elect

base info - اطلاعات اولیه

elect - برگزیدن

verb - فعل

/ɪˈlekt/

UK :

/ɪˈlekt/

US :

family - خانواده
election
انتخابات
re-election
انتخاب مجدد
elector
انتخاب کننده
electorate
رای دهندگان
electioneering
انتخاب نشده
unelected
انتخاباتی
electoral
برگزیدن
elect
به صورت انتخاباتی
re-elect
---
electorally
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [elect] در گوگل
description - توضیح

  • با رای دادن شخصی را برای یک پست رسمی انتخاب کنید

  • a person who has been elected to a particular job but has not yet started doing it


    شخصی که برای شغل خاصی انتخاب شده اما هنوز انجام آن را شروع نکرده است


  • تصمیم گیری یا انتخاب، به ویژه انتخاب یک فرد برای شغلی خاص، با رای دادن


  • انتخاب برای انجام یک کار خاص

  • in the Bible, people who are chosen by God


    در کتاب مقدس، افرادی که توسط خدا انتخاب شده اند

  • any group of people who have been specially chosen for their particular qualities


    هر گروهی از مردم که به‌ویژه برای ویژگی‌های خاص خود انتخاب شده‌اند

  • the person who has been voted to be president prime minister etc. but has not yet started work


    فردی که به ریاست جمهوری، نخست وزیری و ... رای داده اند اما هنوز شروع به کار نکرده اند


  • برای تصمیم گیری یا انتخاب، به ویژه. برای انتخاب یک شغل خاص با رای دادن

  • (of a person) who has won a vote but not yet taken office


    (شخصی) که رای آورده است ولی هنوز سمت خود را نگرفته است

  • used after the title of an official job to refer to someone who has been chosen by vote to do that job but who has not yet started doing it


    بعد از عنوان یک شغل رسمی برای اشاره به شخصی که با رأی برای انجام آن کار انتخاب شده است، اما هنوز انجام آن را شروع نکرده است استفاده می شود.


  • انتخاب فردی برای انجام یک کار خاص با رای دادن

  • The founder-members numbered eleven, and in the first ten years of its existence a further forty-three members were elected.


    اعضای موسس یازده نفر بودند و در ده سال اول وجود آن، چهل و سه عضو دیگر انتخاب شدند.

  • Britain must now throw this opportunity away by electing a Labour government.


    بریتانیا اکنون باید این فرصت را با انتخاب یک دولت کارگر دور بیندازد.

  • Under any such setup, voters elect a leader who espouses a program.


    تحت هر چنین ساختاری، رای دهندگان رهبری را انتخاب می کنند که از یک برنامه حمایت می کند.

  • I think we should start by electing a new chairman.


    من فکر می کنم ما باید با انتخاب رئیس جدید شروع کنیم.

  • One is the Legislature, whose members are elected by the people to enact laws.


    یکی قوه مقننه است که اعضای آن را مردم برای وضع قوانین انتخاب می کنند.

  • Ken Livingstone was elected mayor of London in May 2000.


    کن لیوینگستون در می 2000 به عنوان شهردار لندن انتخاب شد.

  • In return for getting Democrats elected, Sweeney will be expecting favors.


    در ازای انتخاب دموکرات ها، سوینی انتظار لطفی خواهد داشت.

  • Prior to 1981, most companies elected to use an accelerated method of depreciation for tax purposes.


    قبل از سال 1981، اکثر شرکت‌ها استفاده از روش تسریع استهلاک را برای اهداف مالیاتی انتخاب می‌کردند.

example - مثال
  • Voters will elect a new president on 30 March next year.


    رأی دهندگان در 30 مارس سال آینده رئیس جمهور جدید را انتخاب خواهند کرد.

  • the newly/democratically elected government


    دولت جدید/دموکراتیک انتخاب شده

  • an elected representative/official/assembly


    نماینده/رسمی/مجمع منتخب

  • What changes will he make if he gets elected?


    او در صورت انتخاب شدن چه تغییراتی ایجاد خواهد کرد؟

  • She became the first black woman to be elected to the Senate.


    او اولین زن سیاه پوستی بود که به مجلس سنا انتخاب شد.

  • He was elected (as) MP for Oxford East.


    او به عنوان نماینده مجلس آکسفورد شرق انتخاب شد.

  • The party first elected her leader in 2017.


    این حزب برای اولین بار در سال 2017 رهبر او را انتخاب کرد.

  • Increasing numbers of people elect to work from home nowadays.


    امروزه تعداد فزاینده ای از مردم ترجیح می دهند از خانه کار کنند.

  • Several of the tenants have elected to move to smaller premises.


    تعدادی از مستاجرین انتخاب کرده اند که به محل های کوچکتر نقل مکان کنند.

  • Five were successful three being elected unopposed.


    پنج نفر موفق شدند، سه نفر بدون مخالفت انتخاب شدند.

  • He was elected to Parliament in 1997.


    وی در سال 1997 به عنوان نماینده مجلس انتخاب شد.

  • It was decided that the president should be elected directly in free elections.


    تصمیم گرفته شد که رئیس جمهور مستقیماً در انتخابات آزاد انتخاب شود.

  • Members of the council are elected annually.


    اعضای شورا سالانه انتخاب می شوند.

  • She has been elected to Parliament.


    او به عنوان نماینده مجلس انتخاب شده است.

  • They make their own rules and elect their own leaders.


    آنها قوانین خود را می سازند و رهبران خود را انتخاب می کنند.

  • Each officer shall be elected for one term of two years.


    هر افسر برای یک دوره دو ساله انتخاب می شود.

  • The President is elected for a four-year term of office.


    رئیس جمهور برای یک دوره چهار ساله انتخاب می شود.

  • We elected him as our representative.


    ما او را به عنوان نماینده خود انتخاب کردیم.

  • She was elected Chair of the Board of Governors.


    او به عنوان رئیس شورای حکام انتخاب شد.

  • The group elected one of their members to be their spokesperson.


    این گروه یکی از اعضای خود را به عنوان سخنگوی خود انتخاب کردند.

  • She elected to take early retirement instead of moving to the new location.


    او تصمیم گرفت به جای نقل مکان به مکان جدید، بازنشسته شود.

  • The president elect has been preparing to take office in January.


    رئیس‌جمهور منتخب خود را برای روی کار آمدن در ژانویه آماده می‌کند.

  • We elect representatives every two years.


    ما هر دو سال یک بار نمایندگانی را انتخاب می کنیم.

  • She was elected to the board of directors.


    او به عضویت هیئت مدیره انتخاب شد.

  • He was invited to join them at the concert but he elected to stay home and watch the ballgame.


    از او برای پیوستن به آنها در کنسرت دعوت شد، اما او ترجیح داد در خانه بماند و بازی بال را تماشا کند.

  • the president-elect


    رئیس جمهور منتخب

  • Mr Theroux is chairman-elect of the Promotion Marketing Association.


    آقای تروکس رئیس منتخب انجمن بازاریابی تبلیغاتی است.

  • He was elected unanimously as Chairman.


    او به اتفاق آرا به عنوان رئیس انتخاب شد.

  • In 2006, she was elected to the board of directors before taking over as president in 2009.


    در سال 2006، او قبل از اینکه در سال 2009 به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود، به عضویت هیئت مدیره انتخاب شد.

  • He was elected executive vice president and chief financial officer.


    او به عنوان معاون اجرایی رئیس جمهور و مدیر ارشد مالی انتخاب شد.

  • a democratically/newly/recently elected official


    یک مقام دموکراتیک/تازه/اخیراً انتخاب شده

synonyms - مترادف

  • انتخاب کنید


  • انتخاب

  • handpick


    دستچین

  • tag


    برچسب زدن

  • designate


    تعیین کنید

  • opt for


    انتخاب کردن


  • تصمیم بگیرید


  • حل و فصل شود


  • جدا کردن


  • رفع کنید


  • چاق برای

  • plump for


    گیلاس چیدن

  • cherry-pick


    پایین خط بروید


  • ترجیح می دهند


  • گرفتن


  • نام


  • کشتن


  • نامزد کردن


  • انتخاب کن

  • cull


    طرفدار ایالات متحده

  • nominate


    favourUK


  • دست انتخاب

  • opt


    علامت

  • optate


    اتخاذ کردن

  • favorUS


    مشخص كردن

  • favourUK


  • hand-pick





  • specify


antonyms - متضاد

  • کاهش می یابد


  • رد کردن


  • انکار


  • اجازه ندادن

  • disallow


    رد


  • اختلاف نظر


  • پایین آوردن


  • تزلزل

  • waver


    چشم پوشی


  • اخراج کردن

  • expel


    تخلیه

  • discharge


    آتش


  • وتو

  • veto


    پس گرفتن

  • retract


    نگاه داشتن


  • دوست نداشتن

  • dislike


    گیج کردن

  • confuse


    پنهان کردن، پوشاندن

  • conceal


    از دست دادن


  • پنهان شدن


  • لغو

  • refute


    بیرون انداختن

  • cancel


    حذف کردن

  • disapprove


    خودداری کنند

  • eject


    محکوم کردن

  • repudiate


    پراکنده کردن

  • exclude


  • abstain


  • condemn


  • scatter


  • disperse


لغت پیشنهادی

delineated

لغت پیشنهادی

jitters

لغت پیشنهادی

jerky