retirement

base info - اطلاعات اولیه

retirement - بازنشستگی

noun - اسم

/rɪˈtaɪərmənt/

UK :

/rɪˈtaɪəmənt/

US :

family - خانواده
retiree
بازنشسته
retired
بازنشستگی
retiring
بازنشسته شدن
retire
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [retirement] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • At 60, he was now approaching retirement.


    در 60 سالگی، او اکنون به دوران بازنشستگی نزدیک شده بود.

  • Susan is going to take early retirement (= retire before the usual age).


    سوزان قرار است بازنشستگی پیش از موعد (= قبل از سن معمول بازنشسته شود).


  • سن بازنشستگی

  • This year we have seen the retirements of several senior personnel.


    امسال شاهد بازنشستگی چند تن از پرسنل ارشد بودیم.

  • a retirement pension


    مستمری بازنشستگی

  • He provided for a comfortable retirement by selling the business.


    او با فروش کسب و کار، دوران بازنشستگی راحتی را فراهم کرد.

  • We all wish you a long and happy retirement.


    همه ما برای شما آرزوی بازنشستگی طولانی و شاد داریم.

  • Up to a third of one's life is now being spent in retirement.


    در حال حاضر بیش از یک سوم از زندگی یک فرد در دوران بازنشستگی سپری می شود.

  • He announced his retirement from football.


    او از فوتبال خداحافظی کرد.

  • She came out of retirement to win two gold medals at the championships.


    او برای کسب دو مدال طلا در مسابقات قهرمانی از دوران بازنشستگی خارج شد.


  • پس از بازنشستگی از صحنه، شروع به نوشیدن کرد.

  • He has a good retirement income.


    درآمد بازنشستگی خوبی دارد.

  • He remained in the post until his retirement last year.


    او تا زمان بازنشستگی سال گذشته در این سمت باقی ماند.

  • Her official retirement date is March 12.


    تاریخ رسمی بازنشستگی او 12 مارس است.

  • In 1996 health problems forced her retirement.


    در سال 1996 مشکلات سلامتی او را مجبور به بازنشستگی کرد.

  • She announced her impending retirement.


    او بازنشستگی قریب الوقوع خود را اعلام کرد.

  • She took voluntary retirement in 2001.


    او در سال 2001 به طور داوطلبانه بازنشسته شد.

  • Thanks to his diligence, his retirement portfolio is flourishing.


    به لطف سخت کوشی او، کارنامه بازنشستگی او در حال شکوفایی است.

  • The age of retirement for all employees is 65.


    سن بازنشستگی کلیه کارکنان 65 سال است.

  • The company suggested that he should take early retirement.


    شرکت پیشنهاد کرد که او باید بازنشسته شود.

  • They have about $14 800 in retirement savings.


    آنها حدود 14 800 دلار پس انداز بازنشستگی دارند.

  • They presented him with a watch to mark his retirement.


    ساعتی را به نشانه بازنشستگی به او هدیه کردند.

  • Your pension plan provides a cash lump sum at retirement.


    طرح بازنشستگی شما یک مبلغ نقدی را در زمان بازنشستگی فراهم می کند.


  • هدیه ای از شرکت در دوران بازنشستگی او

  • compulsory retirement at 67


    بازنشستگی اجباری در 67 سالگی


  • بازنشستگی او به عنوان مدیر فروش


  • بازنشستگی رسمی او در سال 2012


  • بازنشستگی در پنجاه سالگی

  • the benefits of private retirement accounts


    مزایای حساب های بازنشستگی خصوصی

  • He is going to come out of retirement for this one last concert.


    او قرار است برای این آخرین کنسرت از دوران بازنشستگی خارج شود.


  • پدرش اکنون در دوران بازنشستگی در فرانسه زندگی می‌کرد.

synonyms - مترادف
  • retiral


    بازنشستگی

  • superannuation


    توقف کار

  • stopping working


    کناره گیری

  • stepping down


    دست کشیدن از کار

  • stopping work


    ترک نیروی کار

  • giving up work


    به آن یک روز می گویند

  • leaving the work force


    زمان تماس

  • calling it a day


    عزیمت، خروج

  • calling time


    ترک

  • departure


  • leaving


antonyms - متضاد

  • پیشرفت

  • advancement


    ورود


  • آینده

  • coming


    شارژ


  • عجله

  • onrush


    راهپیمایی

  • procession


    مارس

  • progression


    تجاوز

  • march


    درج

  • encroachment


  • insertion



لغت پیشنهادی

likelihood

لغت پیشنهادی

invent

لغت پیشنهادی

bolder