domestic
domestic - داخلی
adjective - صفت
UK :
US :
مربوط به یک کشور خاص یا اتفاق می افتد و هیچ کشور دیگری را درگیر نمی کند
مربوط به روابط خانوادگی و زندگی در خانه
در خانه های مردم استفاده می شود
کسی که اهل خانه است از گذراندن وقت در خانه لذت می برد و در آشپزی، نظافت و غیره مهارت دارد
یک حیوان اهلی در مزرعه یا در خانه شخصی زندگی می کند
خدمتکاری که در یک خانه بزرگ کار می کند
دعوای اعضای یک خانواده در خانه شان
مربوط به خانه یا خانواده
مربوط به کشوری که در آن زندگی می کنید، نه خارج از کشور
مربوط به کشور خود شخص
متعلق یا مربوط به خانه، خانه یا خانواده
دعوا یا حمله ای که در خانه ای بین افرادی که یکدیگر را می شناسند اتفاق می افتد
شخصی برای انجام کارهایی مانند نظافت و آشپزی در خانه شخص دیگری پول پرداخت می کند
مربوط به خانه، خانه یا خانواده است
شخصی برای کمک به کارهایی که باید در خانه انجام شود، مانند تمیز کردن و شستن لباس ها، پول پرداخت می کند
someone paid to help with work that needs to be done in a house such as cleaning and washing clothes
مربوط به کشور خود شخص یا در داخل آن
روزی روزگاری تنها جنایت در این گردنه جنگل، اهلی بود.
این فروشگاه طیف گسترده ای از لوازم خانگی را به فروش می رساند.
رویدادهای مهم بینالمللی داوطلبی در ورزشهای فردی شامل رویدادهایی است که به طور منظم در تقویم داخلی هر ورزش برگزار میشود.
او با جوجه های اهلی کار می کرد و از دانه های برنج تغذیه می کرد.
Major international events Volunteering in individual sports includes regularly held events within the domestic calendar of each sport.
او با شرکت های بزرگ و داخلی که سود سهام بالایی می پردازند، می چسبد.
امنیت پروازهای داخلی در ایالات متحده به میزان قابل توجهی افزایش یافته است.
از گاز برای گرمایش خانگی و پخت و پز استفاده می شود.
اکثر آمریکایی ها مسائل داخلی را به عنوان اولویت اصلی خود ذکر کردند.
سخنرانی رئیس جمهور به طیف وسیعی از مسائل خارجی و داخلی پرداخت.
او دوست دارد زندگی خانگی خود را کاملاً جدا از کارش نگه دارد.
کتاب های تاریخ چیز زیادی در مورد زندگی خانگی اجدادمان به ما نمی گویند.
فولکس واگن هم برای بازار داخلی و هم برای صادرات خودرو تولید می کند.
مشکلات داخلی روی کار او تأثیر می گذارد.
domestic affairs/politics
امور داخلی/سیاست
خروجی شامل صادرات و فروش در بازار داخلی است.
ایالات متحده نمی تواند تقاضای داخلی خود را برای فولاد در هر سال برآورده کند.
قوانین داخلی انگلیس
او مشاور ارشد کاخ سفید در امور سیاست داخلی بود.
مبارزات انتخاباتی عمدتاً بر مسائل داخلی متمرکز بوده است.
پروازهای داخلی (= به و از مکان های داخل یک کشور)
domestic appliances
لوازم خانگی
مشکل رو به رشد خشونت خانگی (= خشونت بین اعضای یک خانواده)
یک داستان تکان دهنده از آزار خانگی
اکثریت قریب به اتفاق کارگران خانگی با حقوق و دستمزد زنانه هستند.
domestic chores
کارهای خانگی
خدمات خانگی (= کار خدمتکار در خانه بزرگ)
اسب و سایر حیوانات اهلی
بیشتر گربه های خانگی از خیس شدن متنفرند.
من آدم خیلی اهلی نیستم
حتی مسافران پروازهای داخلی ممکن است ملزم به همراه داشتن کارت شناسایی باشند.
استحکام فعلی اقتصاد داخلی چین
در جبهه داخلی، دغدغه اصلی نخست وزیر اقتصاد بود.
این شرکت در عملیات داخلی و بین المللی زیان دیده است.
این هافبک در دو بازی داخلی جام حذفی به علاوه یک بازی جام ملت های اروپا به میدان رفته است.
domestic airlines/flights
خطوط هوایی داخلی/پروازها
افکار داخلی مخالف جنگ شده بود.
domestic chores/duties/arrangements
کارهای خانگی / وظایف / ترتیبات
افسران پلیس هرگز نباید یک حادثه خشونت آمیز را به عنوان یک اتفاق خانگی رد کنند.
من هرگز به کارهای خانه مانند آشپزی و نظافت علاقه نداشته ام.
سیاست داخلی رئیس جمهور موفق تر از سیاست خارجی او بوده است.
خرده فروشان داخلی با فشار بی امان واردات مواجه هستند.
تمرکز بر صادرات می تواند به مبارزه با رقابت داخلی و خارجی کمک کند.
domestic manufacturing/production
ساخت/تولید داخلی
خدمات ما برای کاربران داخلی است.
کسب و کار
شرکت های بزرگ، دارای شخصیت حقوقی
دفتر
تجاری
صنعتی
حرفه ای
عمومی
occupational
شغلی