celebrate

base info - اطلاعات اولیه

celebrate - جشن گرفتن

verb - فعل

/ˈselɪbreɪt/

UK :

/ˈselɪbreɪt/

US :

family - خانواده
celebration
جشن
celebrity
فرد مشهور
celebrated
جشن گرفت
celebratory
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [celebrate] در گوگل
description - توضیح

  • برای نشان دادن اینکه یک رویداد یا مناسبت با انجام کاری خاص یا لذت بخش مهم است


  • تعریف کردن از کسی یا چیزی


  • برای انجام مراسم مذهبی، به ویژه مراسم عشای ربانی مسیحیان


  • شرکت در فعالیت های خاص لذت بخش به منظور نشان دادن اهمیت یک موقعیت خاص


  • ابراز تحسین و تایید برای چیزی یا کسی


  • برای برگزاری مراسم مذهبی


  • تشخیص یک موقعیت مهم با شرکت در فعالیتی که آن را خاص می کند

  • Congratulations on your promotion - we must go out and celebrate!


    بابت ارتقای شما تبریک می گویم - ما باید بیرون برویم و جشن بگیریم!

  • When Peggy turned 40, she invited 40 friends to help her celebrate.


    وقتی پگی 40 ساله شد، از 40 دوستش دعوت کرد تا در جشن گرفتن به او کمک کنند.

  • He crossed the road well ahead of the militiamen and rode into the encampment where the wedding was still being celebrated.


    او خیلی جلوتر از شبه نظامیان از جاده عبور کرد و سوار به اردوگاهی شد که جشن عروسی در آنجا هنوز برگزار می شد.

  • And then they celebrated, all as one.


    و سپس جشن گرفتند، همه یکسان.

  • I was past putting the tent up celebrating and wondering why my arms did not drop off.


    من از چادر گذشته بودم، جشن می گرفتم و متعجب بودم که چرا دستانم رها نشده است.

  • Harry celebrated his thirtieth birthday with a meal in a fancy restaurant.


    هری تولد سی سالگی خود را با صرف غذا در یک رستوران مجلل جشن گرفت.

  • We're celebrating Katie's birthday on Friday.


    ما روز جمعه تولد کیتی را جشن می گیریم.

  • This will be his first year celebrating Oktoberfest in the establishment he's owned for the last three years.


    این اولین سالی است که او جشنواره اکتبر را در مؤسسه ای که در سه سال گذشته مالک آن بوده است جشن می گیرد.


  • امسال برای جشن گرفتن سالگرد ما چه کاری می خواهید انجام دهید؟


  • سال آینده برمی گردیم تا چهارمین زیارت خود را جشن بگیریم.

  • He was to celebrate the inauguration in Florida speaking up for the black voters who feel disenfranchised.


    او قرار بود مراسم تحلیف را در فلوریدا جشن بگیرد و از رای دهندگان سیاه پوستی که احساس می کنند از حق رای محروم هستند صحبت کند.

  • His poems celebrate the joys of love.


    اشعار او شادی های عشق را جشن می گیرند.

  • It is a day to celebrate the rich variety of people within our parish rather than create unnecessary divisions.


    این روزی است که به جای ایجاد تفرقه های غیرضروری، از تنوع زیاد مردم در محله خود تجلیل می شود.

  • The graduation ceremony allows students to celebrate their achievements with family and friends.


    جشن فارغ التحصیلی به دانش آموزان اجازه می دهد تا دستاوردهای خود را با خانواده و دوستان جشن بگیرند.

example - مثال
  • Jake's passed his exams. We're going out to celebrate.


    جیک امتحاناتش را پس داده است. میریم بیرون جشن بگیریم

  • We had good reason to celebrate.


    دلیل خوبی برای جشن گرفتن داشتیم.


  • برای جشن تولد

  • We celebrated our 25th wedding anniversary in Florence.


    ما بیست و پنجمین سالگرد ازدواجمان را در فلورانس جشن گرفتیم.

  • to celebrate a victory/a success/an achievement


    برای جشن گرفتن یک پیروزی/یک موفقیت/یک دستاورد

  • The Film Festival is currently celebrating its 27th year.


    جشنواره فیلم در حال حاضر بیست و هفتمین سال خود را جشن می گیرد.


  • مردم چگونه سال نو را در کشور شما جشن می گیرند؟

  • He made the trip home to celebrate Christmas with his family.


    او به خانه رفت تا کریسمس را با خانواده اش جشن بگیرد.

  • She celebrated with a party for family and friends.


    او با یک مهمانی برای خانواده و دوستان جشن گرفت.

  • Maybe I'll celebrate with some friends.


    شاید با چند دوست جشن بگیرم.

  • In this photo he celebrates winning the men's 10 000 metres final.


    در این عکس او پیروزی در فینال 10000 متر مردان را جشن می گیرد.


  • آهنگ هایی که شادی های عشق عاشقانه را جشن می گیرند

  • a movie celebrating the life and work of Nelson Mandela


    فیلمی در تجلیل از زندگی و کار نلسون ماندلا

  • The competition has millions of fans and national winners are celebrated as heroes.


    این مسابقه میلیون ها طرفدار دارد و برندگان ملی به عنوان قهرمانان تجلیل می شوند.

  • Let's open the champagne and celebrate!


    بیایید شامپاین را باز کنیم و جشن بگیریم!

  • The event was celebrated with a parade.


    این مراسم با رژه جشن گرفته شد.

  • Australia Day is celebrated on January 26th.


    روز استرالیا در 26 ژانویه جشن گرفته می شود.


  • ما همیشه سالگرد ازدواج خود را با بیرون رفتن برای شام جشن می گیریم.


  • اگر این طرح جواب داد، ما به سبک (= به شیوه ای خاص) جشن می گیریم.

  • His work celebrates the energy and enthusiasm of the young.


    کار او انرژی و اشتیاق جوانان را تجلیل می کند.


  • برای برگزاری مراسم عشای ربانی

  • Children’s Day has been celebrated in Japan for hundreds of years.


    صدها سال است که روز کودک در ژاپن جشن گرفته می شود.


  • جشن چهارم جولای

synonyms - مترادف

  • مهمانی - جشن

  • carouse


    چرخ و فلک

  • revel


    شادی کردن

  • rejoice


    دیوانه

  • rave


    رولیک

  • rollick


    برکت دادن

  • bless


    سرود

  • carol


    جشن

  • feast


    شادی

  • jubilate


    خروس

  • roister


    جول

  • fete


    آشغال

  • jol


    ولگردی و قانونی شکنی

  • junket


    شاد باش

  • spree


    لذت بردن از خود

  • be merry


    خوش بگذره

  • enjoy oneself


    شاد کردن


  • از خودت لذت ببر

  • make merry


    مناسبت بزرگداشت


  • یک توپ داشته باشید


  • مهمونی گرفتن

  • commemorate occasion


    رها کن


  • زندگی کن


  • وووپی کردن


  • بالا بردن جهنم


  • وای

  • make whoopee


    دمیدن بخار


  • بخور، بیاشام و شاد باش

  • whoop it up


  • blow off steam


  • eat drink and be merry


antonyms - متضاد
  • sulk


    اخم

  • brood


    نوزاد

  • mope


    موپ

  • fret


    عصبانی شدن

  • pout


    نفخ

  • frown


    تاریکی

  • gloom


    غر زدن

  • grumble


    غرغر کردن

  • grump


    گریه کردن

  • gripe


    باقرقره

  • grouse


    ماه


  • درخشنده

  • glower


    کاج


  • غمگین باش


لغت پیشنهادی

emission

لغت پیشنهادی

archangel

لغت پیشنهادی

miracle