naturally

base info - اطلاعات اولیه

naturally - به طور طبیعی

adverb - قید

/ˈnætʃrəli/

UK :

/ˈnætʃrəli/

US :

family - خانواده
nature
طبیعت
naturalist
طبیعت شناس
naturalism
طبیعت گرایی
naturalization
تابعیت
naturalness
طبیعی بودن
natural
طبیعی
naturist
غیر طبیعی
naturism
فراطبیعی
unnatural
طبیعت گرایانه
supernatural
طبیعی شدن
naturalistic
فوق طبیعی
naturalize
به طور طبیعی
unnaturally
---
naturalistically
---
supernaturally
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [naturally] در گوگل
description - توضیح

  • از این برای گفتن اینکه چیزی عادی است و تعجب آور نیست استفاده کنید


  • از این برای گفتن بله استفاده کنید وقتی با کسی موافق هستید یا وقتی فکر می کنید شخصی که سوال پرسیده باید بداند که پاسخ شما بله خواهد بود.

  • in a way that is the result of nature not of someone’s actions


    به نحوی که نتیجه طبیعت باشد، نه از اعمال کسی


  • در حالتی آرام و بدون تلاش برای ظاهر یا صدایی متفاوت از معمول

  • happening or existing as part of nature and not made or done by people


    به عنوان بخشی از طبیعت اتفاق می افتد یا وجود دارد و توسط مردم ساخته یا انجام نشده است


  • داشتن یک توانایی یا ویژگی از بدو تولد


  • اگر یک مهارت خاص به طور طبیعی (برای شما) به وجود بیاید، می توانید آن را به راحتی و با کمی تلاش یا یادگیری انجام دهید


  • همانطور که انتظار دارید


  • به صورت عادی

  • as you would expect; in a usual or easy way


    همانطور که انتظار دارید؛ به روشی معمولی یا آسان

  • happening or existing as part of nature and not made or caused by people


    به عنوان بخشی از طبیعت اتفاق می افتد یا وجود دارد و توسط مردم ساخته یا ایجاد نشده است


  • به دلیل توانایی یا خصوصیتی که با آن متولد شده اید

  • She embraced Kenny and me as naturally as if we were family.


    او من و کنی را به طور طبیعی در آغوش گرفت که انگار یک خانواده هستیم.

  • Although over the moon with it generally I am disappointed with the lack of power in the naturally aspirated diesel engine.


    اگرچه به طور کلی بر روی ماه با آن، من از کمبود نیرو در موتور دیزل تنفس طبیعی ناامید هستم.

  • Dot had short naturally blond hair.


    دات موهای کوتاه و به طور طبیعی بلوند داشت.

  • My thoughts naturally centered on the difficult task at hand.


    افکار من به طور طبیعی بر روی کار دشواری که در دست دارم متمرکز بود.

  • Vowels move towards a neutral form when used in naturally flowing sentences.


    حروف صدادار وقتی در جملاتی که به طور طبیعی جریان دارند به سمت شکل خنثی حرکت می کنند.

  • The small nucleus of ex-service officers naturally guarded their job closely.


    هسته کوچک افسران خدمات سابق طبیعتاً از شغل آنها محافظت می کردند.

  • Naturally Mike claims his barbecue is the best in the world.


    به طور طبیعی، مایک ادعا می کند کباب او بهترین در جهان است.

  • Although we restrict the name mineral to inorganic substances, there are many naturally occurring organic components of rocks.


    اگرچه ما نام کانی را به مواد معدنی محدود می کنیم، اما بسیاری از اجزای آلی طبیعی سنگ ها وجود دارد.

  • The lid is naturally oily and doesn't need extra lubrication.


    درب آن به طور طبیعی روغنی است و نیازی به روغن کاری اضافی ندارد.

  • I find it surprising that Professor Rudi Nussbaum fails to mention that the Earth is naturally radioactive.


    من تعجب آور می دانم که پروفسور رودی نوسبام از ذکر این نکته که زمین به طور طبیعی رادیواکتیو است، کوتاهی می کند.

  • This naturally takes a toll on intellectual honesty.


    این به طور طبیعی صداقت فکری را به خطر می اندازد.

  • You can do it so naturally they don't even realise it.


    شما می توانید آن را به طور طبیعی انجام دهید، آنها حتی آن را متوجه نمی شوند.

  • Are you guys naturally weird, or do you have to work at it?


    آیا شما بچه ها به طور طبیعی عجیب و غریب هستید یا باید روی آن کار کنید؟

example - مثال
  • Naturally I get upset when things go wrong.


    طبیعتاً وقتی اوضاع بهم می خورد ناراحت می شوم.

  • After a while we naturally started talking about the children.


    بعد از مدتی طبیعتاً شروع کردیم به صحبت در مورد بچه ها.

  • ‘Did you complain about the noise?’ ‘Naturally.’


    «از سر و صدا شکایت کردی؟» «طبیعی است.»

  • It was late so naturally her mother was worried.


    دیر شده بود، بنابراین طبیعتاً مادرش نگران بود.

  • We heard a loud crash so naturally we went outside to investigate.


    صدای تصادف شدیدی شنیدیم، بنابراین طبیعتا برای بررسی به بیرون رفتیم.

  • naturally occurring chemicals


    مواد شیمیایی طبیعی

  • plants that grow naturally in poor soils


    گیاهانی که به طور طبیعی در خاک های فقیر رشد می کنند

  • The enzyme is naturally present in garlic.


    این آنزیم به طور طبیعی در سیر وجود دارد.

  • This leads naturally to my next point.


    این به طور طبیعی به نکته بعدی من منجر می شود.

  • The topic arose naturally in the conversation.


    موضوع به طور طبیعی در گفتگو مطرح شد.


  • به طور طبیعی هنری بودن


  • یک ورزشکار با استعداد طبیعی

  • Most birds are naturally timid.


    بیشتر پرندگان به طور طبیعی ترسو هستند.

  • She was naturally gifted when it came to music.


    وقتی نوبت به موسیقی می رسید او به طور طبیعی استعداد داشت.

  • Just act naturally.


    فقط طبیعی عمل کن

  • Making money came naturally to him.


    پول درآوردن به طور طبیعی برای او اتفاق افتاد.

  • We were simply doing what came naturally.


    ما صرفاً کاری را انجام می‌دادیم که طبیعی بود.


  • یک بدن سالم قادر خواهد بود به طور طبیعی و بدون استفاده از دارو با این بیماری مبارزه کند.

  • He's naturally funny - he doesn't even have to try.


    او به طور طبیعی خنده دار است - او حتی مجبور نیست تلاش کند.

  • Dancing seemed to come naturally to her.


    به نظر می رسید که رقصیدن برای او طبیعی بود.

  • Naturally we want to see as few job losses in the industry as possible.


    طبیعتاً ما می‌خواهیم کمترین میزان ممکن از دست دادن شغل را در این صنعت ببینیم.

  • You will be nice to her won't you? Naturally. (= Yes obviously.)


    تو با او مهربان خواهی بود، نه؟ به طور طبیعی. (= بله، بدیهی است.)

  • Relax and try to behave naturally.


    آرام باشید و سعی کنید طبیعی رفتار کنید.

  • Exercising should come as naturally as brushing your teeth.


    ورزش باید مانند مسواک زدن طبیعی باشد.


  • طبیعی است که برای گرفتن بهترین صندلی ها باید زودتر برسیم.

  • You will be polite when you speak to her won’t you? Naturally (= Yes obviously).


    وقتی با او صحبت می کنی مودب خواهی بود، نه؟ «به طور طبیعی (= بله، بدیهی است).»

  • naturally curly hair


    موهای مجعد طبیعی

  • a naturally talented artist


    یک هنرمند ذاتا با استعداد

synonyms - مترادف

  • به طور مشخص


  • قطعا


  • به وضوح

  • natch


    چاقو


  • البته

  • as anticipated


    همانطور که پیش بینی می شد

  • as was anticipated


    غیر منتظره نیست

  • not unexpectedly


    همانطور که انتظار می رود


  • همانطور که انتظار دارید


  • نیازی به گفتن نیست

  • needless to say


    ناگفته پیداست

  • it goes without saying


    همانگونه که ممکن است انتظار برود

  • as might be expected


    به عنوان یک امر طبیعی


  • اما البته


  • به هر حال

  • by all means


    بی شک

  • undoubtedly


    بدون شک

  • unquestionably


    غیر قابل انکار

  • undeniably


    به طور قطعی

  • doubtlessly


    به طور غیر قابل بحث

  • categorically


    کاملا

  • undisputedly


    بدون ابهام

  • indubitably


    با تاکید

  • incontrovertibly



  • unequivocally


  • conclusively


  • indisputably


  • decidedly


  • emphatically



antonyms - متضاد

  • به طرز شگفت انگیزی

  • atypically


    غیر معمول

  • unusually


    غیرعادی

  • abnormally


    غیر عادی

  • uncommonly


    فوق العاده

  • extraordinarily


    بر خلاف انتظار

  • untypically


    قابل توجه

  • unexpectedly


    به طرز عجیبی

  • remarkably


    به طور خاص

  • oddly


    کنجکاو

  • strangely


    غیر طبیعی

  • weirdly


    به طور غیرعادی

  • bizarrely


    استثنایی

  • peculiarly


    بخصوص

  • curiously


  • unnaturally


  • uncannily


  • exceptionally


  • freakishly



  • freakily


لغت پیشنهادی

bedazzle

لغت پیشنهادی

visualizing

لغت پیشنهادی

jordan