hypothesis

base info - اطلاعات اولیه

hypothesis - فرضیه

noun - اسم

/haɪˈpɑːθəsɪs/

UK :

/haɪˈpɒθəsɪs/

US :

family - خانواده
hypothetical
فرضی
hypothesize
فرضیه سازی
hypothetically
بالفرض
google image
نتیجه جستجوی لغت [hypothesis] در گوگل
description - توضیح
  • an idea that is suggested as an explanation for something but that has not yet been proved to be true


    ایده ای که به عنوان توضیحی برای چیزی پیشنهاد می شود، اما هنوز صحت آن ثابت نشده است

  • ideas or guesses, rather than facts


    ایده ها یا حدس ها، به جای واقعیت ها

  • an idea that can be tested to see if it is true or not


    ایده ای که می توان آن را آزمایش کرد تا ببینیم آیا درست است یا نه

  • an idea or explanation for something that is based on known facts but has not yet been proved


    ایده یا توضیحی برای چیزی که مبتنی بر حقایق شناخته شده است اما هنوز اثبات نشده است

  • an idea or explanation for something that is based on known facts but has not yet been proven


    ایده یا توضیحی برای چیزی که ممکن است درست باشد اما هنوز به طور کامل اثبات نشده است


  • آنچه ما می‌خواهیم فرضیه‌ای است که من به جای او پاسخ می‌دهم، در حالی که شما از من سؤال می‌کنید.

  • What we are attempting is a hypothesis in which I answer for him while you ask me questions.


    معنی این مطلب این است که هیچ فرضیه ای که از نظریه مارکسیستی استخراج شده است را نمی توان با تحقیقات تجربی رد کرد.

  • What this means is that there is no way that any hypothesis drawn from Marxist theory can be disproved by empirical investigation.


    داشتن چنین مشاهدات مستقیم در مورد انتظارات به ما امکان می دهد اعتبار فرضیه انتظارات عقلایی را از دو طریق آزمایش کنیم.

  • Possession of such direct observations on expectations would allow us to test the validity of the rational expectations hypothesis in two ways.


    فرضیه ما این است که دلفین ها ماهی های آلوده خوردند و این بر سیستم ایمنی دلفین ها تأثیر گذاشت.

  • Our hypothesis is that the dolphins ate contaminated fish and this affected the dolphins' immune system.


    نویسندگان نتیجه می گیرند که این فرضیه پناهندگی را مورد تردید قرار می دهد.

  • That the authors conclude casts doubt on the refuge hypothesis.


    نتایج آزمایش ما این فرضیه را تایید کرد.

  • The results of our experiment confirmed this hypothesis.


    این فرضیه مجموعه ای بی نهایت از منحنی های بی تفاوتی را ایجاد می کند که به محور L محدب هستند.

  • This hypothesis generates an infinite set of indifference curves which are convex to the L axis.


    شواهد، به ویژه ویلیس، این فرضیه کاری را پشتیبانی می کند.


example - مثال
synonyms - مترادف
  • premise


    فرضیه

  • proposition


    قضیه


  • تئوری

  • supposition


    فرض

  • thesis


    پایان نامه


  • پیش فرض

  • postulate


    حدس و گمان

  • postulation


    مفهوم

  • presupposition


    حدس

  • surmise


    مشاجره


  • ایده

  • conjecture


    اصل

  • contention


    باور


  • موقعیت

  • presumption


    پیشنهاد

  • speculation


    بنیاد و پایه

  • theorem


    اساس

  • axiom


    کسر


  • پایه


  • اندیشه


  • استنتاج


  • تفسیر

  • rationale


    نظر


  • فلسفه

  • deduction




  • inference





antonyms - متضاد

  • حقیقت


  • واقعیت


  • واقعی بودن

  • verity


    حقیقت گرایی

  • actuality


    افشا

  • factuality


    صحت

  • truism


    مورد

  • revelation


    یقین - اطمینان - قطعیت

  • veracity


    وجود داشتن

  • veridicality


    دانش


  • مادی بودن

  • certainty


    اساس


  • موضوع


  • ملموس بودن

  • materiality


    قابل لمس بودن

  • realness


    امرار معاش


  • اطمینان


  • شواهد و مدارک

  • tangibility


    اصالت

  • palpability


    غیر منطقی بودن

  • actualness


    مزخرف

  • subsistence


    اثبات

  • certitude


    عملی بودن


  • بودن

  • genuineness


  • irrationality


  • nonsense



  • practicality



  • tangibleness


لغت پیشنهادی

ample

لغت پیشنهادی

bookshop

لغت پیشنهادی

careful