raw

base info - اطلاعات اولیه

raw - خام

adjective - صفت

/rɔː/

UK :

/rɔː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [raw] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raw] در گوگل
description - توضیح
  • not cooked


    پخته نشده

  • raw substances are in a natural state and not treated or prepared for use


    مواد خام در حالت طبیعی هستند و برای استفاده درمان یا آماده نشده اند

  • raw information is collected but not organized, examined, or developed


    اطلاعات خام جمع آوری می شود اما سازماندهی، بررسی یا توسعه داده نمی شود

  • raw feelings are strong and natural but not fully controlled


    احساسات خام قوی و طبیعی هستند، اما به طور کامل کنترل نمی شوند


  • اگر قسمتی از بدن شما خام باشد، پوست آنجا قرمز و دردناک است

  • not experienced or not fully trained


    تجربه نشده یا به طور کامل آموزش ندیده است


  • خیلی سرد


  • موسیقی، هنر، زبان و غیره که خام است، ساده، مستقیم و قدرتمند است، اما به طور کامل توسعه نیافته است

  • raw metals or other substances are in their natural state and have not been prepared or used to make anything


    فلزات خام یا سایر مواد در حالت طبیعی خود هستند و برای ساختن چیزی تهیه یا استفاده نشده اند

  • information that has not been arranged, checked, or prepared in any way


    اطلاعاتی که به هیچ وجه تنظیم، بررسی یا تهیه نشده است

  • (of food) not cooked


    (از غذا) پخته نشده


  • (از مواد) در حالت طبیعی، بدون هیچ گونه فرآیند شیمیایی یا صنعتی

  • Raw information has been collected but has not yet been studied in detail


    اطلاعات خام جمع آوری شده است اما هنوز به طور دقیق مورد مطالعه قرار نگرفته است


  • برای اشاره به شخصی استفاده می شود که آموزش ندیده یا بدون تجربه است

  • Feelings or qualities that are raw are natural and difficult to control


    احساسات یا ویژگی هایی که خام هستند طبیعی هستند و کنترل آنها دشوار است


  • نوشته ای که خام باشد نوشته ای است که سعی نمی کند چیزی را درباره موضوع خود پنهان کند

  • sore or painful because of being rubbed or damaged


    دردناک یا دردناک به دلیل مالش یا آسیب دیدگی


  • برای توصیف هوای بسیار سرد استفاده می شود

  • not cooked


    پردازش یا درمان نشده است. در شرایط طبیعی خود

  • not processed or treated; in its natural condition


    اگر افراد یا خصوصیات آنها خام باشد، توسعه نیافته یا آموزش دیده اند

  • If people or their qualities are raw they have not been developed or trained


    درد به دلیل مالش یا آسیب دیدگی پوست

  • sore because the skin has been rubbed or damaged


    (از هوا) سرد و مرطوب

  • (of weather) cold and wet


    برای توصیف موادی استفاده می شود که در حالت طبیعی خود هستند و هنوز تغییر، تهیه یا برای ساختن چیز دیگری استفاده نشده اند

  • used to describe materials that are in their natural state and have not yet been changed, prepared, or used to make something else


    برای توصیف اطلاعات جمع آوری شده، اما هنوز به طور دقیق مورد مطالعه قرار نگرفته است، استفاده می شود

  • used to describe information that has been collected, but has not yet been studied in detail


    رفتار بد یا ناعادلانه

  • bad or unfair treatment


    گزارشی خام از فقر در شهرها


  • صورتش خام و تاول زده بود.

  • His face was raw and blistered.


    زیبایی او از نوع دیگر، خام و ظریف بود.

  • His beauty was of a different sort raw and elegant.


    سالادی که با آجیل، کشمش و هویج خام درست شده است

  • a salad made with nuts, raisins and raw carrots


    تماشاگران شجاعت خام و جسارت او را تحسین می کنند.

  • Audiences admire his raw courage and daring.


example - مثال

  • گوشت خام

  • raw eggs/vegetables


    تخم مرغ/سبزیجات خام

  • These fish are often eaten raw.


    این ماهی ها اغلب به صورت خام مصرف می شوند.

  • The tigers were fed raw chicken bones.


    ببرها با استخوان مرغ خام تغذیه شدند.

  • raw sewage


    فاضلاب خام

  • raw sugar/milk/cotton


    شکر خام/شیر/پنبه

  • Iron ore is the main raw ingredient in steel.


    سنگ آهن اصلی ترین ماده خام در فولاد است.

  • This information is only raw data and will need further analysis.


    این اطلاعات فقط داده های خام هستند و نیاز به تجزیه و تحلیل بیشتری دارند.

  • songs full of raw emotion


    آهنگ های پر از احساس خام


  • قدرت خام تخیل

  • He started with nothing but raw talent and determination.


    او با چیزی جز استعداد خام و اراده شروع کرد.

  • There were raw patches on her feet where the shoes had rubbed.


    روی پاهایش تکه‌های خامی بود که کفش‌ها روی آن‌ها مالیده بودند.

  • His throat was raw and painful.


    گلویش خام و دردناک بود.

  • The skin on her feet had been rubbed raw.


    پوست پاهایش خام مالیده شده بود.

  • a raw beginner


    یک مبتدی خام

  • raw recruits (= for example in the army)


    استخدام خام (= مثلاً در ارتش)


  • یک باد خام شمالی

  • It had been a wet raw winter.


    زمستان خیس و خامی بود.

  • a raw portrayal of working-class life


    تصویری خام از زندگی طبقه کارگر

  • raw language (= containing many sexual details)


    زبان خام (= حاوی بسیاری از جزئیات جنسی)

  • Older workers often get a raw deal.


    کارگران مسن تر اغلب یک معامله خام دریافت می کنند.

  • a sore throat


    گلو درد

  • Their feet were sore after hours of walking.


    پاهایشان بعد از ساعت ها پیاده روی درد می کرد.

  • The wound had become inflamed.


    زخم ملتهب شده بود.

  • She felt a burning sensation in her throat.


    سوزشی در گلویش احساس کرد.

  • an itchy rash


    بثورات خارش دار

  • I feel itchy all over.


    همه جا احساس خارش دارم


  • ماهی خام

  • Oil is an important raw material that can be processed into many different products, including plastics.


    نفت یک ماده خام مهم است که می تواند به بسیاری از محصولات مختلف از جمله پلاستیک تبدیل شود.

  • They claimed that raw sewage was being pumped into the sea.


    آنها مدعی بودند که فاضلاب خام به دریا پمپاژ می شود.

  • raw data/evidence/figures


    داده ها / شواهد / ارقام خام

synonyms - مترادف
  • uncooked


    نپخته


  • تازه


  • نادر

  • underdone


    کم کار شده

  • undercooked


    نیم پز


  • سبز

  • bloody


    خونین


  • طبیعی

  • unripe


    نارس

  • unbaked


    سرخ نشده

  • unfried


    پاستوریزه نشده

  • unpasteurized


    پخته نشده

  • not cooked


    رنگ صورتی


  • انجام نشده

  • undone


    قرمز

  • red


    به ندرت انجام می شود

  • rarely done


    کمی پخته شده

  • lightly cooked


    آماده نشده

  • half-cooked


    غر زدن

  • unprepared


    به سختی پخته شده

  • mooing


    بسیار کم یاب

  • barely cooked


    آبی


  • آبدار


  • پیتسبورگ کمیاب

  • juicy


    تقریبا خام

  • pittsburgh rare


    نیمه خام


  • به طور متوسط ​​انجام شده است

  • not done


    دردناک

  • half-raw


  • moderately done


  • sore


antonyms - متضاد
  • cooked


    پخته شده

  • baked


    کباب شده

  • barbecued


    آب پز شده

  • boiled


    آب پز

  • braised


    سرخ شده در روغن

  • broiled


    گرم شده است

  • casseroled


    مایکروویو

  • fried


    غیر قانونی

  • grilled


    آماده شده

  • heated


    برشته شده

  • microwaved


    سرخ شده

  • poached


    درهم ریخته

  • prepared


    بخار پز شده

  • roasted


    خورشتی

  • sauteed


  • scrambled


  • steamed


  • stewed


  • stir-fried


لغت پیشنهادی

overwhelmed

لغت پیشنهادی

revisits

لغت پیشنهادی

errant