fridge

base info - اطلاعات اولیه

fridge - یخچال

noun - اسم

/frɪdʒ/

UK :

/frɪdʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fridge] در گوگل
description - توضیح
  • a large piece of electrical kitchen equipment used for keeping food and drinks cool


    یک قطعه بزرگ از تجهیزات برقی آشپزخانه که برای خنک نگه داشتن غذا و نوشیدنی استفاده می شود


  • قطعه ای از تجهیزات آشپزخانه که از برق برای نگهداری مواد غذایی در دمای سرد استفاده می کند

  • a refrigerator


    یک یخچال

  • I had been saving up to buy a cooker and fridge and Brian's mum and dad gave us some of the furniture.


    من برای خرید یک اجاق گاز و یخچال پس انداز کرده بودم و مادر و پدر برایان مقداری از اثاثیه را به ما دادند.


  • اگر بلافاصله از یخچال نخورند طعم بهتری دارند.

  • One fillet tonight the rest in the fridge.


    یک فیله امشب، بقیه در یخچال.

  • Spoon into a jar and store in the fridge for up to 2 weeks.


    قاشق را در یک شیشه ریخته و تا 2 هفته در یخچال نگهداری کنید.

  • You could put them in the fridge, but many like a fluctuating temperature which would be extremely hard to simulate!


    می‌توانید آن‌ها را در یخچال قرار دهید، اما بسیاری از آن‌ها دمای نوسانی را دوست دارند که شبیه‌سازی آن بسیار سخت است!

  • We have to expect more wastage, can't keep putting it in and out of the fridge, could poison somebody.


    ما باید انتظار هدر رفتن بیشتری را داشته باشیم، نمی‌توانیم آن را داخل و خارج از یخچال نگه داریم، ممکن است کسی را مسموم کند.

  • He walked into the brightly-lit kitchen opened the fridge, took out a bottle of pure water and opened it.


    وارد آشپزخانه پر نور شد، در یخچال را باز کرد، یک بطری آب خالص بیرون آورد و در را باز کرد.

  • Actually I am papering the fridge with rules; you can no longer tell its color.


    در واقع من یخچال را با قوانینی کاغذ می کنم. شما دیگر نمی توانید رنگ آن را تشخیص دهید.

example - مثال
  • The kids tend to raid the fridge when they get home from school.


    بچه ها وقتی از مدرسه به خانه می آیند تمایل دارند به یخچال حمله کنند.

  • There's no food in the fridge!


    هیچ غذایی در یخچال نیست!

  • Place the dough in the fridge overnight.


    خمیر را یک شب در یخچال قرار دهید.

  • The fridge was stocked with food and drink.


    یخچال پر از غذا و نوشیدنی بود.

  • This dessert can be served straight from the fridge.


    این دسر را می توان مستقیما از یخچال سرو کرد.

  • Don't forget to put the milk back in the fridge.


    فراموش نکنید که شیر را دوباره در یخچال بگذارید.

synonyms - مترادف
  • refrigerator


    یخچال

  • cooler


    خنک کننده

  • chiller


    چیلر

  • freezer


    فریزر

  • fridge-freezer


    یخچال فریزر

  • frigerator


    جعبه یخ

  • icebox


    سردخانه

  • ice-box


    جعبه سردخانه


  • قفسه سینه یخی

  • cold-storage box


    ظرف


  • مبرد


  • refrigerant


antonyms - متضاد
  • broiler


    جوجه گوشتی

  • defroster


    یخ زدایی

  • heater


    بخاری

  • microwave


    مایکروویو


  • فر

  • stove


    اجاق گاز

  • toaster


    توستر

  • toaster oven


    اجاق توستر

  • kiln


    کوره

  • cooker


    دامنه


  • گرم تر

  • warmer


    کنوکتور

  • convector


    منقل

  • hob


    رادیاتور

  • brazier


    تنور

  • radiator


    آتش

  • tandoor


    راحتی


  • دستگاه

  • furnace


    چشمه ابگرم

  • convenience


    مشعل

  • appliance


    آقا

  • geyser


    پریموس

  • burner


    بخاری ذخیره سازی

  • Aga


    هانگی

  • Primus


    بخاری گازی

  • storage heater


    ذغال سوز

  • hangi


    آبگرمکن

  • gas heater


    بخاری فن دار

  • charcoal burner


  • water heater


  • fan heater


لغت پیشنهادی

assignation

لغت پیشنهادی

forced

لغت پیشنهادی

perfecting