prior
prior - قبل از
adjective - صفت
UK :
US :
قبل از چیز دیگری یا قبل از وضعیت فعلی موجود یا تنظیم شده است
مرد مسئول پیشخانه
کشیش در رتبه بعدی مسئول یک صومعه است
یک موقعیت قبلی که فردی به جرمی مجرم شناخته شد
آمدن قبل از تصمیم نهایی، توافق و غیره
قبل از چیزی دیگر یا قبل از زمان خاصی وجود دارد یا اتفاق می افتد
قبل از یک زمان یا رویداد خاص
مهمتر
مردی که مسئول یک کلیسا یا مسئول دوم یک صومعه است
در زمان، نظم یا اهمیت قبل از آن
قبل از چیز دیگری وجود دارد یا اتفاق می افتد
قبل از چیز دیگری
The databases often contain Social Security numbers, dates of birth and current and prior addresses.
پایگاه های داده اغلب شامل شماره های تامین اجتماعی، تاریخ تولد و آدرس های فعلی و قبلی هستند.
در واقع، برخی از شرکت های بیمه سعی کرده اند این کار را با نیاز به تایید قبلی برای درمان انجام دهند.
حیوانات خانگی فقط با هماهنگی قبلی با مدیریت مجاز هستند.
وعده های غذایی گیاهی با هماهنگی قبلی ارائه می شود.
یک معامله کلاس 4 معمولاً مستلزم رضایت قبلی شرکت در مجمع عمومی است.
مستاجر قبل از انجام هر گونه تغییر دکوراسیون در آپارتمان باید رضایت قبلی صاحبخانه را دریافت کند.
جانسون قبلاً دو بار به دلیل سرقت منازل مسکونی و سابقه جرایم کوچک محکوم شده بود.
اکثر متقاضیان تجربه قبلی کار با کودکان را نداشتند.
شرکت تلفن موظف است قبل از قطع سرویس شما به شما اطلاع قبلی بدهد.
Although Clinton won New Jersey in 1992, Republicans had carried the state in the six prior presidential elections.
اگرچه کلینتون در سال 1992 برنده نیوجرسی شد، جمهوری خواهان در شش انتخابات ریاست جمهوری قبلی این ایالت را بر عهده داشتند.
این شرکت هواپیمایی می گوید ممکن است برخی از پروازها بدون هشدار قبلی لغو شوند.
اگرچه ضروری نیست، اما دانش قبلی از آمار مطلوب است.
این اطلاعات نباید بدون رضایت کتبی قبلی افشا شود.
بازدید با هماهنگی قبلی می باشد.
لطفاً در صورت نیاز به یک وعده عصرانه از قبل به ما اطلاع دهید.
او نمی تواند به دلیل نامزدی قبلی شرکت کند.
آنها ادعای قبلی نسبت به ملک دارند.
در هفته قبل از جلسه
این دوره نیازی به دانش قبلی اسپانیایی نداشت.
They had to refuse the dinner invitation because of a prior engagement (= something already planned for that time).
آنها مجبور شدند دعوت شام را به دلیل نامزدی قبلی رد کنند (= چیزی که قبلاً برای آن زمان برنامه ریزی شده بود).
هفته های قبل از مرگش
مادرانی که فرزندان خردسال دارند ادعای قبلی بر وجوه دارند.
او اطلاع قبلی از این جلسه را انکار کرد.
مسافران می توانند بیست دقیقه قبل از (= قبل) پرواز سوار هواپیما شوند.
درآمد عملیاتی 71 میلیون دلار بود، در مقایسه با ضرر 111 میلیون دلاری در سال قبل.
اعضای هیئت مدیره هرگونه اطلاع قبلی از توافقنامه جبران خسارت اجرایی را رد کردند.
prior agreement/approval/consent
توافق/تصویب/رضایت قبلی
این ارقام را بدون مجوز قبلی از هیئت مدیره منتشر نکنید.
متقاضیان باید تجربه قبلی در بخش داروسازی داشته باشند.
بر اساس قانون، باید به وزارت مالیه اخطار قبلی داده می شد که دریافت نکرد.
It is vital that boards, management and shareholders fully appreciate the risks and rewards prior to any merger.
این حیاتی است که هیئت مدیره، مدیریت و سهامداران قبل از هر ادغامی به طور کامل از خطرات و مزایای آن قدردانی کنند.
او قبل از اینکه کمیسر شود به مدت سه سال معاون عملیات تجاری بود.
foregoing
فوق
preceding
قبلی
زودتر
earlier
سابق
پیشرفت
پیشین
antecedent
قدامی
anterior
سابقه
precedent
مقدماتی
preliminary
رو به جلو
preparatory
اولیه
در گذشته
گذشته
erstwhile
از قبل موجود
در پیش
preexistent
قبل از
preexisting
شروع
ایجاد
primevalUS
pre-existing
کهن
pre-existent
اولین
precursory
ضد غرق شدن
introductory
established
primitive
primevalUS
primordial
earliest
antediluvian
متعاقب
ذیل
بعد
succeeding
موفق شدن
consecutive
متوالی
آینده
successive
پی در پی
consequential
دارای اهمیت
ensuing
دنبال کردن
pursuing
بعد از
خلفی
posterior
جاری
حاضر
در نتیجه
جدید
consequent
پایان یافتن
coming
رسید
به موقع
ending
دومی
arrived
نوین
آینده نگر
prospective