toss
toss - پرتاب کردن
verb - فعل
UK :
US :
پرتاب کردن چیزی، به ویژه چیزی سبک، با حرکت آرام سریع دست
حرکت مداوم به روشی خشونتآمیز یا غیرقابل کنترل، یا مجبور کردن چیزی به این کار
to throw a coin in the air so that a decision will be made according to the side that faces upwards when it comes down
سکه به هوا پرتاب شود تا با توجه به طرفی که هنگام پایین آمدن رو به بالا است تصمیم گیری شود.
چیزی را به هوا پرتاب کند و بگذارد روی زمین بیفتد
to move pieces of food about in a small amount of liquid so that they become covered with the liquid
تکه های غذا را در مقدار کمی مایع جابه جا کنید تا با مایع پوشیده شوند
the act of throwing a coin in the air to decide something especially who will do something first in a game
عمل پرتاب یک سکه به هوا برای تصمیم گیری در مورد چیزی، به خصوص اینکه چه کسی اولین کاری را در یک بازی انجام می دهد
حرکت ناگهانی سر به سمت عقب، به طوری که موهای شما حرکت می کند و اغلب نشان دهنده عصبانیت است
پرتاب ملایم
بی احتیاطی چیزی پرتاب کردن
وقتی غذا را پرت می کنید تکان دهید یا تکه های کوچک آن را با سس یا سس مخلوط کنید
to quickly and suddenly lift the pan in which a pancake (= a thin flat round cake) is cooking so that the pancake goes up into the air and turns over before falling back into the pan
تا به سرعت و ناگهانی تابه ای را که در آن پنکیک (= کیک نازک، مسطح و گرد) در حال پختن است، بلند کنید تا پنکیک به هوا برود و قبل از اینکه دوباره در تابه بیفتد، برگردد.
اگر مو یا قسمتی از بدنتان را پرتاب کنید، ناگهان آن را بالا و عقب میبرید
از این طرف به طرف دیگر حرکت کنید یا در رختخواب زیاد بچرخید، به خصوص به این دلیل که نمی توانید بخوابید
to throw a coin up into the air and guess which side will land facing up as a way of making a decision
به عنوان راهی برای تصمیم گیری، یک سکه به هوا پرتاب کنید و حدس بزنید که کدام طرف رو به بالا فرود آید.
یک حرکت سریع ناگهانی
an act of throwing a coin in the air and guessing which side will land facing upward as a way of deciding something
پرتاب یک سکه در هوا و حدس زدن به سمت بالا به عنوان راهی برای تصمیم گیری
to guess correctly/wrongly which side of a coin will be facing up when it lands on the ground after being thrown
حدس زدن درست/اشتباه وقتی سکه بعد از پرتاب شدن روی زمین می افتد، رو به چه سمتی خواهد بود
عمل پرتاب چیزی به روشی بی دقت یا آرام
به آرامی یا به راحتی پرتاب کنید
وقتی غذا را دور می ریزید، تکه های کوچک آن را به آرامی با هم یا با سس مخلوط می کنید
اگر مو یا سر خود را پرتاب کنید، ناگهان آن را حرکت می دهید
If you toss a coin, you choose between two possibilities by throwing a coin into the air and letting each side represent one of the possibilities, then accepting the possibility represented by the side that lands facing up
اگر سکه ای پرتاب کنید، بین دو امکان انتخاب می کنید، با پرتاب یک سکه به هوا و اجازه دادن به هر طرف نشان دهنده یکی از احتمالات، سپس امکانی را می پذیرید که توسط طرفی که رو به بالا فرود می آید را می پذیرید.
حرکت یا پرتاب ناگهانی و سریع
این آتش سوزی زمانی آغاز شد که یک راننده در حال عبور با بی احتیاطی یک سیگار را از خودروی خود به بیرون پرتاب کرد.
Many enjoy the convenience of popping an imitation burger in the microwave or tossing a tofu dog on the grill.
بسیاری از راحت ریختن همبرگر بدلی در مایکروویو یا انداختن سگ توفو روی کباب پز لذت می برند.
بنابراین آنها هرگز کاملاً راحت نیستند و ممکن است در رختخواب پرت شوند و بچرخند.
Finding none she poured soda and salt into the crease of her folded hand and tossed both into the flour.
او که هیچ کدام را پیدا نکرد، نوشابه و نمک را در چین دست تا شده اش ریخت و هر دو را داخل آرد انداخت.
بادبادک را باد پرتاب می کرد.
And the mare, as if finally understanding begins to strain, tosses her head wildly, pulls at the reins.
و مادیان، انگار بالاخره فهمید، شروع به فشار میکند، سرش را وحشیانه پرت میکند، افسار را میکشد.
او نسخه هفته گذشته هرالد را به او پرت کرد.
بیش از 150 کشاورز و حمل و نقل ایده های خود را به اطراف پرتاب کردند.
کتاب را کناری انداختم و بلند شدم.
او توپ را به طرف آنا پرت کرد.
او توپ را به آنا پرت کرد.
بیایید یک سکه پرتاب کنیم.
فقط یک بلیط باقی مانده است - من شما را برای آن پرتاب می کنم.
پرت شدیم ببینیم کی اول رفت.
او باید بین (= تصمیم بین) پرداخت کرایه یا خرید غذا دست و پا می زد.
فقط سرش را تکان داد و رفت.
موهای بلوندش را عقب انداخت.
شاخه ها در باد پرت می شدند.
نمی توانستم بخوابم اما تمام شب را در رختخواب تکان می دادم و می چرخیدم.
او تمام شب را با تب شدید بیقرار به اطراف می چرخید.
قایق ما در حال پرتاب شدن توسط امواج عظیم بود.
پاستا را آبکش کرده و در کره آب شده بریزید.
سبزیجات را به آرامی در روغن زیتون بریزید.
وینگرت را روی سالاد بریزید و خوب هم بزنید.
بعضی از بچه ها به پنجره سنگ پرتاب می کردند.
او توپ را پرتاب کرد و او آن را گرفت.
ژاکتش را روی تخت پرت کرد.
آشوبگران یک آجر از شیشه جلوی ماشین پرتاب کردند.
نامه را روی میز پرت کرد.
کلیدها را به او فشار دادم.
سنگ ها را روی دیوار می زدند.
نامه را به طرف من پرت کرد.
او بسته را برداشت و به طور اتفاقی آن را داخل کیفش انداخت.
اجساد را بدون تشریفات در گورهای دسته جمعی انداختند.
به دلیل کمبود پول، پیشرفتها باید کنار گذاشته میشدند.
این ایده ای است که هر از چند گاهی به گوش می رسد.
نگاهی به نامه انداخت و سپس آن را در سطل زباله انداخت.
گاو نر او را به هوا پرتاب کرد.
اندرو توپ را به او پرتاب کرد.
پرت كردن
hurl
پرتاب کردن
fling
پرت کردن
قالب
راه اندازی
گام صدا
lob
لوب
chuck
دور انداختن
sling
زنجیر
heave
بالا بردن
catapult
منجنیق
propel
سوق دادن
آتش
hurtle
تند زدن
ارسال
dash
خط تیره
پروژه
loft
زیر شیروانی
peg
گیره
bung
بانگ
shy
خجالتی
pelt
پوست انداختن
کاسه
flip
تلنگر
بال
اجازه پرواز
hoy
هوی
bish
بیش
مستقیم
buzz
وزوز
whang
whang
calm
آرام
laze
تنبلی
ساکت
soothe
آرام کردن
stabiliseUK
stabiliseUK
stabilizeUS
stabilizeUS
اقامت کردن
ثابت
آرام باش
تنها گذاشتن
بی حرکت دراز بکش
straighten
راست کردن
جمع آوری
جمع آوری کنید
ماندن
نگه دارید
تعادل
stabilitate
تثبیت کردن
توده
کار کردن
آرام بنشین