assumption

base info - اطلاعات اولیه

assumption - فرض

noun - اسم

/əˈsʌmpʃn/

UK :

/əˈsʌmpʃn/

US :

family - خانواده
assume
فرض
google image
نتیجه جستجوی لغت [assumption] در گوگل
description - توضیح

  • چیزی که فکر می‌کنید درست است، گرچه دلیل قطعی ندارید


  • وقتی کسی شروع به کنترل یا قدرت می کند

  • (in the Roman Catholic religion) the bodily taking up of the Virgin Mary (=Jesus' mother) into heaven


    (در مذهب کاتولیک رومی) بردن بدن مریم باکره (=مادر عیسی) به بهشت

  • the day (15 August) on which this event is celebrated


    روز (15 اوت) که در آن این رویداد جشن گرفته می شود


  • چیزی که شما آن را بدون سوال یا دلیل درست می پذیرید


  • عمل به دست گرفتن موقعیت قدرت، مسئولیت و غیره.


  • تمایل به پذیرش چیزی به عنوان حقیقت بدون سوال یا دلیل

  • the act of taking control or claiming authority


    عمل به دست گرفتن کنترل یا ادعای قدرت


  • چیزی که شما آن را به عنوان حقیقت می پذیرید، اگرچه هیچ مدرکی ندارید


  • عمل به دست گرفتن کنترل چیزی

  • The report also notes the confused assumptions that governed the relationship between Kimmel and Short.


    این گزارش همچنین به فرضیات گیج کننده ای که بر رابطه بین کیمل و شورت حاکم بود اشاره می کند.

  • Yes the Socialists will probably win -- that seems a fair assumption.


    بله، احتمالاً سوسیالیست ها پیروز خواهند شد -- این یک فرض منصفانه به نظر می رسد.

  • Here we see that Bourdieu criticizes structuralism for its assumptions, not of too little but of too much scientific objectivity.


    در اینجا می بینیم که بوردیو ساختارگرایی را به دلیل مفروضاتش، نه در مورد عینیت علمی خیلی کم، بلکه از نظر علمی بسیار مورد انتقاد قرار می دهد.

  • We also need to make assumptions about the knowledge of the people with whom we are interacting.


    همچنین باید در مورد دانش افرادی که با آنها در تعامل هستیم، مفروضاتی ایجاد کنیم.

  • Any decisions made about allocations are not value-free but are now based on the original assumptions about the weightings.


    هر تصمیمی که در مورد تخصیص گرفته می شود، بدون ارزش نیست، اما اکنون بر اساس مفروضات اصلی در مورد وزن دهی ها است.

  • Questions to be explored include: How large is the gap between policy assumptions and social reality?


    سؤالاتی که باید بررسی شوند عبارتند از: فاصله بین مفروضات سیاست و واقعیت اجتماعی چقدر است؟


  • در آن زمان باید این فرض را می‌کردیم که بیماری در حال گسترش است و برای جلوگیری از آن اقدام می‌کردیم.

  • Eden acted on the assumption that his allies would support him.


    ادن با این فرض عمل کرد که متحدانش از او حمایت خواهند کرد.

  • It is clear that Dworkin does make this assumption.


    واضح است که Dworkin این فرض را دارد.

  • When historians and anthropologists first began to investigate the issue of pre-patriarchal cultures they made two assumptions.


    هنگامی که مورخان و مردم شناسان برای اولین بار شروع به بررسی موضوع فرهنگ های پیش از پدرسالاری کردند، دو فرض را مطرح کردند.

example - مثال
  • an underlying/implicit assumption


    یک فرض اساسی/ ضمنی

  • We need to challenge some of the basic assumptions of Western philosophy.


    ما باید برخی از مفروضات اساسی فلسفه غرب را به چالش بکشیم.


  • ما روی این فرض کار می کنیم که همه دعوت شده ها حاضر شوند.

  • It was impossible to make assumptions about people's reactions.


    نمی‌توان درباره واکنش‌های مردم حدس‌هایی زد.

  • His actions were based on a false assumption.


    اقدامات او بر اساس یک فرض نادرست بود.

  • She arrived at college with a whole set of assumptions inherited from her family.


    او با مجموعه ای از فرضیات که از خانواده اش به ارث رسیده بود وارد کالج شد.

  • their assumption of power/control


    فرض قدرت/کنترل آنها


  • مسئولیت این فاجعه توسط دولت

  • Lots of evidence supports this assumption.


    شواهد زیادی این فرض را تایید می کند.

  • We need to establish a basic set of assumptions before we can continue.


    قبل از اینکه بتوانیم ادامه دهیم، باید مجموعه ای اساسی از فرضیات را ایجاد کنیم.

  • Your argument is based on a set of questionable assumptions.


    استدلال شما بر اساس مجموعه ای از مفروضات مشکوک است.

  • The underlying assumption is that young people are incapable of knowing their own minds.


    فرض اساسی این است که جوانان قادر به شناخت ذهن خود نیستند.


  • یک فرض کلی اما نادرست وجود دارد که افراد باهوش در زندگی بهتر عمل می کنند.

  • They are basing their costs on the assumption that about 10 000 people will need to be rehoused.


    آنها هزینه های خود را بر این فرض استوار می کنند که حدود 10000 نفر نیاز به اسکان مجدد دارند.

  • I really don't like you making assumptions about what I think.


    من واقعاً دوست ندارم در مورد آنچه من فکر می کنم فرضیاتی بسازید.

  • She's always making assumptions about how much money people have.


    او همیشه در مورد میزان پول مردم فرض می کند.

  • People tend to make assumptions about you when you have a disability.


    مردم تمایل دارند زمانی که شما ناتوانی دارید در مورد شما فرضیاتی بسازند.

  • These calculations are based on the assumption that prices will continue to rise.


    این محاسبات بر این فرض استوار است که قیمت ها همچنان در حال افزایش هستند.

  • The revolutionaries' assumption of power took the army by surprise.


    به دست گرفتن قدرت توسط انقلابیون ارتش را غافلگیر کرد.

  • The plan was based on the assumption that the schedule could be substantially speeded up by adding more people.


    این طرح بر این فرض استوار بود که می‌توان با اضافه کردن افراد بیشتر، برنامه را به میزان قابل توجهی سرعت بخشید.

  • Her assumption of the post of ambassador was a significant development.


    تصدی او به عنوان سفیر یک تحول مهم بود.

  • We tend to make assumptions about our staff's ability based on very little evidence.


    ما تمایل داریم که بر اساس شواهد بسیار کمی در مورد توانایی کارکنان خود فرضیاتی داشته باشیم.

  • They decided to go ahead on the assumption that the figures they had been given were accurate.


    آنها تصمیم گرفتند با این فرض که ارقامی که به آنها داده شده دقیق است ادامه دهند.

  • These calculations are based on the assumption that sales will continue to rise.


    این محاسبات بر این فرض استوار است که فروش همچنان در حال افزایش است.


  • به دست گرفتن قدرت توسط ارتش

  • The offer includes $1 billion in cash and the assumption of $3.5 billion in debt for TWA's aircraft leases.


    این پیشنهاد شامل 1 میلیارد دلار پول نقد و فرض 3.5 میلیارد دلار بدهی برای اجاره هواپیمای TWA است.

synonyms - مترادف
  • presumption


    فرض

  • premise


    فرضیه


  • باور


  • انتظار


  • حدس بزن

  • presupposition


    پیش فرض

  • supposition


    حدس

  • conjecture


    سوء ظن

  • suspicion


    تئوری


  • تفننی

  • fancy


    استنتاج


  • حدس و گمان

  • inference


    ایده

  • surmise


    نظر

  • postulate


    پذیرش - پذیرفته شدن

  • postulation


    پیش بینی


  • نتیجه


  • کسر

  • speculation


    احساس؛ عقیده؛ گمان

  • acceptance


    مقدمه

  • anticipation


    فکر


  • داده شده

  • deduction


    حدس زدن


  • فرضی

  • premiss


  • supposal




  • guesstimate


  • guesswork


  • hypothetical


antonyms - متضاد

  • حقیقت


  • دانش


  • اثبات


  • واقعیت


  • شواهد و مدارک

  • factuality


    واقعی بودن


  • اعتبار

  • realness


    صحت

  • trueness


    واقعیت گرایی

  • validity


    صداقت

  • factualness


    مورد

  • veracity


    اصالت

  • verity


    حقیقت گرایی

  • actuality


    یقین - اطمینان - قطعیت

  • factualism


    اندازه گیری

  • truthfulness


    اطمینان


  • محاسبه

  • genuineness


    ناباوری

  • truism


    جهل

  • veridicality


    اطلاعات

  • certainty


    بی توجهی


  • تحقیر

  • certitude


    علاوه بر این

  • calculation


  • disbelief


  • ignorance



  • disregard


  • neglect


  • disdain



لغت پیشنهادی

boodle

لغت پیشنهادی

unavailing

لغت پیشنهادی

-bellied