conclusion
conclusion - نتیجه
noun - اسم
UK :
US :
نتیجه گیری
قطعی
بی نتیجه
به طور قطعی
بدون قطعیت
چیزی که پس از در نظر گرفتن تمام اطلاعاتی که دارید تصمیم می گیرید
پایان یا قسمت پایانی چیزی
ترتیب نهایی یک توافق، یک معامله تجاری و غیره
اطلاعاتی که شخصی در نتیجه مطالعه، کار و غیره کشف کرده است
پاسخ هایی که توسط یک مطالعه یا آزمون علمی ارائه می شود
قسمت پایانی چیزی
سرانجام
عمل ترتیب دادن یا توافق رسمی چیزی
نظری که پس از در نظر گرفتن تمام اطلاعات در مورد چیزی دارید
تصمیمی که پس از بررسی های فراوان گرفته شد
آخرین قسمت چیزی
تصمیم یا قضاوتی که پس از تفکر دقیق گرفته می شود
پایان یک جلسه، یک سخنرانی، یک اجرا و غیره.
این واقعیت که چیزی به طور رسمی تنظیم یا توافق شده است
زمانی که در حال پایان دادن به یک سخنرانی، گزارش و غیره هستید گفته یا نوشته شده است.
هدف از گفت و گوها به نتیجه رساندن اختلاف است.
او آگاه است که نتیجه گیری های منطقی دارای اعتباری مستقل از حقیقت واقعی هستند.
معرفی تغییرات فرآیندی طولانی بوده است و هنوز به پایان آن نزدیک نشده است.
Therefore a tribunal or inferior court acts ultravires if it reaches its conclusion on a basis erroneous under the general law.
بنابراین، دادگاه یا دادگاه بدوی در صورتی که به نتیجه ای نادرست بر اساس قوانین عمومی برسد، فوق العاده عمل می کند.
Consciousness without any further necessary conclusions, is the only fact of which consciousness can be absolutely certain.
هشیاری، بدون هیچ نتیجهگیری ضروری دیگر، تنها واقعیتی است که آگاهی میتواند کاملاً از آن مطمئن باشد.
هنگامی که او با جنیس ملاقات کرد و به نتیجه ای رسید، می دانست که باید چه کاری انجام دهد.
در پایان کتاب، خواننده هنوز مطمئن نیست که آیا مارکام گناهکار است یا خیر.
در پایان دادگاه، هیئت منصفه با حکم مجرمیت بازگشت.
به این موضوع فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که فلسفه بسیار خوبی به نظر می رسد.
That was the conclusion of a General Accounting Office report in 1992 on fraud in the health care system.
این نتیجهگیری گزارش اداره کل حسابداری در سال 1992 در مورد تقلب در سیستم مراقبتهای بهداشتی بود.
The conclusion ergo sum, is not entailed.
نتیجه، یعنی مجموع، مستلزم نیست.
با این حال، چندین اخطار باید به این نتیجه پیوست شود.
در حالی که نمایشنامه به پایان غم انگیز خود می رسید، سکوت کامل در اتاق حاکم بود.
ما می توانیم با خیال راحت از بحث خود نتیجه گیری کنیم.
او به یک نتیجه متفاوت رسید.
شواهد فراوانی برای تأیید این نتیجه وجود دارد.
مطالعات دیگر نیز به همین نتیجه رسیده اند.
بخش پایانی به جمع بندی نتایج تحقیق می پردازد.
من به این نتیجه رسیده ام که او فرد مناسبی برای این کار نیست.
شواهد جدید ممکن است به این نتیجه برسد که ما اشتباه می کنیم.
برای رسیدن به نتیجه گیری در مورد روند رأی گیری خیلی زود است.
The conclusion of the book was disappointing.
نتیجه گیری کتاب ناامید کننده بود.
پس از مرگ او، دستیارش فصل نهم و دهم را تکمیل کرد و نتیجه را نوشت.
اگر این استدلال را به نتیجه منطقی خود برسانیم…
این فیلم یک نتیجه گیری مناسب برای سریال است.
In conclusion (= finally), I would like to thank…
در پایان (= در نهایت)، مایلم از…
انعقاد موفقیت آمیز یک معاهده تجاری
نتیجه رای گیری یک نتیجه قطعی است.
نتیجه بازی یک نتیجه قطعی بود.
من دوباره به آنجا می روم - به سرعت نتیجه گیری می کنم.
یافته های حاضر به نتیجه گیری مشابهی اشاره دارد.
به سختی می توان نتیجه گیری قطعی را بر اساس داده های آنها انجام داد.
او نتیجه گیری های خود را بر اساس تحقیقات بسیار محدود است.
چگونه او به این نتیجه شگفت انگیز رسید؟
من نمی توانم از صحبت های او نتیجه ای بگیرم.
همه اینها به این نتیجه می رسد که هیچ کس نمی دانست چه اتفاقی دارد می افتد.
نتیجه گیری قطعی در چنین مرحله اولیه دشوار است.
از این نتایج فقط می توان نتایج آزمایشی گرفت.
داده هایی که او جمع آوری کرد نتیجه گیری های او را تقویت کرد.
این نتیجه گیری که او شکست خورده را تضمین نمی کند.
این نتیجه گیری ها را بر چه مبنایی انجام دادید؟
In conclusion the study has provided useful insights into the issues relating to people’s perception of crime.
در نتیجه، این مطالعه بینش های مفیدی را در مورد مسائل مربوط به درک مردم از جرم ارائه کرده است.
On the basis of this study it can be concluded that the introduction of new street lighting did not reduce reported crime.
بر اساس این مطالعه میتوان نتیجه گرفت که راهاندازی روشنایی معابر جدید باعث کاهش جرایم گزارششده نشده است.
To sum up no evidence can be found to support the view that improved street lighting reduces reported crime.
به طور خلاصه، هیچ مدرکی نمی توان یافت که این دیدگاه را تأیید کند که روشنایی بهتر خیابان ها جرایم گزارش شده را کاهش می دهد.
پایان
بستن
ending
پایان دادن
تمام کردن
cessation
توقف
closure
بسته
finale
پایانی
halt
مکث
culmination
اوج گیری
denouement
انصراف
discontinuation
قطع شدن
lapse
سپری شدن
shutdown
خاموش شدن
متوقف کردن
دستگیری
cease
دست کشیدن
completion
تکمیل
expiration
انقضاء
stoppage
خاتمه دادن
termination
باد کردن
wind-up
بررسی
arrestment
کدا
قطع
closedown
epilogUS
coda
epilogueUK
cutoff
سوراخ شدن
discontinuance
نتیجه
epilogUS
epilogueUK
peroration
شروع
شروع کنید
معرفی
افتتاح
commencement
ابتدا
outset
روایت آفرینش در انجیل
genesis
تولد
inception
نوپا بودن
nascence
ابتدایی بودن
nascency
راه اندازی
incipience
درب بازکن
incipiency
روز اول
initiation
پیشگفتار
kickoff
پیش درآمد
اولین اقدام
opener
نقطه شروع
خیلی شروع
kick-off
ادامه
preface
استمرار
prelude
سپیده دم
علت
starting point
علیت
پیشین
continuation
دلیل
continuance
اصل و نسب
dawn
causation
antecedent