domestic

base info - اطلاعات اولیه

domestic - داخلی

adjective - صفت

/dəˈmestɪk/

UK :

/dəˈmestɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [domestic] در گوگل
description - توضیح
  • relating to or happening in one particular country and not involving any other countries


    مربوط به یک کشور خاص یا اتفاق می افتد و هیچ کشور دیگری را درگیر نمی کند

  • relating to family relationships and life at home


    مربوط به روابط خانوادگی و زندگی در خانه

  • used in people’s homes


    در خانه های مردم استفاده می شود


  • کسی که اهل خانه است از گذراندن وقت در خانه لذت می برد و در آشپزی، نظافت و غیره مهارت دارد

  • a domestic animal lives on a farm or in someone’s home


    یک حیوان اهلی در مزرعه یا در خانه شخصی زندگی می کند

  • a servant who works in a large house


    خدمتکاری که در یک خانه بزرگ کار می کند


  • دعوای اعضای یک خانواده در خانه شان

  • relating to the home or the family


    مربوط به خانه یا خانواده


  • مربوط به کشوری که در آن زندگی می کنید، نه خارج از کشور

  • relating to a person's own country


    مربوط به کشور خود شخص

  • belonging or relating to the home house or family


    متعلق یا مربوط به خانه، خانه یا خانواده


  • دعوا یا حمله ای که در خانه ای بین افرادی که یکدیگر را می شناسند اتفاق می افتد

  • someone paid to do work such as cleaning and cooking in someone else's house


    شخصی برای انجام کارهایی مانند نظافت و آشپزی در خانه شخص دیگری پول پرداخت می کند

  • relating to the home house or family


    مربوط به خانه، خانه یا خانواده است

  • relating to a person’s own country


    شخصی برای کمک به کارهایی که باید در خانه انجام شود، مانند تمیز کردن و شستن لباس ها، پول پرداخت می کند

  • someone paid to help with work that needs to be done in a house such as cleaning and washing clothes


    مربوط به کشور خود شخص یا در داخل آن

  • of relating to or within a person's own country


    روزی روزگاری تنها جنایت در این گردنه جنگل، اهلی بود.

  • relating to the home or families


    این فروشگاه طیف گسترده ای از لوازم خانگی را به فروش می رساند.

  • Once upon a time the only crime in this neck of the woods was domestic.


    رویدادهای مهم بین‌المللی داوطلبی در ورزش‌های فردی شامل رویدادهایی است که به طور منظم در تقویم داخلی هر ورزش برگزار می‌شود.

  • The store sells a wide range of domestic appliances.


    او با جوجه های اهلی کار می کرد و از دانه های برنج تغذیه می کرد.

  • Major international events Volunteering in individual sports includes regularly held events within the domestic calendar of each sport.


    او با شرکت های بزرگ و داخلی که سود سهام بالایی می پردازند، می چسبد.

  • She worked with domestic chicks, feeding on rice grains.


    امنیت پروازهای داخلی در ایالات متحده به میزان قابل توجهی افزایش یافته است.

  • He sticks with large domestic companies that pay high dividends.


    از گاز برای گرمایش خانگی و پخت و پز استفاده می شود.

  • Security on domestic flights in the US has been stepped up considerably.


    اکثر آمریکایی ها مسائل داخلی را به عنوان اولویت اصلی خود ذکر کردند.

  • The gas is used for domestic heating and cooking.


    سخنرانی رئیس جمهور به طیف وسیعی از مسائل خارجی و داخلی پرداخت.

  • Most Americans listed domestic issues as their top priority.


    او دوست دارد زندگی خانگی خود را کاملاً جدا از کارش نگه دارد.

  • The President's speech covered a range of foreign and domestic issues.


    کتاب های تاریخ چیز زیادی در مورد زندگی خانگی اجدادمان به ما نمی گویند.


  • فولکس واگن هم برای بازار داخلی و هم برای صادرات خودرو تولید می کند.

  • History books do not tell us much about the domestic lives of our ancestors.


    مشکلات داخلی روی کار او تأثیر می گذارد.

  • Volkswagen produce cars both for the domestic market and for export.


  • Domestic problems are affecting his work.


example - مثال
  • domestic affairs/politics


    امور داخلی/سیاست

  • Output consists of both exports and sales on the domestic market.


    خروجی شامل صادرات و فروش در بازار داخلی است.


  • ایالات متحده نمی تواند تقاضای داخلی خود را برای فولاد در هر سال برآورده کند.

  • English domestic law


    قوانین داخلی انگلیس


  • او مشاور ارشد کاخ سفید در امور سیاست داخلی بود.

  • The election campaign has been focused mainly on domestic issues.


    مبارزات انتخاباتی عمدتاً بر مسائل داخلی متمرکز بوده است.

  • domestic flights (= to and from places within a country)


    پروازهای داخلی (= به و از مکان های داخل یک کشور)

  • domestic appliances


    لوازم خانگی


  • مشکل رو به رشد خشونت خانگی (= خشونت بین اعضای یک خانواده)

  • a shocking tale of domestic abuse


    یک داستان تکان دهنده از آزار خانگی

  • The vast majority of paid and unpaid domestic workers are women.


    اکثریت قریب به اتفاق کارگران خانگی با حقوق و دستمزد زنانه هستند.

  • domestic chores


    کارهای خانگی

  • domestic service (= the work of a servant in a large house)


    خدمات خانگی (= کار خدمتکار در خانه بزرگ)

  • horses and other domestic animals


    اسب و سایر حیوانات اهلی

  • Most domestic cats hate getting wet.


    بیشتر گربه های خانگی از خیس شدن متنفرند.

  • I'm not a very domestic sort of person.


    من آدم خیلی اهلی نیستم

  • Even passengers on domestic flights may be required to carry ID.


    حتی مسافران پروازهای داخلی ممکن است ملزم به همراه داشتن کارت شناسایی باشند.

  • the current robustness of China's domestic economy


    استحکام فعلی اقتصاد داخلی چین

  • On the domestic front the prime minister's main concern was the economy.


    در جبهه داخلی، دغدغه اصلی نخست وزیر اقتصاد بود.

  • The company has made losses in both its domestic and international operations.


    این شرکت در عملیات داخلی و بین المللی زیان دیده است.

  • The midfielder has played in two domestic cup games plus a European Cup match.


    این هافبک در دو بازی داخلی جام حذفی به علاوه یک بازی جام ملت های اروپا به میدان رفته است.

  • domestic airlines/flights


    خطوط هوایی داخلی/پروازها

  • Domestic opinion had turned against the war.


    افکار داخلی مخالف جنگ شده بود.

  • domestic chores/duties/arrangements


    کارهای خانگی / وظایف / ترتیبات

  • Police officers should never dismiss a violent incident as a domestic.


    افسران پلیس هرگز نباید یک حادثه خشونت آمیز را به عنوان یک اتفاق خانگی رد کنند.

  • I’ve never been fond of domestic chores like cooking and cleaning.


    من هرگز به کارهای خانه مانند آشپزی و نظافت علاقه نداشته ام.

  • The president’s domestic policy has been more successful than his foreign policy.


    سیاست داخلی رئیس جمهور موفق تر از سیاست خارجی او بوده است.

  • Domestic retailers are facing relentless pressure from imports.


    خرده فروشان داخلی با فشار بی امان واردات مواجه هستند.

  • Focusing on exporting can help fight off domestic and foreign competition.


    تمرکز بر صادرات می تواند به مبارزه با رقابت داخلی و خارجی کمک کند.

  • domestic manufacturing/production


    ساخت/تولید داخلی

  • Our service is aimed at domestic users.


    خدمات ما برای کاربران داخلی است.

synonyms - مترادف

  • خانواده


  • اقامتگاه

  • domiciliary


    خانه


  • خصوصی


  • زناشویی

  • conjugal


    خانگی

  • homely


    خانه دار

  • homey


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

reader

لغت پیشنهادی

abstain

لغت پیشنهادی

cares