bakery

base info - اطلاعات اولیه

bakery - نانوایی

noun - اسم

/ˈbeɪkəri/

UK :

/ˈbeɪkəri/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bakery] در گوگل
description - توضیح
  • a place where bread and cakes are baked, or a shop where they are sold


    مکانی که در آن نان و کیک پخته می شود یا مغازه ای که در آن به فروش می رسد

  • a place where bread and cakes are made and sometimes sold


    مکانی که در آن نان و کیک درست می کنند و گاه به فروش می رسند

  • a place where bread cakes, and pastries are made or sold


    مکانی که در آن نان، کیک و شیرینی درست می شود یا به فروش می رسد

  • Some products that bear freshness dates are cheeses, breakfast cereals, bakery products, and mayonnaise.


    برخی از محصولاتی که خرمای تازه دارند عبارتند از: پنیر، غلات صبحانه، محصولات نانوایی و سس مایونز.

  • Hovis and other wholemeal bread producers have often used the image of the family bakery.


    هوویس و سایر تولیدکنندگان نان سبوس دار اغلب از تصویر نانوایی خانوادگی استفاده کرده اند.

  • She runs a French bakery in North London.


    او یک نانوایی فرانسوی در شمال لندن اداره می کند.

  • You couldn't buy all this working at Lyons bakery or the Black Cat factory.


    شما نمی توانید همه اینها را در نانوایی لیون یا کارخانه بلک گربه بخرید.

  • In our bakery we have to compensate for that in other ways, through our relationships with one another.


    در نانوایی ما باید آن را از راه های دیگر، از طریق روابطمان با یکدیگر، جبران کنیم.

  • The driver of a steam-driven wagon was unloading warm loaves of bread fresh from the bakery.


    راننده یک واگن بخار در حال تخلیه نان های گرم از نانوایی بود.

  • A motor car was parked in the alleyway about three metres from the bakery door and alongside the Alliance building end wall.


    یک ماشین موتوری در کوچه حدود سه متری درب نانوایی و در کنار دیوار انتهایی ساختمان اتحاد پارک شده بود.

  • What I do inside the bakery is fold paper boxes before I put the pastries and cakes inside.


    کاری که من در داخل نانوایی انجام می دهم این است که قبل از گذاشتن شیرینی ها و کیک ها، جعبه های کاغذی را تا می زنم.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • bakehouse


    نانوایی

  • pâtisserie


    شیرینی پزی


  • شیرینی فروشی

  • pastry shop


    شیرینی

  • confectionery


    فروشگاه کیک

  • patisserie


  • cakery



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

booting

لغت پیشنهادی

wining

لغت پیشنهادی

candle