salad
salad - سالاد
noun - اسم
UK :
US :
مخلوطی از سبزیجات خام به ویژه کاهو، خیار و گوجه فرنگی
غذای خام یا پخته شده به قطعات کوچک بریده شده و سرد سرو می شود
a mixture of uncooked vegetables, usually including lettuce, eaten either as a separate dish or with other food
مخلوطی از سبزیجات نپخته، معمولاً شامل کاهو، که به عنوان یک غذای جداگانه یا همراه با غذای دیگر مصرف می شود.
سبزیجات پخته یا نپخته به قطعات بسیار کوچک بریده شده و اغلب با سس مایونز مخلوط می شوند
سالادی که با ماهی تن، پنیر، تخم مرغ و غیره و کاهو یا سایر مواد سرد درست می شود
ماهی تن، پنیر، تخم مرغ و غیره با سس مایونز مخلوط شده و برای تهیه ساندویچ استفاده می شود
مخلوطی از سبزیجات خام که معمولا با سس سالاد پوشانده می شود
A salad is also a dish of small pieces of cold food usually mixed with a sauce such as mayonnaise (= a thick sauce of oil vinegar, and eggs)
سالاد نیز ظرفی از تکه های کوچک غذای سرد است که معمولاً با سسی مانند سس مایونز (= سس غلیظی از روغن، سرکه و تخم مرغ) مخلوط می شود.
یک کاسه سالاد
او فکر کرد یک سالاد گوجه فرنگی خشک شده برای شروع، و بعد شاید سالمون؟
گاهی اوقات او یک استیک کمیاب تهیه می کرد یا سالاد و بستنی می خورد.
آن را گرم و همراه با سالاد گوجه فرنگی و خیار سرو کنید.
با یک سیب زمینی ژاکتی و یک سالاد سبز سرو کنید.
یک کاسه سالاد و یکی دیگر از برنج.
That carries her to lunch which is the heaviest meal of the day: grilled chicken or seafood pasta plus salad.
این او را به ناهار می برد، که سنگین ترین وعده غذایی روز است: مرغ کبابی یا پاستا غذاهای دریایی به اضافه سالاد.
سالاد سیب زمینی
سالاد را به میزان دلخواه با نمک و فلفل مزه دار کنید، در صورت تمایل 1 قاشق چایخوری سس ماهی باقی مانده را اضافه کنید.
The fact that he was suddenly not perfect made her pause over the salad of prejudices she was starting to admit to.
این واقعیت که او ناگهان بی عیب و نقص نبود، باعث شد روی سالاد تعصباتی که داشت به آن اعتراف می کرد مکث کند.
ادویه را تنظیم کنید، گرم را با سالاد و نان خرد شده سرو کنید.
تمام غذاهای اصلی با سالاد یا سبزیجات ارائه می شود.
آیا گوشت سرد و سالاد برای ناهار مناسب است؟
سالاد جانبی (= یک کاسه کوچک سالاد که با غذای اصلی غذا سرو می شود)
کاسه سالاد (= کاسه بزرگ برای سرو سالاد)
یک ساندویچ سالاد
سالاد را با سس بریزید.
سالاد مرغ / ماهی تن / غذاهای دریایی / تخم مرغ
سالاد سیب زمینی
یک سالاد ماکارونی
salad plants/leaves
گیاهان/برگ های سالاد
بچه اختاپوس همراه با سبزی سالاد سرو می شود
سالادهایی مانند کاهو، موشک و پیازچه بکارید.
سالاد را پرت کرد و پانسمان کرد.
ساندویچ ها با چاشنی سالاد نسبتاً ضعیفی همراه بودند.
سالاد را با سس وینیگرت (= مخلوط کنید).
ریزوتو را با سالاد مخلوط/سبز سرو کنید.
یک کاسه سالاد
rice/pasta salad
سالاد برنج / پاستا
او برای ناهار سالاد تن ماهی داشت.
من سالاد تخم مرغ روی قهوه ای (نان)، لطفا.
یک سالاد سبز
ناهار شامل سوپ یا سالاد است.
tuna/egg/potato/macaroni salad
سالاد تن/تخم مرغ/سیب زمینی/ماکارونی
calm
آرام
روش
سفارش
organisationUK
سازمان انگلستان
organizationUS
سازمان ایالات متحده
سیستم
singularity
تکینگی
loneness
تنهایی
ترتیب
uniformity
یکنواختی
tidiness
آراستگی
neatness
تنها
هماهنگی
harmony
مرتب سازی
ordering
وضع
disposition
گروه بندی
grouping
هم ترازی
alignment
آرایه
array