consumer

base info - اطلاعات اولیه

consumer - مصرف كننده

noun - اسم

/kənˈsuːmər/

UK :

/kənˈsjuːmə(r)/

US :

family - خانواده
consumption
مصرف
consume
مصرف کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [consumer] در گوگل
description - توضیح
  • someone who buys and uses products and services


    کسی که محصولات و خدمات را خریداری و استفاده می کند

  • a person who buys goods, products, and services for their own use not for business use or to resell


    شخصی که کالاها، محصولات و خدمات را برای استفاده خود خریداری می کند، نه برای استفاده تجاری یا برای فروش مجدد

  • a person organization industry or country that uses products, services, energy or natural materials


    شخص، سازمان، صنعت یا کشوری که از محصولات، خدمات، انرژی یا مواد طبیعی استفاده می کند

  • a person who buys goods or services for their own use


    شخصی که کالا یا خدماتی را برای استفاده خود خریداری می کند

  • someone who buys goods or services for personal use


    کسی که کالا یا خدمات را برای استفاده شخصی خریداری می کند


  • شخص، سازمان، کشور و غیره که از چیزی استفاده می کند، به ویژه سوخت، انرژی و غیره.

  • Consumer spending rose 0.7 percent in November.


    هزینه های مصرف کننده در ماه نوامبر 0.7 درصد افزایش یافت.

  • Consumers will soon be paying higher air fares.


    مصرف کنندگان به زودی هزینه های بالاتری را برای هواپیما پرداخت خواهند کرد.

  • Only 25% of the price a consumer pays for vegetables goes to the farmer.


    تنها 25 درصد از قیمتی که مصرف کننده برای سبزیجات می پردازد به کشاورز تعلق می گیرد.

  • The uncertain outlook for consumer spending has encouraged City analysts to trim their profit forecasts from around £11m to nearer £10m.


    دورنمای نامشخص برای هزینه های مصرف کننده، تحلیلگران سیتی را تشویق کرده است تا پیش بینی سود خود را از حدود 11 میلیون پوند به نزدیک به 10 میلیون پوند کاهش دهند.

  • Improved consumer choice is one of the benefits of a free market.


    بهبود انتخاب مصرف کننده یکی از مزایای بازار آزاد است.

  • Supermarkets are responding to increased consumer demand for organic products.


    سوپرمارکت ها به افزایش تقاضای مصرف کنندگان برای محصولات ارگانیک پاسخ می دهند.


  • کمترین میزان رشد در بخش خانوارها و مصرف کنندگان کوچک خواهد بود.


  • مدل‌های فرآیند تصمیم‌گیری همچنین فرض می‌کنند که یادگیری و تجربه مصرف‌کننده ایجاد می‌شود و بر موقعیت‌های خرید آینده تأثیر می‌گذارد.

  • The travel agents' group want more protection for the consumer.


    گروه آژانس های مسافرتی خواهان حمایت بیشتر از مصرف کننده هستند.

  • Because the price the consumer would have to pay in ignoring the subliminal message is just too high.


    زیرا قیمتی که مصرف کننده در نادیده گرفتن پیام سابلیمینال باید بپردازد بسیار زیاد است.

  • The lack of comprehension can be attributed in part to the paucity of electronic commerce applications that the consumer has personally experienced.


    فقدان درک را می توان تا حدی به کمبود برنامه های کاربردی تجارت الکترونیکی که مصرف کننده شخصاً تجربه کرده است نسبت داد.

  • Any increase in the cost of transporting goods will be passed on to the consumer.


    هر گونه افزایش در هزینه حمل کالا به مصرف کننده منتقل می شود.

  • But the loss of traditional jobs is also contributing to consumer unease.


    اما از دست دادن مشاغل سنتی نیز به ناراحتی مصرف کنندگان کمک می کند.

  • The equipment probably will be rented to consumers.


    احتمالاً تجهیزات به مصرف کنندگان اجاره داده می شود.

example - مثال
  • consumer spending/demand


    هزینه/تقاضای مصرف کننده

  • links between producers and consumers


    ارتباط بین تولیدکنندگان و مصرف کنندگان

  • Health-conscious consumers want more information about the food they buy.


    مصرف کنندگان آگاه به سلامتی می خواهند اطلاعات بیشتری در مورد غذایی که می خرند.

  • a consumer society (= one where buying and selling is considered to be very important)


    جامعه مصرف کننده (= جامعه ای که در آن خرید و فروش بسیار مهم تلقی می شود)

  • a consumer watchdog (= somebody whose job is to protect consumers' rights)


    نگهبان مصرف کننده (= کسی که وظیفه اش محافظت از حقوق مصرف کنندگان است)

  • The consumer (= consumers as a group) is well served by competition.


    مصرف کننده (= مصرف کنندگان به عنوان یک گروه) از طریق رقابت به خوبی خدمت می کنند.

  • This tool may be considered too expensive for the average consumer.


    این ابزار ممکن است برای مصرف کننده معمولی بسیار گران در نظر گرفته شود.

  • consumers of news/electricity/healthcare


    مصرف کنندگان اخبار / برق / بهداشت و درمان

  • providers and consumers of public services


    ارائه دهندگان و مصرف کنندگان خدمات عمومی

  • We need to educate consumers about this technology.


    ما باید به مصرف کنندگان در مورد این فناوری آموزش دهیم.

  • Consumer watchdogs have accused banks of ‘appalling arrogance’ in the way they treat customers.


    سازمان‌های نظارت بر مصرف، بانک‌ها را به «غرور وحشتناک» در نحوه برخورد با مشتریان متهم کرده‌اند.

  • Economists forecast that falling consumer confidence will cut into household purchases.


    اقتصاددانان پیش بینی می کنند که کاهش اعتماد مصرف کننده باعث کاهش خرید خانوارها می شود.

  • Government policy encouraged a consumer boom followed by a deep recession.


    سیاست دولت باعث رونق مصرف‌کننده و به دنبال آن یک رکود عمیق شد.

  • Green consumers should be wary of manufacturers' claims that their products are environmentally friendly.


    مصرف کنندگان سبز باید نسبت به ادعاهای تولیدکنندگان مبنی بر سازگاری محصولاتشان با محیط زیست محتاط باشند.

  • Mass culture turns audiences into passive consumers, their participation limited to the choice between buying and not buying.


    فرهنگ انبوه مخاطبان را به مصرف کنندگان منفعل تبدیل می کند، مشارکت آنها محدود به انتخاب بین خرید و عدم خرید است.

  • The UK is the biggest consumer of tropical hardwoods after Japan.


    بریتانیا پس از ژاپن بزرگترین مصرف کننده چوب های سخت گرمسیری است.

  • The country could face a consumer boycott of its beef exports.


    این کشور ممکن است با تحریم مصرف کننده صادرات گوشت گاو خود مواجه شود.

  • They exploit consumers by charging high prices.


    آنها با اعمال قیمت های بالا از مصرف کنندگان استثمار می کنند.

  • We are living in a consumer society.


    ما در یک جامعه مصرف کننده زندگی می کنیم.

  • We are the biggest consumers of tropical hardwoods after Japan.


    ما بعد از ژاپن بزرگترین مصرف کنندگان چوب های سخت استوایی هستیم.

  • We supply domestic consumers


    ما به مصرف کنندگان داخلی عرضه می کنیم

  • What can be done to protect the ordinary consumer from unscrupulous operators?


    برای محافظت از مصرف کننده عادی در برابر اپراتورهای بی وجدان چه می توان کرد؟

  • two years of research among consumers


    دو سال تحقیق در بین مصرف کنندگان

  • The big stores are, of course responding to consumer demand.


    البته فروشگاه های بزرگ به تقاضای مصرف کنندگان پاسخ می دهند.

  • The new rates will affect all consumers, including businesses.


    نرخ های جدید بر همه مصرف کنندگان از جمله مشاغل تاثیر می گذارد.

  • consumer rights/advice


    حقوق مصرف کننده / مشاوره

  • consumer goods/spending


    کالاهای مصرفی / هزینه

  • American consumers are becoming informed about the safety of products made for children.


    مصرف کنندگان آمریکایی در مورد ایمنی محصولات ساخته شده برای کودکان مطلع می شوند.

  • The new telephone rates will affect all consumers.


    نرخ های جدید تلفن همه مصرف کنندگان را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

  • The extra costs of production will be passed on to the consumer.


    هزینه های اضافی تولید به مصرف کننده منتقل می شود.

  • These changes will not affect the average consumer.


    این تغییرات بر مصرف کننده عادی تأثیری نخواهد گذاشت.

synonyms - مترادف

  • مشتری

  • purchaser


    خریدار


  • کاربر

  • shopper


    حامی


  • ارباب رجوع


  • نوازنده

  • patron


    بازار

  • clientele


    عمومی

  • punter


    لذت بخش


  • کاربر نهایی


  • حمایت

  • enjoyer


    تجارت

  • end-user


    فروشنده


  • امپراتور

  • patronage


    مهمان


  • حساب

  • vendee


    منظم

  • emptor


    مکرر


  • چشم انداز


  • کسب و کار


  • عادت

  • frequenter


    سرمایه گذار


  • تهیه کننده


  • بازدید کننده

  • habitué


    شکارچی معامله


  • پیاده روی

  • procurer


    عضو جمعیت


  • bargain hunter


  • walk-in



antonyms - متضاد
  • marketer


    بازاریاب

  • merchandiser


    فروشنده

  • seller


    مالک


  • مدیر


  • خرده فروش

  • retailer


    فروشنده ایالات متحده

  • vendorUS


    تاجر

  • merchant


    فروشنده - دلال


  • دستفروش

  • peddler


    مغازه دار

  • shopkeeper


    venderUK

  • tradesman


    دشمن

  • salesperson


    کارمند

  • salesman


    مخالفت

  • venderUK


    حریف


  • بدخواه


  • انباردار


  • خانم فروشنده


  • فروشنده خانم

  • detractor


    نماینده

  • storekeeper


    دختر فروشنده

  • saleslady


    تامین کننده

  • saleswoman


  • shopman



  • salesgirl


  • reseller


  • tradesperson


  • hawker


  • purveyor


  • supplier


لغت پیشنهادی

ploughed

لغت پیشنهادی

contradiction

لغت پیشنهادی

multimillionaire