separate

base info - اطلاعات اولیه

separate - جداگانه، مجزا

adjective - صفت

/ˈseprət/

UK :

/ˈseprət/

US :

family - خانواده
separation
جدایش، جدایی
separates
جدا می کند
separatist
جدایی طلب
separatism
جدایی طلبی
separator
جدا کننده
separable
قابل تفکیک
inseparable
جدایی ناپذیر
separated
جدا از هم
separate
جداگانه، مجزا
inseparably
بصورت جداگانه
separately
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [separate] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
  • detached


    جدا

  • isolated


    جدا شده

  • segregated


    تفکیک شده است

  • separated


    جدا از هم

  • unattached


    غیر متصل

  • abstracted


    انتزاع شده

  • disjoined


    از هم گسسته

  • divided


    تقسیم شده

  • partitioned


    پارتیشن بندی شده

  • removed


    حذف شده


  • تنها

  • apportioned


    شکافتن

  • asunder


    از هم گسیخته

  • disassociated


    واگرا

  • disjointed


    جدا شد

  • divergent


    پراکنده شده است

  • parted


    بی بدن

  • scattered


    غیر صمیمی


  • توزیع شده است

  • disembodied


    متفرق


  • مستقل

  • distributed


    آزاد ایستاده

  • disunited


    شل

  • freestanding


    خودکفا

  • free-standing


    قطع شده است


  • قطع کردن

  • self-contained


    به خودی خود

  • severed


  • sundered




antonyms - متضاد
  • joined


    ملحق شد

  • connected


    متصل

  • bound


    مقید شده است

  • conjoined


    به هم پیوسته

  • merged


    ادغام شد

  • affixed


    چسبانده شده است

  • conjugated


    مزدوج

  • touching


    لمس کردن

  • banded


    باند

  • cemented


    سیمانی شده

  • fixed


    درست شد

  • fused


    ذوب شده

  • inseparable


    جدایی ناپذیر

  • linked


    مرتبط

  • tied


    گره خورده است

  • entwined


    در هم تنیده شده است

  • interfused


    در هم آمیخت

  • welded


    جوش داده شده

  • attached


    پیوست شده است

  • combined


    ترکیب شده

  • united


    متحد


  • کل

  • integrated


    یکپارچه

  • unified


    متحد شده است

  • detachable


    قابل جدا شدن

  • associated


    مرتبط است

  • coupled


    جفت شده است

  • engaged


    نامزد شده

  • continuous


    مداوم


  • مشابه

  • related


    مربوط

لغت پیشنهادی

numeral

لغت پیشنهادی

betraying

لغت پیشنهادی

paints