک منطقه
If someone is on the margins of a group of people they are part of that group but different in important ways, and if someone is on the margins of an activity they are only slightly involved
اگر فردی در حاشیه گروهی از افراد باشد، بخشی از آن گروه است، اما از جنبه های مهم متفاوت است، و اگر فردی در حاشیه یک فعالیت باشد، فقط اندکی درگیر است.
something that makes a particular thing possible such as an extra amount of money time etc. allowed that makes it possible to deal with an emergency
چیزی که یک چیز خاص را ممکن می کند، مانند مقدار اضافی پول، زمان و غیره مجاز است که امکان مقابله با شرایط اضطراری را فراهم می کند.
مرز فضای خالی اطراف متن نوشته شده یا چاپ شده در یک صفحه
مقدار یا درجه تفاوت بین مقدار بالاتر و مقدار کمتر
حاشیه خطا مقداری است که می توانید بدون خطر شکست کامل اشتباه کنید
A margin of error is the degree to which a calculation can be wrong without changing how accurate the final result is
حاشیه خطا میزان اشتباه بودن یک محاسبه بدون تغییر در میزان دقت نتیجه نهایی است
مقداری که یک چیز از چیز دیگر بیشتر یا کمتر است
تفاوت بین کل هزینه ساخت و فروش چیزی و قیمتی که به آن فروخته می شود
the difference between the amount of a loan and the value of the collateral (= property to be given to the lender if the money is not paid back)
تفاوت بین مبلغ وام و ارزش وثیقه (= ملکی که در صورت عدم بازپرداخت پول به وام دهنده داده می شود)
money shares, etc. that a client gives to a broker to hold that protect the broker from loss on a contract
پول، سهام، و غیره که مشتری به یک کارگزار می دهد تا نگه دارد، که کارگزار را از ضرر در قرارداد محافظت می کند.
اگر سهام را با حاشیه خریداری می کنید، برای انجام این کار پول قرض می کنید
در اوایل سال 1986 حاشیه ها کمتر شده بود.
The supermarkets then found that they could charge bigger margins on goods that were peripheral to their core business processed foods.
سوپرمارکتها سپس دریافتند که میتوانند حاشیه سود بیشتری را برای کالاهایی که برای کسب و کار اصلی آنها، یعنی غذاهای فرآوری شده، مرتبط هستند، دریافت کنند.
Considerable margins of uncertainty are associated with the best-fit climate sensitivities identified in an analysis of this type.
حاشیه های قابل توجه عدم قطعیت با بهترین حساسیت های آب و هوایی که در تحلیلی از این نوع شناسایی شده اند، مرتبط است.
اندازه حاشیه مورد نظر تابعی مثبت از نوسانات قیمت های آتی است.
با اختلاف هشت گل شکست
یک نفر در حاشیه سمت چپ یادداشتی نوشته بود.
The poll which showed Forbes leading Dole by a 31-22 percent margin figured that 27 percent of independents would vote.
این نظرسنجی که نشان داد فوربس با اختلاف 31 تا 22 درصد از دول پیشتاز است، نشان میدهد که 27 درصد از مستقلها رای خواهند داد.
در اندازه و اهمیت، اگر نه جذابیت، سیدنی با اختلاف کمی برنده شده است.
یادداشت هایی در حاشیه وجود داشت.
حاشیه سمت چپ/راست
حاشیه باریک/عریض
یادداشت ها در حاشیه خط خورده اند
او با اختلاف کم پیروز شد.
او دوندگان دیگر را با اختلاف ده ثانیه شکست داد.
اعضا با اختلاف 7 به 1 به شرکت سهامی عام رای دادند.
میانگین حاشیه های عملیاتی شما چقدر است؟
حاشیه ناخالص 45 درصد
یک حاشیه ایمنی
دروازه باریک برای من حاشیه کمی برای خطا باقی گذاشت که ماشین را به عقب برگرداندم.
حاشیه شرقی اقیانوس هند
افرادی که در حاشیه جامعه زندگی می کنند
او 18 ثانیه نسبت به نزدیکترین رقیب خود اختلاف داشت.
او با کمترین اختلاف پیروز شد.
این اصلاحیه با اختلاف زیادی تصویب شد.
انتخابات احتمالاً با حاشیههای کمرنگ تعیین میشود.
اختلاف برنده فقط 8 ثانیه بود.
این شرکت چگونه با چنین حاشیههای نازکی کنار میآید؟
این شرکت به حاشیه های چربی از مدل های لوکس متکی است.
آنها با حاشیه بسیار کم کار می کنند.
آنها امیدوارند که حاشیه های خود را در رایانه بهبود بخشند.
برنامه هیچ حاشیه ای برای خطا باقی نگذاشت.
ما ذخایر قابل توجهی داریم که حاشیه خوبی برای عدم قطعیت ها فراهم می کند.
سنا با ۵۲ رای موافق و ۴۷ رای مخالف استفاده از نیروی نظامی را تصویب کرد.
این نظرسنجی نشان می دهد که دولت با کمترین حاشیه پیشتاز است.
افزایش سود ما به دلیل بهبود حاشیه و کنترل موفقیت آمیز هزینه است.
استفاده از نیروی کار ارزان باعث افزایش حاشیه سود می شود.
اگر نظری داشته باشم در حاشیه می نویسم.
این گیاه تمایل به رشد در حاشیه های سبک تر مناطق جنگلی دارد.
او دهه 1980 را در حاشیه سیاست بریتانیا گذراند.
ما باید به کسانی که در حاشیه جامعه هستند نزدیک شویم.
مرز
حاشیه، غیرمتمرکز
محیط
perimeter
لبه
rim
حاشیه
fringe
مقید شده است
periphery
دور
verge
دامن
bound
حد
circumference
مرزی
skirt
پایان
brim
حد نهایی
محدود می کند
borderline
لبه زدن
لبه لبه
extremity
قطب نما
confines
سجاف
edging
محدودیت ها
brink
سمت
skirting
لب
compass
قاب
hem
متولد شد
limits
محدود کردن
بانک
پیرایش
marge
bourn
confine
trimming
centreUK
مرکز انگلستان
centerUS
مرکز ایالات متحده
هسته
داخل
interior
داخلی
وسط
قلب
hub
هاب
midpoint
نقطه میانی
midsection
افتتاح
nucleus
نقطه مرکزی
مرحله وسط
هارتلند
halfway point
بدن
mid point
مهربانی
heartland
مرکزی
باز کن
kindness
قسمت مرکزی
سرزمین اصلی
منطقه
شروع کنید
mainland
کمترین
قلمرو
پایان
minimum
کل
عقب
حد نهایی
بازگشت
rear
extremity
