culture
culture - فرهنگ
noun - اسم
UK :
US :
the beliefs, way of life art and customs that are shared and accepted by people in a particular society
باورها، شیوه زندگی، هنر و آداب و رسومی که توسط مردم در یک جامعه خاص مشترک و پذیرفته شده است
the attitudes and beliefs about something that are shared by a particular group of people or in a particular organization
نگرش ها و باورها در مورد چیزی که توسط گروه خاصی از مردم یا در یک سازمان خاص مشترک است
فعالیت های مرتبط با هنر، موسیقی، ادبیات و غیره
جامعه ای که در زمان خاصی از تاریخ وجود داشته است
باکتری ها یا سلول هایی که برای مصارف پزشکی یا علمی رشد می کنند یا فرآیند رشد آنها
تمرین کشت محصولات زراعی
رشد باکتری یا سلول برای استفاده پزشکی یا علمی
عقاید، باورها و آداب و رسومی که توسط افراد یک جامعه مشترک و پذیرفته شده است
the attitudes or beliefs that are shared by a particular group of people or in a particular organization
نگرش ها یا باورهایی که توسط گروه خاصی از افراد یا در یک سازمان خاص مشترک است
the way of life especially the general customs and beliefs, of a particular group of people at a particular time
شیوه زندگی، به ویژه آداب و رسوم و باورهای عمومی گروه خاصی از مردم در یک زمان خاص
نگرش، رفتار، عقاید و غیره گروه خاصی از افراد جامعه
music art theatre, literature etc.
موسیقی، هنر، تئاتر، ادبیات و غیره
cells, tissues, organs, or organisms grown for scientific purposes, or the activity of breeding and keeping particular living things in order to get the substances they produce
سلولها، بافتها، اندامها یا موجوداتی که برای اهداف علمی رشد میکنند، یا فعالیتهای پرورش و نگهداری موجودات زنده خاص به منظور دریافت موادی که تولید میکنند.
تکثیر و نگهداری موجودات زنده خاص به منظور بدست آوردن موادی که تولید می کنند
the way of life of a particular people esp. as shown in their ordinary behavior and habits, their attitudes toward each other and their moral and religious beliefs
روش زندگی یک مردم خاص، به ویژه. همانطور که در رفتار و عادات معمولی، نگرش آنها نسبت به یکدیگر، و اعتقادات اخلاقی و مذهبی آنها نشان داده شده است
the arts of describing, showing, or performing that represent the traditions or the way of life of a particular people or group; literature art music dance theater etc.
هنرهای توصیف، نمایش یا اجرا که نمایانگر سنت ها یا شیوه زندگی یک قوم یا گروه خاص است. ادبیات، هنر، موسیقی، رقص، تئاتر و غیره.
the growing of a group of microorganisms (= very small organisms) or other cells in an artificial environment for scientific purposes, or a group of organisms so grown
رشد گروهی از میکروارگانیسمها (= موجودات بسیار کوچک) یا سلولهای دیگر در یک محیط مصنوعی برای اهداف علمی، یا گروهی از موجودات که به این ترتیب رشد کردهاند.
رشد سلول ها، باکتری ها یا چیزهای مشابه برای اهداف علمی
the ideas and ways of working that are typical for an organization and that affect how it does business and how its employees behave
ایدهها و روشهای کاری که برای یک سازمان معمول است و بر نحوه انجام کسبوکار و نحوه رفتار کارکنان تأثیر میگذارد.
رشد محصولات زراعی
اما فرهنگی که منجمد شده و در تناقضات خود قفل شده است.
They live in a culture in which the heroes are actresses and football players rather than teachers and physicians.
آنها در فرهنگی زندگی می کنند که قهرمانان آن بازیگران زن و بازیکنان فوتبال هستند تا معلمان و پزشکان.
آنها به مکانهایی مانند ساوتند، توروک و باسیلدون آمدند و آن را کمی یک شوک فرهنگی دیدند.
Johnson's mother stressed intellectual and artistic achievement while his father considered intellect and culture to be unmanly.
مادر جانسون بر دستاوردهای فکری و هنری تأکید داشت، در حالی که پدرش عقل و فرهنگ را غیرمردانه می دانست.
فرهنگ بریتانیا و استرالیا از چه جهت با هم تفاوت دارند؟
آنها در سراسر کتاب نمونه هایی از فرهنگ های مختلف و نحوه انجام کارها را به شما می دهند.
شما جامعه ای بدون تاریخ و فرهنگ درست کرده اید.
The norms of citizen behavior found in these texts stress the participant aspects of political culture.
هنجارهای رفتار شهروندی موجود در این متون بر جنبه های مشارکتی فرهنگ سیاسی تأکید می کند.
فرهنگ برنج
فرهنگ یونان و روم باستان
اغلب، در واقع، فرهنگ تلویزیونی بی کفایتی را جشن می گیرد.
African/American/European/Islamic culture
فرهنگ آفریقایی/آمریکایی/اروپایی/اسلامی
working-class culture
فرهنگ طبقه کارگر
مطالعه زبان و فرهنگ ژاپنی
آشپزی بخش بسیار مهمی از فرهنگ فرانسه است.
او دیگر با فرهنگ جوانان ارتباطی ندارد.
این فیلم به بررسی تضاد فرهنگی بین نسل ها می پردازد.
به کودکان آموزش داده می شود که به فرهنگ های مختلف احترام بگذارند.
the effect of technology on traditional cultures
تأثیر فناوری بر فرهنگ های سنتی
ونیز شهری زیبا، پر از فرهنگ و تاریخ است.
وزیر فرهنگ
ما در یک فرهنگ مصرف کننده زندگی می کنیم.
فرهنگ سیاسی ایالات متحده و اروپا بسیار متفاوت است.
شما نمی توانید فرهنگ یک سازمان را یک شبه تغییر دهید.
او معتقد است رسانه ها فرهنگ ترس را ایجاد کرده اند.
این شرکت فرهنگ نوآوری را ترویج می کند.
فرهنگ شکست در برخی مدارس وجود دارد.
فرهنگ کرم ابریشم (= برای ابریشم)
کشت سلول های تومور
ماست از فرهنگ های فعال تهیه می شود.
کشت گلو انجام دادن/گرفتن
جوک بخش مهمی از فرهنگ شفاهی رایج ما است.
این ایده ها همیشه در فرهنگ غرب نقش محوری داشته اند.
کشوری که دارای گروه های زبانی و فرهنگی بسیاری است
مهاجرانی که فرهنگ آمریکایی را پذیرفته اند
رومی ها به تدریج فرهنگ مردمی را که تسخیر کرده بودند جذب کردند.
زندانیان از فرهنگ گسترده تر جامعه به طور کلی جدا شده اند.
کودکان باید یاد بگیرند که فرهنگ های دیگری غیر از فرهنگ خودشان را درک کنند.
در برخی فرهنگ ها کودکان جایگاه مهمی دارند.
این نقاشی ها فرهنگ آمریکایی آفریقایی تبار را نشان می دهد.
او یک زن با فرهنگ گسترده است.
تازه واردان به شرکت به زودی در فرهنگ جذب می شوند.
سبک زندگی
customs
گمرک
traditions
رسم و رسوم
عادت داشتن
زمینه
civilisationUK
civilisationUK
civilizationUS
تمدن ایالات متحده
habits
عادات
میراث
mores
آداب و رسوم
جامعه
values
ارزش های
ways
راه ها
زندگی
قرارداد
توسعه
ethnicity
قومیت
ethnology
قوم شناسی
folklore
فرهنگ عامه
folkways
راه های عامیانه
grounding
زمین
humanism
اومانیسم
ideas
ایده ها
دانش
arts and sciences
هنر و علوم
the arts
هنر
روش زندگی
سنت
اصول
principles
انجمن
philistinism
کینه توزی
boorishness
بی حوصلگی
unsophistication
بی پیچیدگی
barbarianism
بربریت
barbarism
بی ادبی
incivility
درشتی
coarseness
خامی
crudeness
بی حیایی
uncouthness
دست و پا چلفتی
clumsiness
جهل
ignorance
بی ظرافتی
impoliteness
ناتوانی
inelegance
خشونت
ineptness
بی تدبیری
roughness
رفتار بد
rudeness
تخریب
tactlessness
بی توجهی
bad manners
صدمه
سرگیجه
neglect
بی مهری
harm
بی لطفی
صنعت
discourtesy
بدتر شدن
surliness
گیجی
ungraciousness
کاهش می یابد
discourteousness
gracelessness
worsening