amalgamation

base info - اطلاعات اولیه

amalgamation - ادغام

noun - اسم

/əˌmælɡəˈmeɪʃn/

UK :

/əˌmælɡəˈmeɪʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [amalgamation] در گوگل
description - توضیح
  • when two or more organizations amalgamate, often in order to increase profits by cutting costs


    هنگامی که دو یا چند سازمان با هم ادغام می شوند، اغلب به منظور افزایش سود با کاهش هزینه ها

  • the process in which separate organizations unite to form a larger organization or group or an organization or group formed in this way


    فرآیندی که در آن سازمان‌های مجزا با هم متحد می‌شوند تا یک سازمان یا گروه بزرگ‌تر یا یک سازمان یا گروهی را تشکیل دهند که به این ترتیب شکل گرفته است.

  • the combining of separate organizations to form a larger organization or group or an organization or group formed in this way


    ترکیب سازمان های جداگانه برای تشکیل یک سازمان یا گروه بزرگتر یا یک سازمان یا گروهی که به این ترتیب شکل گرفته است.

example - مثال
  • the amalgamation of small farms into larger units


    ادغام مزارع کوچک در واحدهای بزرگتر

  • It was an amalgamation of three separate traditional regiments.


    این ادغام سه هنگ سنتی جداگانه بود.

  • The Anatolian region was formed by the amalgamation of smaller continental fragments.


    منطقه آناتولی از ادغام قطعات کوچکتر قاره ای تشکیل شده است.

  • This opera-theatre piece is a curious amalgamation of music and drama.


    این قطعه تئاتر اپرا تلفیقی عجیب از موسیقی و درام است.

  • The association was formed by the amalgamation of several regional environmental organizations.


    این انجمن با ادغام چندین سازمان محیط زیست منطقه ای تشکیل شد.

  • The company began as an amalgamation of small family firms.


    این شرکت به عنوان ادغام شرکت های کوچک خانوادگی شروع به کار کرد.

synonyms - مترادف

  • ترکیبی

  • blend


    مخلوط کردن


  • مخلوط

  • fusion


    ذوب

  • compound


    ترکیب

  • amalgam


    آمالگام

  • composite


    کامپوزیت

  • synthesis


    سنتز

  • mix


    اتحاد. اتصال


  • آلیاژ

  • alloy


    ادغام

  • meld


    امولسیون

  • admixture


    اتحاد

  • merger


    کوکتل

  • intermixture


    اختلاط

  • emulsion


    ائتلاف

  • unification


    الحاق

  • conflation


    تثبیت

  • cocktail


    معجون

  • integration


    پیوستن

  • mingling


    متحد کردن


  • ادغام شدن

  • coalescence


  • incorporation


  • consolidation


  • concoction


  • joining


  • uniting



  • commingling


  • amalgamating


antonyms - متضاد

  • تقسیم

  • parting


    فراق

  • separation


    جدایش، جدایی

  • severance


    جدایی


  • شکاف

  • disunion


    تقسیم بندی

  • breakup


    انحلال

  • partition


    قطع ارتباط

  • dissolution


    شقاق

  • disconnection


    بریدگی

  • schism


    کناره گیری

  • scission


    طلاق

  • detachment


    تقسیم کردن


  • دوشاخه شدن

  • splitting up


    جداسازی

  • bifurcation


    جدا کردن

  • break-up


    تضاد

  • segregation


    تفکیک

  • sundering


    تشریح

  • splitting


    پارتیشن بندی

  • antagonism


    جدا شدن از

  • disassociation


    مرزبندی

  • dissection


    در هم شکستن

  • segmentation


    منحل کردن

  • partitioning


    تضعیف شدن

  • breaking up


    عنصر

  • demarcation


  • breaking down


  • disbanding


  • weakening



لغت پیشنهادی

posing

لغت پیشنهادی

truck

لغت پیشنهادی

reveal