choose

base info - اطلاعات اولیه

choose - انتخاب کنید

verb - فعل

/tʃuːz/

UK :

/tʃuːz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [choose] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • You choose—I can't decide.


    شما انتخاب کنید - من نمی توانم تصمیم بگیرم.

  • She had to choose between staying in the UK or going home.


    او مجبور بود بین ماندن در بریتانیا یا رفتن به خانه یکی را انتخاب کند.

  • Sarah chose her words carefully.


    سارا کلماتش را با دقت انتخاب کرد.

  • It depends which career path you choose.


    بستگی دارد که کدام مسیر شغلی را انتخاب کنید.

  • There are several different options you can choose.


    چندین گزینه مختلف وجود دارد که می توانید انتخاب کنید.

  • This site has been chosen for the new school.


    این سایت برای مدرسه جدید انتخاب شده است.

  • We have to choose a new manager from a shortlist of five candidates.


    ما باید یک مدیر جدید را از لیست پنج نامزد انتخاب کنیم.

  • There are plenty of restaurants to choose from.


    رستوران های زیادی برای انتخاب وجود دارد.

  • The children chose milk over juice.


    بچه ها شیر را به آب میوه ترجیح دادند.

  • He chose banking as a career.


    او بانکداری را به عنوان شغل انتخاب کرد.

  • We chose Phil McSweeney as/for chairperson.


    ما فیل مک سوینی را به عنوان / برای رئیس انتخاب کردیم.

  • You'll have to choose whether to buy it or not.


    شما باید انتخاب کنید که آن را بخرید یا نه.

  • We chose to go by train.


    ما انتخاب کردیم که با قطار برویم.

  • They chose to ignore my advice.


    آنها ترجیح دادند توصیه من را نادیده بگیرند.

  • We chose Phil McSweeney to be chairperson.


    ما فیل مک سوینی را به عنوان رئیس انتخاب کردیم.

  • Employees can retire at 60 if they choose.


    کارمندان در صورت تمایل می توانند در 60 سالگی بازنشسته شوند.


  • بسیاری از افراد ترجیح می دهند ازدواج نکنند.

  • You have to take any job you can get—you can't pick and choose.


    شما باید هر شغلی را که می توانید انتخاب کنید، انتخاب کنید.

  • She chews her lip thoughtfully before replying.


    قبل از پاسخ دادن، لب هایش را متفکرانه می جود.


  • این مجله شش طراح جوان را انتخاب خواهد کرد.

  • You choose—I can’t decide.


    شما انتخاب می کنید - من نمی توانم تصمیم بگیرم.

  • He was selected for the team.


    او برای این تیم انتخاب شد.

  • a randomly selected sample of 23 schools


    نمونه ای از 23 مدرسه به صورت تصادفی انتخاب شدند

  • She picked the best cake for herself.


    او بهترین کیک را برای خودش انتخاب کرد.

  • We’re still trying to decide on a venue.


    ما هنوز در تلاشیم تا در مورد مکان تصمیم گیری کنیم.

  • After graduating she opted for a career in music.


    پس از فارغ التحصیلی، او شغل خود را در موسیقی انتخاب کرد.

  • After a lot of thought I opted against buying a motorbike.


    بعد از فکر کردن زیاد، خرید موتور را انتخاب نکردم.

  • I think I’ll go for the fruit salad.


    فکر کنم برم سراغ سالاد میوه.

  • She had to choose between giving up her job and hiring a nanny.


    او مجبور بود بین رها کردن شغلش و استخدام یک پرستار بچه یکی را انتخاب کند.

  • There are several different models to choose from.


    چندین مدل مختلف برای انتخاب وجود دارد.

  • They can choose freely from a wide range of courses.


    آنها می توانند آزادانه از میان طیف وسیعی از دوره ها انتخاب کنند.

synonyms - مترادف

  • انتخاب کنید


  • انتخاب


  • گرفتن


  • برگزیدن


  • نام


  • ترجیح می دهند


  • اتخاذ کردن

  • designate


    تعیین کنید

  • nominate


    نامزد کردن

  • favorUS


    طرفدار ایالات متحده

  • favourUK


    favourUK


  • انگشت

  • handpick


    دستچین


  • نشان می دهد

  • specify


    مشخص كردن

  • tag


    برچسب زدن


  • تایید کنید


  • پذیرفتن


  • تفننی

  • fancy


    رفع کنید


  • مقدر کردن

  • predestine


    تنظیم

  • set


    تصمیم بگیرید


  • برو برای


  • انتخاب کردن

  • opt for


    حل و فصل شود


  • رای دادن


  • چیدن گیلاس


  • پایین آمدن به نفع

  • cherry-pick


  • come down in favour of


antonyms - متضاد
  • deselect


    لغو انتخاب کنید

  • unchoose


    انتخاب کردن


  • رد کردن

  • discard


    دور انداختن


  • برداشتن

  • ditch


    گودال

  • dump


    زباله


  • کاهش می یابد


  • پایین آوردن


  • چشم پوشی


  • رد


  • طرد کردن

  • spurn


    detarget

  • detarget


    بی توجهی

  • disregard


    کم محلی کردن

  • rebuff


    میان بر

  • snub


    روگذر

  • bypass


    انکار

  • overpass


    پس گرفتن


  • اجتناب کنید

  • retract


    رشد

  • shun


    گیاه


  • کنار گذاشته شود


  • پراکنده کردن


  • تقسیم کنید

  • scatter


    از هم پاشیدن

  • disperse


    درج کنید


  • قرار دادن

  • dissipate


  • insert



لغت پیشنهادی

armoured

لغت پیشنهادی

plated

لغت پیشنهادی

deprived