presidential

base info - اطلاعات اولیه

presidential - ریاست جمهوری

adjective - صفت

/ˌprezɪˈdenʃl/

UK :

/ˌprezɪˈdenʃl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [presidential] در گوگل
description - توضیح
  • relating to a president


    مربوط به یک رئیس جمهور

  • relating to belonging to or done by a president


    مربوط به، متعلق به یا انجام شده توسط رئیس جمهور

  • suitable for a president or as is expected of a president for example by being serious calm, and deserving of respect


    مناسب برای یک رئیس جمهور یا همانطور که از یک رئیس جمهور انتظار می رود، به عنوان مثال با جدی بودن، آرام بودن، و شایسته احترام

  • And his political resurrection offers campaign salvation to Bob Dole, whose presidential candidacy Atwater helped to destroy in 1988.


    و رستاخیز سیاسی او به باب دول که نامزدی ریاست جمهوری او در سال 1988 نابود شد، کمک می کند تا کمپین را نجات دهد.

  • Aides to Republican Bob Dole had no immediate comment on whether the cash-strapped presidential candidate would campaign by bus.


    دستیاران باب دول جمهوری خواه هیچ اظهارنظری فوری در مورد اینکه آیا نامزد انتخابات ریاست جمهوری با کمبود نقدینگی با اتوبوس کمپین انتخاباتی خواهد کرد یا خیر، نداشتند.

  • It has become a cliche to say that presidential candidates are being marketed like bars of soap and boxes of cereal.


    گفتن اینکه نامزدهای ریاست جمهوری مانند صابون و جعبه غلات به بازار عرضه می شوند، کلیشه ای شده است.

  • presidential candidates


    نامزدهای ریاست جمهوری

  • The cult of precision reaches its apotheosis in the presidential code name: Zero One.


    فرقه دقت در نام رمز ریاست جمهوری: صفر یک به اوج خود می رسد.

  • The vice presidential debate is scheduled Oct. 2 in Hartford, Conn.


    مناظره معاون رئیس جمهور در 2 اکتبر در هارتفورد، کانن برنامه ریزی شده است.

  • Sobchak said the presidium's decision was illegal since his instruction had been made in accordance with the presidential decree of January 1991.


    سوبچاک گفت که تصمیم هیئت رئیسه غیرقانونی است زیرا دستور وی مطابق با فرمان ریاست جمهوری در ژانویه 1991 انجام شده بود.

  • In the end the wisdom of prolonging the presidential mandate will be judged by what Hariri delivers.


    در نهایت، حکمت تمدید دوره ریاست جمهوری با آنچه حریری ارائه می کند مورد قضاوت قرار خواهد گرفت.

  • a presidential proclamation


    یک اعلامیه ریاست جمهوری

example - مثال
synonyms - مترادف

  • رسمی


  • سیاسی


  • اجرایی


  • مشروطه

  • diplomatic


    دیپلماتیک

  • governmental


    دولتی

  • high-level


    سطح بالا

  • top-level


    اداری

  • administrative


    حالت


  • بوروکراتیک

  • bureaucratic


    پادشاه

  • sovereign


    سازمانی ایالات متحده

  • organizationalUS


    نظارتی

  • supervisory


    وزیری

  • regulatory


    مجستری

  • ministerial


    مقننه

  • magisterial


    قانون گذاری

  • legislative


    فرمانداری

  • lawmaking


    مجاز

  • gubernatorial


    پارلمانی


  • مدیریتی

  • parliamentary


    سازمانی انگلستان

  • managerial


    کارگردانی

  • organisationalUK


    بخش

  • directorial


    کنترل کردن

  • departmental


    سیاست گذاری

  • controlling


    حکم می کند

  • directing


    مدیریت

  • policy-making


  • ruling



antonyms - متضاد
  • non-governmental


    غیر دولتی

لغت پیشنهادی

appliqué

لغت پیشنهادی

premiums

لغت پیشنهادی

expand