fourth

base info - اطلاعات اولیه

fourth - چهارم

ordinal number - شماره ترتیبی

/fɔːrθ/

UK :

/fɔːθ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fourth] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Today is the fourth (of May).


    امروز چهارم اردیبهشت است.


  • قرن چهارم قبل از میلاد

  • It's her fourth birthday.


    تولد چهارمش است

  • My office is on the fourth floor.


    دفتر من در طبقه چهارم است.

  • It's the fourth time that I've been to America.


    این چهارمین بار است که به آمریکا می‌روم.


  • مادرش به تازگی فرزند دیگری به دنیا آورده بود که چهارمین فرزند او بود.

  • the world’s fourth-largest oil exporter


    چهارمین صادرکننده بزرگ نفت جهان

  • He finished fourth in the race.


    او در این مسابقه چهارم شد.

  • Edward IV (= Edward the Fourth)


    ادوارد چهارم (= ادوارد چهارم)

  • The film cuts back and forth between the two stories.


    فیلم بین این دو داستان کوتاه می شود.


  • چهارم جولای روز استقلال در ایالات متحده است.

  • A fourth of the ski resorts in the Alps may not have enough snow this year.


    یک چهارم از پیست‌های اسکی در رشته‌های آلپ ممکن است امسال برف کافی نداشته باشند.

  • My birthday is on the fourth (of December).


    تولد من در چهارم دی ماه است.

  • Daniel was/came fourth in the race.


    دانیل در مسابقه چهارم شد/ آمد.

  • Three fourths of his students, or 75%, come from the local area.


    سه چهارم شاگردان او، یا 75 درصد، اهل منطقه هستند.

  • Mark finished fourth in the race.


    مارک در این مسابقه چهارم شد.

  • My birthday is on the fourth of December.


    تولد من چهارم دی ماه است.

  • Manufacturing output fell 0.2% in the fourth quarter.


    تولیدات تولیدی در سه ماهه چهارم 0.2 درصد کاهش یافت.

  • the company's fourth-period vehicle production plans


    برنامه های تولید خودرو در دوره چهارم این شرکت

synonyms - مترادف

  • ربع

  • twenty-five percent


    بیست و پنج درصد

  • quartern


    چارک

  • quartile


    چهار

  • quad


    بخش

  • quadrant


    تقسیم


  • دور زدن


  • یک چهارم



  • farthing


  • one-fourth


antonyms - متضاد
  • disfavorUS


    نارضایتی آمریکا

  • disfavourUK


    نارضایتی انگلستان

  • mercilessness


    بی رحمی


  • کل

لغت پیشنهادی

cahoots

لغت پیشنهادی

frills

لغت پیشنهادی

libel