organic

base info - اطلاعات اولیه

organic - ارگانیک. آلی

adjective - صفت

/ɔːrˈɡænɪk/

UK :

/ɔːˈɡænɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [organic] در گوگل
description - توضیح
  • relating to farming or gardening methods of growing food without using artificial chemicals, or produced or grown by these methods


    مربوط به روش های کشاورزی یا باغبانی برای پرورش مواد غذایی بدون استفاده از مواد شیمیایی مصنوعی، یا تولید یا رشد با این روش ها


  • تغییر یا توسعه ای که ارگانیک است به روشی طبیعی اتفاق می افتد، بدون اینکه کسی آن را برنامه ریزی کند یا مجبور به وقوع آن کند

  • living or produced by or from living things


    زندگی کردن، یا تولید شده توسط یا از موجودات زنده


  • یک سیستم یا رابطه ارگانیک سیستمی است که در آن اجزا یا افراد به خوبی و به روشی راحت با یکدیگر تناسب داشته باشند

  • relating to the organs of the body


    مربوط به اندام های بدن

  • relating to methods of growing food without using artificial chemicals


    مربوط به روش های پرورش غذا بدون استفاده از مواد شیمیایی مصنوعی


  • رشد ارگانیک یک شرکت مستلزم توسعه کسب و کار موجود آن به جای خرید شرکت های دیگر است

  • not using artificial chemicals in the growing of plants and animals for food and other products


    عدم استفاده از مواد شیمیایی مصنوعی در رشد گیاهان و حیوانات برای غذا و سایر محصولات

  • being or coming from living plants and animals


    بودن یا ناشی از گیاهان و جانوران زنده

  • (of a disease or illness) producing a physical change in the structure of an organ or part of the body


    (از یک بیماری یا بیماری) که باعث تغییر فیزیکی در ساختار یک عضو یا بخشی از بدن می شود

  • happening or developing naturally over time without being forced or planned by anyone


    به طور طبیعی در طول زمان، بدون اجبار یا برنامه ریزی توسط کسی اتفاق می افتد یا توسعه می یابد

  • If a company experiences organic growth it develops its own business instead of buying other companies


    اگر یک شرکت رشد ارگانیک را تجربه کند، به جای خرید شرکت های دیگر، کسب و کار خود را توسعه می دهد

  • (of a chemical substance) containing carbon


    (از یک ماده شیمیایی) حاوی کربن

  • consisting of or relating to living plants and animals, or the substances of which they are made


    متشکل از یا مربوط به گیاهان و جانوران زنده یا موادی که از آنها ساخته شده اند

  • Organic also means relating to or belonging to a group of substances containing the chemical element carbon.


    ارگانیک همچنین به معنای مربوط یا متعلق به گروهی از مواد حاوی عنصر شیمیایی کربن است.

  • not using artificial chemicals in the production of plants and animals for food


    عدم استفاده از مواد شیمیایی مصنوعی در تولید گیاهان و حیوانات برای غذا

  • relating to growing food or other products without using artificial chemicals


    مربوط به رشد غذا یا سایر محصولات بدون استفاده از مواد شیمیایی مصنوعی

  • relating to the growth in a company etc. that is achieved without buying other companies


    مربوط به رشد در یک شرکت و غیره که بدون خرید شرکت های دیگر حاصل می شود

  • Nowadays I only buy meat that is organic.


    این روزها فقط گوشتی می خرم که ارگانیک باشد.

  • Saturated hydrocarbons can burn to aldehydes, alcohols to organic acids, and aromatics to unsaturated compounds which are pungent and irritating.


    هیدروکربن های اشباع شده می توانند به آلدهیدها، الکل ها به اسیدهای آلی و آروماتیک ها به ترکیبات غیراشباع که تند و تحریک کننده هستند بسوزانند.

  • For this recipe use a free-range, organic chicken.


    برای این دستور، از مرغ ارگانیک و آزاد استفاده کنید.

  • Imagine an entire city of Gaudi buildings, a human-made forest of planted homes and organic churches.


    یک شهر کامل از ساختمان‌های گائودی، یک جنگل دست‌ساز از خانه‌های کاشته‌شده و کلیساهای ارگانیک را تصور کنید.

  • Paints today are getting safer as companies remove volatile organic compounds, but you still need to be careful.


    امروزه با حذف ترکیبات آلی فرار شرکت ها، رنگ ها ایمن تر می شوند، اما همچنان باید مراقب باشید.

  • organic dyes


    رنگ های ارگانیک


  • دو مطالعه توضیح ارگانیک احتمالی را برای این بیماری پیشنهاد می کنند.

  • They are demanding more government support for organic farmers.


    آنها خواستار حمایت بیشتر دولت از کشاورزان ارگانیک هستند.

  • Several farmers in the county have moved to organic farming recently.


    اخیراً چندین کشاورز در این شهرستان به کشاورزی ارگانیک روی آورده اند.

  • Organic fruit is generally more expensive.


    میوه های ارگانیک به طور کلی گران تر هستند.


  • در هر آهنگ یک پیوند ارگانیک بین کلمات و موسیقی وجود دارد

  • organic material such as leaves, bark, and grass


    مواد آلی مانند برگ، پوست و علف

  • A more organic metaphor is needed to describe the process of transition.


    استعاره ارگانیک تری برای توصیف فرآیند گذار مورد نیاز است.

example - مثال
  • organic cheese/vegetables/wine, etc.


    پنیر ارگانیک / سبزیجات / شراب و غیره

  • an organic farmer/gardener


    یک کشاورز/باغبان ارگانیک

  • organic farming/horticulture


    کشاورزی ارگانیک / باغبانی

  • The farm went fully organic in 1996.


    این مزرعه در سال 1996 کاملاً ارگانیک شد.

  • Improve the soil by adding organic matter.


    با افزودن مواد آلی خاک را بهبود بخشید.

  • organic compounds


    ترکیبات آلی


  • بیماری ارگانیک


  • دیدگاه جامعه به عنوان یک کل ارگانیک


  • رشد ارگانیک بازارهای خارجی

  • organic food/fruit/farms/farmers


    غذای ارگانیک / میوه / مزارع / کشاورزان

  • A quarter of the contents of an average family's dustbin is organic matter.


    یک چهارم محتویات سطل زباله یک خانواده متوسط ​​را مواد آلی تشکیل می دهد.

  • Our policies are organic. They change as situations change.


    سیاست های ما ارگانیک است. آنها با تغییر شرایط تغییر می کنند.

  • His television career was an organic development from the endless sketches he used to enact with his best friend from school.


    حرفه تلویزیونی او پیشرفتی ارگانیک از طرح های بی پایانی بود که با بهترین دوستش در مدرسه اجرا می کرد.

  • Our future development will be achieved by organic growth rather than acquisitions of other companies.


    توسعه آینده ما با رشد ارگانیک به جای خرید شرکت های دیگر حاصل خواهد شد.

  • Organic chemicals are used in the manufacture of plastics, fibres, solvents and paints.


    مواد شیمیایی آلی در ساخت پلاستیک، الیاف، حلال ها و رنگ ها استفاده می شود.

  • organic fruits and vegetables


    میوه ها و سبزیجات ارگانیک

  • Are these carrots organic?


    آیا این هویج ها ارگانیک هستند؟

  • organic food/produce/products


    غذا/تولید/محصولات ارگانیک

  • The baby clothes were made of 100% organic cotton.


    لباس نوزاد از 100% پنبه ارگانیک ساخته شده بود.

  • organic farming/agriculture/gardening


    کشاورزی ارگانیک/کشاورزی/باغبانی

  • organic farmers/growers


    کشاورزان / پرورش دهندگان ارگانیک

  • All this planned expansion will be organic not achieved through acquisitions.


    تمام این توسعه برنامه ریزی شده ارگانیک خواهد بود، نه از طریق اکتساب.

  • organically reared cattle


    گاوهای پرورش یافته ارگانیک

  • The Group has grown organically this year.


    این گروه در سال جاری به طور ارگانیک رشد کرده است.

synonyms - مترادف

  • طبیعی


  • سبز


  • کل


  • واقعی

  • unprocessed


    پردازش نشده

  • raw


    خام

  • unrefined


    تصفیه نشده

  • untreated


    درمان نشده

  • crude


    غیر شیمیایی

  • nonchemical


    خالص


  • باکره

  • virgin


    سالم

  • wholesome


    بدون افزودنی

  • additive-free


    بدون مواد شیمیایی

  • chemical-free


    بدون آفت کش

  • pesticide-free


    بدون GMO

  • GMO-free


    درشت

  • non-chemical


    ناآماده

  • coarse


    بومی

  • unprepared


    آسیاب نشده


  • صیقلی نشده

  • unmilled


    برهنه

  • unpolished


    کار نشده

  • undressed


    ناتمام

  • unworked


    دست نخورده

  • unpurified


    خشن

  • unfinished


    جلگه

  • untouched


    اولیه


  • plain


  • primitive


antonyms - متضاد
  • synthetic


    مصنوعی

  • artificial


    ساختگی

  • ersatz


    ersatz

  • fake


    جعلی


  • نادرست

  • faux


    تقلبی

  • nonnatural


    غیر طبیعی

  • factitious


    تقلیدی

  • imitative


    ساخته

  • manufactured


    مسخره کردن

  • mock


    تقلید

  • spurious


    شبه

  • unnatural


    شبیه سازی شده

  • dummy


    جایگزین

  • imitation


    ساخته دست بشر

  • pseudo


    تصفیه شده

  • simulated


    فرآوری شده

  • substitute


    تحت درمان

  • counterfeit


    لباس پوشیده

  • man-made


    جلا داده شده

  • refined


    خوب

  • processed


    آماده شده

  • treated


    ریزدانه

  • dressed


  • polished



  • prepared


  • fine-grained


لغت پیشنهادی

cite

لغت پیشنهادی

invaluable

لغت پیشنهادی

affordable