evidence

base info - اطلاعات اولیه

evidence - شواهد و مدارک

noun - اسم

/ˈevɪdəns/

UK :

/ˈevɪdəns/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [evidence] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • محققان شواهد علمی واضحی از ارتباط بین قرار گرفتن در معرض آفتاب و سرطان پوست یافته اند.


  • شواهد فزاینده ای دال بر وجود سیاهچاله هایی وجود دارد که جرم آنها ده برابر خورشید است.

  • There is not a shred of evidence that the meeting actually took place.


    هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد این دیدار واقعاً انجام شده است.


  • آیا مدرکی برای حمایت از این ادعا دارید؟

  • The study provides empirical evidence (= based on experiments or experience) to prove that the drug has no long-term side effects.


    این مطالعه شواهد تجربی (= بر اساس آزمایش‌ها یا تجربه) ارائه می‌کند تا ثابت کند که دارو عوارض جانبی طولانی‌مدتی ندارد.

  • Anecdotal evidence (= based on personal accounts) suggests that drivers over the age of 70 find it difficult to get insurance.


    شواهد حکایتی (= بر اساس حساب های شخصی) نشان می دهد که رانندگان بالای 70 سال برای دریافت بیمه مشکل دارند.

  • On the evidence of their recent matches, it is unlikely the Spanish team will win.


    بر اساس شواهد بازی های اخیر آنها، بعید است که تیم اسپانیایی پیروز شود.

  • In the absence of evidence to the contrary, it should be assumed that proper procedures were followed.


    در غیاب شواهدی بر خلاف آن، باید فرض کرد که رویه‌های مناسب دنبال شده است.

  • I was asked to give evidence (= to say what I knew, describe what I had seen, etc.) at the trial.


    از من خواسته شد که در محاکمه شواهدی ارائه کنم (= آنچه می دانستم بگویم، آنچه را دیده بودم توصیف کنم، و غیره).

  • The defence accused the prosecution of withholding several key pieces of evidence.


    دفاعیات، دادستانی را متهم به پنهان کردن چندین مدرک کلیدی کرد.

  • circumstantial/forensic evidence


    شواهد غیرواقعی/پزشکی قانونی


  • با وجود کمبود شواهد علیه او، برتون هفته آینده در دادگاه حاضر خواهد شد.

  • He was released when the judge ruled there was no evidence against him.


    زمانی که قاضی اعلام کرد هیچ مدرکی علیه او وجود ندارد، آزاد شد.

  • The emails were presented as evidence of his involvement in the fraud.


    این ایمیل ها به عنوان مدرکی دال بر دست داشتن وی در کلاهبرداری ارائه شده است.

  • The police officer took a statement which was later used in evidence.


    افسر پلیس اظهاراتی گرفت که بعداً در شواهد مورد استفاده قرار گرفت.

  • The balance of evidence suggests the Liberal party's decline began before the First World War.


    توازن شواهد نشان می دهد که افول حزب لیبرال قبل از جنگ جهانی اول آغاز شده است.

  • The coroner thought that on the balance of probabilities, the pilot had suffered a stroke just before the crash.


    پزشک قانونی فکر کرد که بر اساس احتمالات، خلبان درست قبل از سقوط دچار سکته شده است.

  • The police were much in evidence at today's demonstration.


    پلیس در تظاهرات امروز شواهد زیادی داشت.

  • a trend that has been much in evidence in recent years


    روندی که در سال های اخیر بسیار مشهود بوده است

  • There is clear evidence that TV advertising influences what children buy.


    شواهد روشنی وجود دارد مبنی بر اینکه تبلیغات تلویزیونی بر خرید کودکان تأثیر می گذارد.

  • It is clear from numerous studies that TV advertising influences what children buy.


    از مطالعات متعدد مشخص است که تبلیغات تلویزیونی بر خرید کودکان تأثیر می گذارد.

  • Recent research demonstrates that TV advertising influences children’s spending habits.


    تحقیقات اخیر نشان می دهد که تبلیغات تلویزیونی بر عادات خرج کردن کودکان تأثیر می گذارد.

  • Many parents think that TV advertising influences their children. This view is supported by the findings of a recent study which show a clear link between television advertisements and children’s spending habits.


    بسیاری از والدین فکر می کنند که تبلیغات تلویزیونی بر فرزندانشان تأثیر می گذارد. این دیدگاه با یافته‌های یک مطالعه اخیر تأیید می‌شود که نشان می‌دهد ارتباط واضحی بین تبلیغات تلویزیونی و عادات خرج کردن کودکان وجود دارد.

  • The findings also reveal that most children are unaware of the persuasive purpose of advertising.


    این یافته ها همچنین نشان می دهد که بیشتر کودکان از هدف متقاعدکننده تبلیغات بی اطلاع هستند.

  • There is little evidence that children understand the persuasive intent of advertising.


    شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد کودکان قصد متقاعدکننده تبلیغات را درک می کنند.

  • The results contradict claims that advertising is unrelated to children’s spending habits.


    نتایج با این ادعا که تبلیغات ارتباطی با عادات خرج کردن کودکان ندارد، تناقض دارد.

  • Manufacturers argue that it is difficult to prove that advertising alone influences what children buy.


    تولیدکنندگان استدلال می کنند که اثبات اینکه تبلیغات به تنهایی بر خرید کودکان تأثیر می گذارد دشوار است.

  • We found further scientific evidence for this theory.


    ما شواهد علمی بیشتری برای این نظریه پیدا کردیم.

  • The room bore evidence of a struggle.


    اتاق شواهدی از مبارزه داشت.

  • She mulled over these scraps of evidence.


    او در مورد این تکه های شواهد فکر کرد.

  • The first chapter reviews the evidence on how children learn language.


    فصل اول به بررسی شواهدی در مورد چگونگی یادگیری زبان توسط کودکان می پردازد.

synonyms - مترادف
  • confirmation


    تائیدیه


  • اثبات

  • corroboration


    تایید

  • substantiation


    تصدیق

  • attestation


    مستندات

  • documentation


    احراز هویت

  • verification


    داده ها

  • affirmation


    اعتبار سنجی

  • authentication


    تظاهرات


  • سینچر

  • validation


    کلینچر


  • حقایق

  • cincher


    اطلاعات

  • clincher


    تفنگ سیگار کشیدن

  • facts


    شهادت

  • info


    وصیت نامه


  • شاهد

  • smoking gun


    گواهینامه


  • کوپن

  • testament


    نشانه


  • حمایت کردن

  • testimonial


    تجلی

  • voucher


    صدور گواهینامه


  • تصویب


  • امضا کردن

  • manifestation


    زمینه

  • certification


  • endorsement


  • ratification



  • grounds


antonyms - متضاد
  • disproof


    رد کردن

  • refutation


    رد

  • contradiction


    تناقض

  • confutation


    سردرگمی

  • disconfirmation


    عدم تایید

  • rebuttal


    تخلف

  • contravention


    باطل شدن

  • invalidation


    نفی

  • negation


    تحریف

  • falsification


    بی اعتبار کردن

  • debunking


    مخالفت


  • انکار

  • rebuff


  • repudiation


  • disavowal


لغت پیشنهادی

adoring

لغت پیشنهادی

alumna

لغت پیشنهادی

nose