earth

base info - اطلاعات اولیه

earth - زمین

noun - اسم

/ɜːrθ/

UK :

/ɜːθ/

US :

family - خانواده
earthling
زمینی
earthiness
خاکی بودن
earthy
خاکی
earthly
غیر زمینی
unearthly
از زیر خاک بیرون بیاورد
earthen
---
unearth
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [earth] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • سیاره زمین

  • The earth revolves around the sun.


    زمین دور خورشید میچرخد.

  • a satellite orbiting the earth


    ماهواره ای که به دور زمین می چرخد

  • the earth's surface/crust


    سطح زمین / پوسته


  • تاریخچه زندگی روی زمین

  • I must be the happiest person on earth!


    من باید خوشبخت ترین آدم روی زمین باشم!

  • After a week at sea it was good to feel the earth beneath our feet again.


    بعد از یک هفته در دریا، خوب بود که دوباره زمین را زیر پایمان احساس کنیم.


  • پنجاه پا بالاتر از زمین


  • در معادن عمیق زیر زمین


  • وقتی کامیون نزدیک تر می شد، می توانستید لرزش زمین را احساس کنید.

  • a clod/mound of earth


    یک کلوخ/تپه زمین

  • I cleaned off the earth clinging to my boots.


    با چسبیدن به چکمه هایم زمین را پاک کردم.

  • I'd love that dress but it costs the earth.


    من آن لباس را دوست دارم، اما بهای آن زمین است.

  • If you want a house in London, you’ll have to pay the earth for it.


    اگر خانه ای در لندن می خواهید، باید هزینه آن را به زمین بپردازید.

  • Keep looking—they can't just have vanished off the face of the earth.


    به نگاه کردن ادامه دهید - آنها نمی توانند از روی زمین محو شوند.

  • I'd go to the ends of the earth to see her again.


    من برای دیدن دوباره او به انتهای زمین می روم.

  • What on earth are you doing?


    تو داری چیکار میکنی؟


  • چگونه او می تواند آن را بپردازد؟


  • هیچ چیز روی زمین مرا متقاعد نمی کند که با او بروم.

  • Politicians promise the earth before an election but things are different afterwards.


    سیاستمداران قبل از انتخابات به زمین قول می دهند، اما بعد از آن اوضاع فرق می کند.

  • No one knows what happens to us after we leave this earth.


    هیچ کس نمی داند پس از ترک این زمین چه اتفاقی برای ما می افتد.

  • The Bible says the meek will inherit the earth.


    کتاب مقدس می گوید که فروتنان وارث زمین خواهند بود.

  • The earth revolves on its axis.


    زمین حول محور خود می چرخد.

  • a lost spirit wandering the earth


    روح گمشده ای که در زمین سرگردان است

  • humans and other species that inhabit the earth


    انسان و سایر گونه هایی که در زمین زندگی می کنند

  • the last asteroid that hit the earth


    آخرین سیارکی که به زمین برخورد کرد

  • the moon's orbit around the earth


    گردش ماه به دور زمین

  • She believed that demons walked the earth.


    او معتقد بود که شیاطین روی زمین راه می روند.

  • when dinosaurs roamed the earth


    زمانی که دایناسورها در زمین پرسه می زدند

  • The astronauts were able to send the information back to earth.


    فضانوردان توانستند این اطلاعات را به زمین ارسال کنند.

  • She was sitting on the floor watching TV.


    روی زمین نشسته بود و مشغول تماشای تلویزیون بود.

synonyms - مترادف

  • سیاره

  • globe


    کره زمین


  • جهان


  • زمین

  • terra firma


    خشکی

  • earthly sphere


    کره زمینی

  • terrestrial sphere


    کره

  • sphere


    کائنات


  • گوی

  • orb


    زمینی

  • terrene


    Sol III

  • Sol III


    نقشه

  • map


    سیارک

  • Terra


    سیاره ای

  • asteroid


    سنگ مرمر آبی بزرگ

  • planetoid


    بدنه نورانی

  • big blue marble


    ستاره سرگردان

  • luminous body


    بدن آسمانی

  • wandering star


    طبیعت

  • heavenly body


    ایجاد


  • کیهان


  • جهان کلان

  • cosmos


    زندگی

  • macrocosm


    وجود داشتن


  • اکوسفر


  • زیست کره

  • ecosphere


    جهان کوچک

  • biosphere


    همه مخلوقات خدا

  • microcosm


    گیاهان و جانوران

  • all God's creatures


  • flora and fauna


antonyms - متضاد

  • فضا

  • infinity


    بی نهایت


  • فضای عمیق


  • کهکشان

  • intergalactic space


    فضای بین کهکشانی

  • the cosmos


    کیهان

  • the heavens


    آسمان ها

  • interplanetary space


    فضای بین سیاره ای

  • interstellar space


    فضای بین ستاره ای

لغت پیشنهادی

acclaim

لغت پیشنهادی

boosters

لغت پیشنهادی

proclaiming