assumption
assumption - فرض
noun - اسم
UK :
US :
چیزی که فکر میکنید درست است، گرچه دلیل قطعی ندارید
وقتی کسی شروع به کنترل یا قدرت می کند
(in the Roman Catholic religion) the bodily taking up of the Virgin Mary (=Jesus' mother) into heaven
(در مذهب کاتولیک رومی) بردن بدن مریم باکره (=مادر عیسی) به بهشت
روز (15 اوت) که در آن این رویداد جشن گرفته می شود
چیزی که شما آن را بدون سوال یا دلیل درست می پذیرید
عمل به دست گرفتن موقعیت قدرت، مسئولیت و غیره.
تمایل به پذیرش چیزی به عنوان حقیقت بدون سوال یا دلیل
عمل به دست گرفتن کنترل یا ادعای قدرت
چیزی که شما آن را به عنوان حقیقت می پذیرید، اگرچه هیچ مدرکی ندارید
عمل به دست گرفتن کنترل چیزی
The report also notes the confused assumptions that governed the relationship between Kimmel and Short.
این گزارش همچنین به فرضیات گیج کننده ای که بر رابطه بین کیمل و شورت حاکم بود اشاره می کند.
بله، احتمالاً سوسیالیست ها پیروز خواهند شد -- این یک فرض منصفانه به نظر می رسد.
Here we see that Bourdieu criticizes structuralism for its assumptions, not of too little but of too much scientific objectivity.
در اینجا می بینیم که بوردیو ساختارگرایی را به دلیل مفروضاتش، نه در مورد عینیت علمی خیلی کم، بلکه از نظر علمی بسیار مورد انتقاد قرار می دهد.
همچنین باید در مورد دانش افرادی که با آنها در تعامل هستیم، مفروضاتی ایجاد کنیم.
Any decisions made about allocations are not value-free but are now based on the original assumptions about the weightings.
هر تصمیمی که در مورد تخصیص گرفته می شود، بدون ارزش نیست، اما اکنون بر اساس مفروضات اصلی در مورد وزن دهی ها است.
Questions to be explored include: How large is the gap between policy assumptions and social reality?
سؤالاتی که باید بررسی شوند عبارتند از: فاصله بین مفروضات سیاست و واقعیت اجتماعی چقدر است؟
At that time we had to make the assumption that the disease was spreading and take action to stop it.
در آن زمان باید این فرض را میکردیم که بیماری در حال گسترش است و برای جلوگیری از آن اقدام میکردیم.
ادن با این فرض عمل کرد که متحدانش از او حمایت خواهند کرد.
واضح است که Dworkin این فرض را دارد.
When historians and anthropologists first began to investigate the issue of pre-patriarchal cultures they made two assumptions.
هنگامی که مورخان و مردم شناسان برای اولین بار شروع به بررسی موضوع فرهنگ های پیش از پدرسالاری کردند، دو فرض را مطرح کردند.
an underlying/implicit assumption
یک فرض اساسی/ ضمنی
ما باید برخی از مفروضات اساسی فلسفه غرب را به چالش بکشیم.
ما روی این فرض کار می کنیم که همه دعوت شده ها حاضر شوند.
It was impossible to make assumptions about people's reactions.
نمیتوان درباره واکنشهای مردم حدسهایی زد.
اقدامات او بر اساس یک فرض نادرست بود.
او با مجموعه ای از فرضیات که از خانواده اش به ارث رسیده بود وارد کالج شد.
their assumption of power/control
فرض قدرت/کنترل آنها
مسئولیت این فاجعه توسط دولت
شواهد زیادی این فرض را تایید می کند.
قبل از اینکه بتوانیم ادامه دهیم، باید مجموعه ای اساسی از فرضیات را ایجاد کنیم.
استدلال شما بر اساس مجموعه ای از مفروضات مشکوک است.
فرض اساسی این است که جوانان قادر به شناخت ذهن خود نیستند.
یک فرض کلی اما نادرست وجود دارد که افراد باهوش در زندگی بهتر عمل می کنند.
آنها هزینه های خود را بر این فرض استوار می کنند که حدود 10000 نفر نیاز به اسکان مجدد دارند.
من واقعاً دوست ندارم در مورد آنچه من فکر می کنم فرضیاتی بسازید.
او همیشه در مورد میزان پول مردم فرض می کند.
مردم تمایل دارند زمانی که شما ناتوانی دارید در مورد شما فرضیاتی بسازند.
این محاسبات بر این فرض استوار است که قیمت ها همچنان در حال افزایش هستند.
به دست گرفتن قدرت توسط انقلابیون ارتش را غافلگیر کرد.
The plan was based on the assumption that the schedule could be substantially speeded up by adding more people.
این طرح بر این فرض استوار بود که میتوان با اضافه کردن افراد بیشتر، برنامه را به میزان قابل توجهی سرعت بخشید.
Her assumption of the post of ambassador was a significant development.
تصدی او به عنوان سفیر یک تحول مهم بود.
ما تمایل داریم که بر اساس شواهد بسیار کمی در مورد توانایی کارکنان خود فرضیاتی داشته باشیم.
آنها تصمیم گرفتند با این فرض که ارقامی که به آنها داده شده دقیق است ادامه دهند.
این محاسبات بر این فرض استوار است که فروش همچنان در حال افزایش است.
به دست گرفتن قدرت توسط ارتش
The offer includes $1 billion in cash and the assumption of $3.5 billion in debt for TWA's aircraft leases.
این پیشنهاد شامل 1 میلیارد دلار پول نقد و فرض 3.5 میلیارد دلار بدهی برای اجاره هواپیمای TWA است.
presumption
فرض
premise
فرضیه
باور
انتظار
حدس بزن
presupposition
پیش فرض
supposition
حدس
conjecture
سوء ظن
suspicion
تئوری
تفننی
fancy
استنتاج
حدس و گمان
inference
ایده
surmise
نظر
postulate
پذیرش - پذیرفته شدن
postulation
پیش بینی
نتیجه
کسر
speculation
احساس؛ عقیده؛ گمان
acceptance
مقدمه
anticipation
فکر
داده شده
deduction
حدس زدن
فرضی
premiss
supposal
guesstimate
guesswork
hypothetical
حقیقت
دانش
اثبات
واقعیت
شواهد و مدارک
factuality
واقعی بودن
اعتبار
realness
صحت
trueness
واقعیت گرایی
validity
صداقت
factualness
مورد
veracity
اصالت
verity
حقیقت گرایی
actuality
یقین - اطمینان - قطعیت
factualism
اندازه گیری
truthfulness
اطمینان
محاسبه
genuineness
ناباوری
truism
جهل
veridicality
اطلاعات
certainty
بی توجهی
تحقیر
certitude
علاوه بر این
calculation
disbelief
ignorance
disregard
neglect
disdain
