elect
elect - برگزیدن
verb - فعل
UK :
US :
با رای دادن شخصی را برای یک پست رسمی انتخاب کنید
شخصی که برای شغل خاصی انتخاب شده اما هنوز انجام آن را شروع نکرده است
تصمیم گیری یا انتخاب، به ویژه انتخاب یک فرد برای شغلی خاص، با رای دادن
انتخاب برای انجام یک کار خاص
در کتاب مقدس، افرادی که توسط خدا انتخاب شده اند
هر گروهی از مردم که بهویژه برای ویژگیهای خاص خود انتخاب شدهاند
فردی که به ریاست جمهوری، نخست وزیری و ... رای داده اند اما هنوز شروع به کار نکرده اند
برای تصمیم گیری یا انتخاب، به ویژه. برای انتخاب یک شغل خاص با رای دادن
(شخصی) که رای آورده است ولی هنوز سمت خود را نگرفته است
used after the title of an official job to refer to someone who has been chosen by vote to do that job but who has not yet started doing it
بعد از عنوان یک شغل رسمی برای اشاره به شخصی که با رأی برای انجام آن کار انتخاب شده است، اما هنوز انجام آن را شروع نکرده است استفاده می شود.
انتخاب فردی برای انجام یک کار خاص با رای دادن
The founder-members numbered eleven, and in the first ten years of its existence a further forty-three members were elected.
اعضای موسس یازده نفر بودند و در ده سال اول وجود آن، چهل و سه عضو دیگر انتخاب شدند.
بریتانیا اکنون باید این فرصت را با انتخاب یک دولت کارگر دور بیندازد.
تحت هر چنین ساختاری، رای دهندگان رهبری را انتخاب می کنند که از یک برنامه حمایت می کند.
من فکر می کنم ما باید با انتخاب رئیس جدید شروع کنیم.
یکی قوه مقننه است که اعضای آن را مردم برای وضع قوانین انتخاب می کنند.
کن لیوینگستون در می 2000 به عنوان شهردار لندن انتخاب شد.
در ازای انتخاب دموکرات ها، سوینی انتظار لطفی خواهد داشت.
Prior to 1981, most companies elected to use an accelerated method of depreciation for tax purposes.
قبل از سال 1981، اکثر شرکتها استفاده از روش تسریع استهلاک را برای اهداف مالیاتی انتخاب میکردند.
رأی دهندگان در 30 مارس سال آینده رئیس جمهور جدید را انتخاب خواهند کرد.
the newly/democratically elected government
دولت جدید/دموکراتیک انتخاب شده
an elected representative/official/assembly
نماینده/رسمی/مجمع منتخب
او در صورت انتخاب شدن چه تغییراتی ایجاد خواهد کرد؟
او اولین زن سیاه پوستی بود که به مجلس سنا انتخاب شد.
او به عنوان نماینده مجلس آکسفورد شرق انتخاب شد.
این حزب برای اولین بار در سال 2017 رهبر او را انتخاب کرد.
امروزه تعداد فزاینده ای از مردم ترجیح می دهند از خانه کار کنند.
تعدادی از مستاجرین انتخاب کرده اند که به محل های کوچکتر نقل مکان کنند.
Five were successful three being elected unopposed.
پنج نفر موفق شدند، سه نفر بدون مخالفت انتخاب شدند.
وی در سال 1997 به عنوان نماینده مجلس انتخاب شد.
تصمیم گرفته شد که رئیس جمهور مستقیماً در انتخابات آزاد انتخاب شود.
اعضای شورا سالانه انتخاب می شوند.
او به عنوان نماینده مجلس انتخاب شده است.
آنها قوانین خود را می سازند و رهبران خود را انتخاب می کنند.
هر افسر برای یک دوره دو ساله انتخاب می شود.
رئیس جمهور برای یک دوره چهار ساله انتخاب می شود.
ما او را به عنوان نماینده خود انتخاب کردیم.
او به عنوان رئیس شورای حکام انتخاب شد.
این گروه یکی از اعضای خود را به عنوان سخنگوی خود انتخاب کردند.
او تصمیم گرفت به جای نقل مکان به مکان جدید، بازنشسته شود.
رئیسجمهور منتخب خود را برای روی کار آمدن در ژانویه آماده میکند.
ما هر دو سال یک بار نمایندگانی را انتخاب می کنیم.
او به عضویت هیئت مدیره انتخاب شد.
از او برای پیوستن به آنها در کنسرت دعوت شد، اما او ترجیح داد در خانه بماند و بازی بال را تماشا کند.
the president-elect
رئیس جمهور منتخب
آقای تروکس رئیس منتخب انجمن بازاریابی تبلیغاتی است.
او به اتفاق آرا به عنوان رئیس انتخاب شد.
در سال 2006، او قبل از اینکه در سال 2009 به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود، به عضویت هیئت مدیره انتخاب شد.
او به عنوان معاون اجرایی رئیس جمهور و مدیر ارشد مالی انتخاب شد.
یک مقام دموکراتیک/تازه/اخیراً انتخاب شده
انتخاب کنید
انتخاب
handpick
دستچین
tag
برچسب زدن
designate
تعیین کنید
opt for
انتخاب کردن
تصمیم بگیرید
حل و فصل شود
جدا کردن
رفع کنید
چاق برای
plump for
گیلاس چیدن
cherry-pick
پایین خط بروید
ترجیح می دهند
گرفتن
نام
کشتن
نامزد کردن
انتخاب کن
cull
طرفدار ایالات متحده
nominate
favourUK
دست انتخاب
opt
علامت
optate
اتخاذ کردن
favorUS
مشخص كردن
favourUK
hand-pick
specify
کاهش می یابد
رد کردن
انکار
اجازه ندادن
disallow
رد
اختلاف نظر
پایین آوردن
تزلزل
waver
چشم پوشی
اخراج کردن
expel
تخلیه
discharge
آتش
وتو
veto
پس گرفتن
retract
نگاه داشتن
دوست نداشتن
dislike
گیج کردن
confuse
پنهان کردن، پوشاندن
conceal
از دست دادن
پنهان شدن
لغو
refute
بیرون انداختن
cancel
حذف کردن
disapprove
خودداری کنند
eject
محکوم کردن
repudiate
پراکنده کردن
exclude
abstain
condemn
scatter
disperse