separate
separate - جداگانه، مجزا
adjective - صفت
UK :
US :
جدایش، جدایی
جدا می کند
جدایی طلب
جدایی طلبی
جدا کننده
قابل تفکیک
جدایی ناپذیر
جدا از هم
بصورت جداگانه
---
ناهمسان
به چیز دیگری مرتبط نیست یا تحت تأثیر چیز دیگری نیست
به چیز دیگری نپیوسته یا لمس نمی کند
if something separates two places or two things, it is between them so that they are not touching each other
اگر چیزی دو مکان یا دو چیز را از هم جدا کند، بین آنهاست تا به همدیگر برخورد نکنند
تقسیم کردن یا تقسیم کردن به قسمت های مختلف، یا کاری برای انجام این کار
اگر دو نفر که ازدواج کرده اند یا با هم زندگی می کنند جدا از هم زندگی می کنند
تشخیص اینکه یک چیز یا ایده با چیز دیگر متفاوت است
اگر مردم از هم جدا شوند، یا اگر کسی یا چیزی آنها را از هم جدا کند، از هم دور می شوند
کیفیت یا واقعیتی باشد که کسی یا چیزی را از افراد یا چیزهای دیگر متفاوت می کند
اگر مقداری دو چیز را از هم جدا کند، یک چیز در آن مقدار از دیگری بهتر یا قدیمی تر است
to divide something into two or more parts or groups, or to divide one type of thing from another. You use separate especially when saying that the parts are different from each other
تقسیم کردن چیزی به دو یا چند قسمت یا گروه یا تقسیم یک نوع چیز از نوع دیگر. از جدا استفاده می کنید مخصوصاً وقتی می گویید قطعات با یکدیگر متفاوت هستند
برای اینکه چیزی به دو یا چند قسمت یا گروه تبدیل شود
to separate something into two or more groups, parts etc – used especially when each part is equal in size
برای جدا کردن چیزی به دو یا چند گروه، بخش و غیره - مخصوصاً زمانی که اندازه هر قسمت برابر باشد استفاده می شود
جدا کردن چیزی به چند قسمت کوچکتر، مخصوصاً برای آسان کردن کار کردن با آن
جدا کردن یک گروه از افراد از دیگران به دلیل نژاد، جنس، مذهب و غیره
به قسمت های مختلف به خصوص به روش طبیعی تقسیم شود
برای تفکیک به دو یا چند قسمت یا گروه - مخصوصاً زمانی که اندازه هر قسمت برابر باشد استفاده می شود
به چند قسمت کوچکتر جدا شود
چیزهایی که از هم جدا هستند به هیچ وجه به یکدیگر مرتبط یا مرتبط نیستند
if something is sent under separate cover it is sent through the post in a different envelope from other documents
اگر چیزی تحت پوشش جداگانه ارسال شود، از طریق پست در پاکت متفاوت از سایر اسناد ارسال می شود
چیزی را به دو یا چند قسمت تقسیم کردن یا باعث دو قسمت شدن چیزی
به طور مستقل یا در یک فضای فیزیکی متفاوت وجود دارد یا اتفاق می افتد
به (موجب) تقسیم کردن
برای اینکه مردم از هم جدا شوند یا به مکان های مختلف حرکت کنند یا از هم دور شوند
دو شخص یا چیز را متفاوت یا غیر مرتبط بدانیم
اگر مایعی جدا شود به دو مایع مختلف تبدیل می شود.
شروع به زندگی در مکانی متفاوت از همسر یا همسر خود کنید زیرا رابطه به پایان رسیده است
to cause two or more people or things to stop being with or near each other or to be positioned between two or more things
باعث شود دو یا چند نفر یا اشیاء با یکدیگر یا نزدیک یکدیگر نباشند یا بین دو یا چند چیز قرار بگیرند
If two married people separate they stop living together as husband and wife often as a part of a legal arrangement.
اگر دو فرد متاهل از هم جدا شوند، اغلب به عنوان بخشی از یک ترتیب قانونی، زندگی مشترک به عنوان زن و شوهر را متوقف می کنند.
با هم، پیوسته یا متصل نیستند
به قطعات تقسیم کردن، یا باعث تقسیم شدن چیزی به قطعات
آنها شروع به خوابیدن در اتاق های جداگانه کرده اند.
گوشت خام باید جدا از گوشت پخته نگهداری شود.
این مدرسه در دو ساختمان مجزا قرار دارد.
لیستی از اسامی را روی یک کاغذ جداگانه بنویسید.
یک حادثه / موضوع جداگانه
این شرکت ها اکنون به عنوان دو نهاد مجزا وجود دارند.
سعی می کنم زندگی خصوصی ام را از کارم جدا نگه دارم.
This is a completely separate matter.
این یک موضوع کاملا جداست.
در سه نوبت جداگانه اتفاق افتاد.
هدف نهایی سیاسی آنها ایجاد یک دولت جداگانه است.
در سه سال گذشته آنها زندگی کاملاً جداگانه ای داشته اند.
The two groups are essentially separate and independent.
این دو گروه اساساً جدا و مستقل هستند.
to merge the two previously separate businesses
برای ادغام دو کسب و کار قبلاً مجزا
گونه هایی از نقاط مختلف جهان
وقتی کسب و کار فروخته شد، آنها راه خود را ادامه دادند.
آنها پس از پنج سال با هم بودن تصمیم گرفتند راه خود را ادامه دهند.
وقتی مدرسه را تمام کردیم، همه راه خود را رفتیم.
اطلاعاتی که درخواست کردید تحت پوشش جداگانه ای برای شما ارسال می شود.
The art department and the music department are in two separate buildings.
بخش هنر و بخش موسیقی در دو ساختمان مجزا هستند.
سعی می کنم گوشت را جدا از سایر غذاها در یخچال نگه دارم.
من زندگی عمومی و خصوصی خودم را دارم و تا جایی که ممکن است سعی می کنم آنها را از هم جدا نگه دارم.
سه جوان در این ماه در حوادث جداگانه مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و کشته شدند.
شمال و جنوب کشور را رشته کوهی از هم جدا کرده است.
شما می توانید یک دستگاه مخصوص برای جدا کردن سفیده تخم مرغ از زرده تهیه کنید.
جداسازی قسمت های بالا و پایین بسیار دشوار است.
در مدرسه همیشه سعی میکردند من و جین را از هم جدا کنند، زیرا ما مشکلساز بودیم.
یه جورایی در عجله برای بیرون رفتن از ساختمان از مادرم جدا شدم.
شاید الان باید از هم جدا شویم و بعداً همدیگر را ببینیم.
شما نمی توانید اخلاق را از سیاست جدا کنید.
وقتی من شش ساله بودم والدینم از هم جدا شدند و یکی دو سال بعد طلاق گرفتند.
دبیرستان و دبیرستان در دو ساختمان مجزا هستند.
detached
جدا
isolated
جدا شده
segregated
تفکیک شده است
separated
جدا از هم
unattached
غیر متصل
abstracted
انتزاع شده
disjoined
از هم گسسته
divided
تقسیم شده
partitioned
پارتیشن بندی شده
removed
حذف شده
تنها
apportioned
شکافتن
asunder
از هم گسیخته
disassociated
واگرا
disjointed
جدا شد
divergent
پراکنده شده است
parted
بی بدن
scattered
غیر صمیمی
توزیع شده است
disembodied
متفرق
مستقل
distributed
آزاد ایستاده
disunited
شل
freestanding
خودکفا
free-standing
قطع شده است
قطع کردن
self-contained
به خودی خود
severed
sundered
joined
ملحق شد
connected
متصل
bound
مقید شده است
conjoined
به هم پیوسته
merged
ادغام شد
affixed
چسبانده شده است
conjugated
مزدوج
touching
لمس کردن
banded
باند
cemented
سیمانی شده
fixed
درست شد
fused
ذوب شده
inseparable
جدایی ناپذیر
linked
مرتبط
tied
گره خورده است
entwined
در هم تنیده شده است
interfused
در هم آمیخت
welded
جوش داده شده
attached
پیوست شده است
combined
ترکیب شده
united
متحد
کل
integrated
یکپارچه
unified
متحد شده است
detachable
قابل جدا شدن
associated
مرتبط است
coupled
جفت شده است
engaged
نامزد شده
continuous
مداوم
مشابه
related
مربوط