salad

base info - اطلاعات اولیه

salad - سالاد

noun - اسم

/ˈsæləd/

UK :

/ˈsæləd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [salad] در گوگل
description - توضیح
  • a mixture of raw vegetables, especially lettuce, cucumber, and tomato


    مخلوطی از سبزیجات خام به ویژه کاهو، خیار و گوجه فرنگی

  • raw or cooked food cut into small pieces and served cold


    غذای خام یا پخته شده به قطعات کوچک بریده شده و سرد سرو می شود

  • a mixture of uncooked vegetables, usually including lettuce, eaten either as a separate dish or with other food


    مخلوطی از سبزیجات نپخته، معمولاً شامل کاهو، که به عنوان یک غذای جداگانه یا همراه با غذای دیگر مصرف می شود.

  • cooked or uncooked vegetables cut into very small pieces and often mixed with mayonnaise


    سبزیجات پخته یا نپخته به قطعات بسیار کوچک بریده شده و اغلب با سس مایونز مخلوط می شوند

  • a salad made with tuna, cheese egg etc. and lettuce or other cold ingredients


    سالادی که با ماهی تن، پنیر، تخم مرغ و غیره و کاهو یا سایر مواد سرد درست می شود

  • tuna, cheese egg etc. mixed with mayonnaise, used to make a sandwich


    ماهی تن، پنیر، تخم مرغ و غیره با سس مایونز مخلوط شده و برای تهیه ساندویچ استفاده می شود

  • a mixture of raw vegetables, usually covered with a salad dressing


    مخلوطی از سبزیجات خام که معمولا با سس سالاد پوشانده می شود

  • A salad is also a dish of small pieces of cold food usually mixed with a sauce such as mayonnaise (= a thick sauce of oil vinegar, and eggs)


    سالاد نیز ظرفی از تکه های کوچک غذای سرد است که معمولاً با سسی مانند سس مایونز (= سس غلیظی از روغن، سرکه و تخم مرغ) مخلوط می شود.


  • یک کاسه سالاد

  • A salad of sun-dried tomatoes to start she thought and then perhaps the salmon?


    او فکر کرد یک سالاد گوجه فرنگی خشک شده برای شروع، و بعد شاید سالمون؟

  • Sometimes she managed a rare steak or else ate salad and ice-cream.


    گاهی اوقات او یک استیک کمیاب تهیه می کرد یا سالاد و بستنی می خورد.

  • Serve hot accompanied by a tomato and cucumber salad.


    آن را گرم و همراه با سالاد گوجه فرنگی و خیار سرو کنید.


  • با یک سیب زمینی ژاکتی و یک سالاد سبز سرو کنید.


  • یک کاسه سالاد و یکی دیگر از برنج.

  • That carries her to lunch which is the heaviest meal of the day: grilled chicken or seafood pasta plus salad.


    این او را به ناهار می برد، که سنگین ترین وعده غذایی روز است: مرغ کبابی یا پاستا غذاهای دریایی به اضافه سالاد.


  • سالاد سیب زمینی


  • سالاد را به میزان دلخواه با نمک و فلفل مزه دار کنید، در صورت تمایل 1 قاشق چایخوری سس ماهی باقی مانده را اضافه کنید.

  • The fact that he was suddenly not perfect made her pause over the salad of prejudices she was starting to admit to.


    این واقعیت که او ناگهان بی عیب و نقص نبود، باعث شد روی سالاد تعصباتی که داشت به آن اعتراف می کرد مکث کند.

  • Adjust seasoning, serve hot with salad and crusty bread.


    ادویه را تنظیم کنید، گرم را با سالاد و نان خرد شده سرو کنید.

example - مثال
  • All main courses come with salad or vegetables.


    تمام غذاهای اصلی با سالاد یا سبزیجات ارائه می شود.

  • Is cold meat and salad OK for lunch?


    آیا گوشت سرد و سالاد برای ناهار مناسب است؟


  • سالاد جانبی (= یک کاسه کوچک سالاد که با غذای اصلی غذا سرو می شود)

  • a salad bowl (= a large bowl for serving salad in)


    کاسه سالاد (= کاسه بزرگ برای سرو سالاد)

  • a salad sandwich


    یک ساندویچ سالاد

  • Toss the salad with the dressing.


    سالاد را با سس بریزید.

  • a chicken/tuna/seafood/egg salad


    سالاد مرغ / ماهی تن / غذاهای دریایی / تخم مرغ


  • سالاد سیب زمینی

  • a pasta salad


    یک سالاد ماکارونی

  • salad plants/leaves


    گیاهان/برگ های سالاد

  • baby octopus served with salad greens


    بچه اختاپوس همراه با سبزی سالاد سرو می شود

  • Sow salads like lettuce, rocket and spring onions.


    سالادهایی مانند کاهو، موشک و پیازچه بکارید.

  • She tossed and dressed the salad.


    سالاد را پرت کرد و پانسمان کرد.

  • The sandwiches came with a rather limp salad garnish.


    ساندویچ ها با چاشنی سالاد نسبتاً ضعیفی همراه بودند.

  • Toss (= mix) the salad with a vinaigrette dressing.


    سالاد را با سس وینیگرت (= مخلوط کنید).

  • Serve the risotto with a mixed/green salad.


    ریزوتو را با سالاد مخلوط/سبز سرو کنید.


  • یک کاسه سالاد

  • rice/pasta salad


    سالاد برنج / پاستا

  • She had a tuna salad for lunch.


    او برای ناهار سالاد تن ماهی داشت.

  • I'll have egg salad on brown (bread), please.


    من سالاد تخم مرغ روی قهوه ای (نان)، لطفا.


  • یک سالاد سبز

  • Lunches include soup or salad.


    ناهار شامل سوپ یا سالاد است.

  • tuna/egg/potato/macaroni salad


    سالاد تن/تخم مرغ/سیب زمینی/ماکارونی

synonyms - مترادف
  • greens


    سبزی ها

  • vegetables


    سبزیجات

  • coleslaw


    سالاد کلم

  • veggies


    سبزی مخلوط

  • mixed greens


    سالاد

  • slaw


    سالاد پرتاب شده

  • tossed salad


    سالاد مرغ


  • سالاد میوه


  • سالاد سیب زمینی


  • سالاد والدورف

  • Waldorf salad


  • leafy greens


antonyms - متضاد
  • calm


    آرام


  • روش


  • سفارش

  • organisationUK


    سازمان انگلستان

  • organizationUS


    سازمان ایالات متحده


  • سیستم

  • singularity


    تکینگی

  • loneness


    تنهایی


  • ترتیب

  • uniformity


    یکنواختی

  • tidiness


    آراستگی

  • neatness


    تنها


  • هماهنگی

  • harmony


    مرتب سازی

  • ordering


    وضع

  • disposition


    گروه بندی

  • grouping


    هم ترازی

  • alignment


    آرایه

  • array


لغت پیشنهادی

accompanied

لغت پیشنهادی

booze-up

لغت پیشنهادی

oriental