notion

base info - اطلاعات اولیه

notion - ایده

noun - اسم

/ˈnəʊʃn/

UK :

/ˈnəʊʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [notion] در گوگل
description - توضیح

  • یک ایده، باور یا عقیده


  • یک باور یا ایده

  • cloth, pins, thread, etc. used for sewing, or a shop or a department of a large store that sells these


    پارچه، سنجاق، نخ و غیره که برای خیاطی استفاده می شود، یا یک مغازه یا یک فروشگاه بزرگ که اینها را می فروشد.

  • Home is a notion that only the nations of the homeless fully appreciate and only the uprooted comprehend.


    خانه مفهومی است که فقط ملت های بی خانمان کاملاً قدر آن را می دانند و فقط ریشه کن شده ها آن را درک می کنند.

  • Humans still hold on to the absurd notion that we are the only intelligent beings in the Universe.


    انسان‌ها هنوز این تصور پوچ را حفظ کرده‌اند که ما تنها موجودات باهوش در جهان هستیم.

  • Though Centralism comes in many guises and applications, the basic notions that fuel it are remarkably consistent-as are the results.


    گرچه تمرکزگرایی در ظاهر و کاربردهای بسیاری وجود دارد، مفاهیم اساسی که به آن دامن می زنند، به طور قابل توجهی سازگار هستند - همانطور که نتایج آن هستند.

  • Modern society does not always correspond to classical notions of democracy.


    جامعه مدرن همیشه با مفاهیم کلاسیک دموکراسی مطابقت ندارد.

  • Many widely-held notions about crime have come from the cinema, magazines, or novels.


    بسیاری از تصورات رایج در مورد جرم و جنایت از سینما، مجلات یا رمان ها آمده است.


  • قلب مفهوم حقوقی مشارکت در اعتماد و اطمینان متقابل شرکت کنندگان است.

  • Even some former skeptics said that probably 95 percent of experts now accept the notion.


    حتی برخی از بدبینان سابق گفتند که احتمالاً 95 درصد از کارشناسان اکنون این مفهوم را قبول دارند.

  • A decade ago even the notion of Phoenix as big-time was laughable.


    یک دهه پیش، حتی تصور فینیکس به عنوان بزرگ‌تایم خنده‌دار بود.

  • An analogy can be drawn with the notion of mutations in genetics.


    می توان با مفهوم جهش در ژنتیک تشبیه کرد.

  • In the post-war period some democratic elitists detected a major flaw in this notion of bureaucratic rationality.


    در دوره پس از جنگ، برخی از نخبگان دموکراتیک نقص بزرگی را در این مفهوم از عقلانیت بوروکراتیک تشخیص دادند.

example - مثال
  • a political system based on the notions of equality and liberty


    یک نظام سیاسی مبتنی بر مفاهیم برابری و آزادی

  • She had only a vague notion of what might happen.


    او فقط تصور مبهم از آنچه ممکن است اتفاق بیفتد داشت.

  • He has no notion of the difficulty of the problem.


    او هیچ تصوری از سختی مشکل ندارد.

  • The author challenges preconceived notions of storytelling.


    نویسنده مفاهیم از پیش تعیین شده داستان سرایی را به چالش می کشد.

  • She dismissed the very notion of compromise.


    او مفهوم سازش را رد کرد.

  • I have to reject the notion that greed can be a good thing.


    من باید این تصور را رد کنم که طمع می تواند چیز خوبی باشد.

  • I haven't the faintest notion how to get there.


    من نمی دانم که چگونه می توانم به آنجا برسم.

  • I don't have any romantic notions about rural living.


    من هیچ تصور عاشقانه ای در مورد زندگی روستایی ندارم.

  • He was committed to the notion of tolerance.


    او به مفهوم مدارا متعهد بود.

  • He's got some vague notion that people will be queuing up to finance the project.


    او تصور مبهمی دارد که مردم برای تامین مالی پروژه در صف خواهند ایستاد.

  • There seems to be a general notion that nothing can be done about the problem.


    به نظر می رسد یک تصور کلی وجود دارد که هیچ کاری نمی توان برای مشکل انجام داد.


  • آنها مفهوم سنتی زن بودن را رد کرده اند.

  • They refused to entertain the notion.


    آنها از سرگرم کردن این تصور خودداری کردند.

  • We must dispel this notion that you can rely on the state for everything.


    ما باید این تصور را از بین ببریم که شما می توانید برای همه چیز به دولت تکیه کنید.

  • I had only the vaguest notion of what he was like.


    فقط مبهم ترین تصور را از اینکه او چگونه بود داشتم.

  • Our political system is based on notions of justice and equality.


    نظام سیاسی ما مبتنی بر مفاهیم عدالت و برابری است.


  • آنها با این مفهوم که زنان باید دارای موقعیت برابر با مردان باشند آشنا نبودند.

  • The show's director rejects the notion that seeing violence on television has a harmful effect on children.


    کارگردان نمایش این تصور را رد می کند که دیدن خشونت در تلویزیون تأثیرات مضری بر کودکان دارد.

  • I have only a vague notion of what she does for a living.


    من فقط یک تصور مبهم از کاری که او برای امرار معاش انجام می دهد دارم.

  • There's a fabric store there that sells notions.


    در آنجا یک پارچه فروشی وجود دارد که مفاهیم را می فروشد.

  • Nast helped form the American notion of Santa Claus.


    نست به شکل گیری مفهوم آمریکایی بابا نوئل کمک کرد.

synonyms - مترادف

  • مفهوم


  • اندیشه


  • احساس؛ عقیده؛ گمان


  • چشم انداز


  • فرض


  • باور


  • ادراک


  • فکر

  • presumption


    احساسات

  • sentiment


    محکومیت


  • فرضیه


  • طرز فکر

  • mindset


    نظر


  • متقاعد کردن


  • حالت

  • persuasion


    تئوری

  • stance


    فكر كردن

  • supposition


    مشاجره


  • تعمیم انگلستان


  • تعمیم ایالات متحده

  • viewpoint


    بینش

  • contention


    قضاوت ایالات متحده

  • generalisationUK


    ذهن

  • generalizationUS


    پیشنهاد

  • intuition


    دلهره

  • judgmentUS


    رویکرد


  • اعتماد به نفس


  • apprehension



  • conceit


antonyms - متضاد

  • بودن


  • بتن

  • ignorance


    جهل

  • misunderstanding


    سوء تفاهم


  • نیاز


  • واقعیت

  • stupidity


    حماقت

  • unconsciousness


    بی هوشی


  • مدل

  • physicality


    جسمانی


  • چیز

لغت پیشنهادی

counterfeit

لغت پیشنهادی

longer

لغت پیشنهادی

the Alexander technique