balanced
balanced - متعادل
adjective - صفت
UK :
US :
توجه یکسان به همه طرف ها یا نظرات
ترتیبی داده شده که شامل چیزها یا افراد از انواع مختلف در مقادیر مناسب باشد
کسی که متعادل است آرام و معقول است و از سلامت روانی خوبی برخوردار است
در نظر گرفتن همه طرف ها یا نظرات به طور یکسان
حاوی مقدار یا تعداد مساوی از چیزها یا افراد مشابه است
giving all sides equal attention and consideration
توجه و توجه یکسان به همه طرف ها
A balanced budget is a financial plan in which the amount of money spent is not greater than the amount received.
بودجه متوازن یک برنامه مالی است که در آن مقدار پول صرف شده بیشتر از مقدار دریافتی نباشد.
یک رژیم غذایی متعادل ترکیبی از انواع و مقادیر صحیح غذا است.
یک حساب متعادل از رویدادها
او گفت که با انتخاب های خود احساس تعادل و آرامش می کند.
a balanced approach to our transportation problems
یک رویکرد متعادل به مشکلات حمل و نقل ما
این رژیم غذایی متعادل می دهد و از عفونت ها محافظت می کند.
You should continue to lead a healthy life such as eating a balanced diet taking exercise and keeping warm.
شما باید به یک زندگی سالم مانند خوردن یک رژیم غذایی متعادل، ورزش و گرم نگه داشتن ادامه دهید.
As John remarks, a healthy biologically balanced environment should require minimal maintenance and effort.
همانطور که جان بیان می کند، یک محیط سالم و متعادل از نظر بیولوژیکی باید به حداقل نگهداری و تلاش نیاز داشته باشد.
برای یک وعده غذایی کامل و متعادل باید با حجم مساوی از کنسرو و مخلوط کن تغذیه شوند.
«نیوزویک» گزارشی متعادل از این بحران ارائه کرد.
اشاره شما به گزارش متوازن، حداقل تعجب آور است.
بین این دو، خودآگاهی متعادلی نهفته است.
با نگاهی به گذشته، ایجاد دیدگاهی متعادل از وضعیت همه این افراد کارگر دشوار است.
اخیراً مورخان دیدگاه بسیار متعادل تری در مورد مسئله ایرلند اتخاذ کرده اند.
این برنامه دیدگاه متعادلی از دو طرف درگیری ارائه کرد.
یک رژیم متعادل (= یک رژیم غذایی با مقدار و تنوع مواد غذایی مورد نیاز برای سلامتی)
گزارش دقیق و متعادل بود.
این برنامه خبری به گزارش متعادل خود افتخار می کرد.
این کمیته به طور مساوی با شش عضو از هر حزب متوازن است.
stabilisedUK
تثبیت شده انگلستان
stabilizedUS
تثبیت شده ایالات متحده
پایدار
ثابت
counterbalanced
متوازن شد
weighted
وزن دار
symmetrical
متقارن
لباس فرم
symmetric
کاملا وزن دار
perfectly weighted
به نسبت وزن شده
proportionally weighted
متناسب با وزن
proportionately weighted
کاملا جبران شده
perfectly offset
unbalanced
نامتعادل
unstable
ناپایدار
unsteady
ناپایا
shaky
لرزان
wobbly
کج شده
crooked
بالا-سنگین
off-balanced
پرمخاطره
top-heavy
ناامن
precarious
متحرک
insecure
پرت شدن
movable
متلاطم
teetering
تکان خوردن
tottering
بسته نشده
wobbling
زهوار
unfastened
ابلهانه
rickety
بی قرار
doddery
توتر
unsettled
شل
tottery
ثابت نشده
imbalanced
نا معلوم
unsecured
خجالتی
غیر قابل اعتماد
unfixed
سنگی
unsafe
در حال حرکت
uncertain
dodgy
untrustworthy
unreliable
undependable
rocky
moving
