pour

base info - اطلاعات اولیه

pour - ریختن

verb - فعل

/pɔːr/

UK :

/pɔː(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [pour] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Pour the sauce over the pasta.


    سس را روی پاستا بریزید.

  • She poured boiling water down the sink.


    آب جوش را در سینک ریخت.

  • Pour away as much fat as possible from the roasting pan.


    تا حد امکان چربی را از ماهیتابه بریزید.

  • Although I poured it carefully I still managed to spill some.


    با اینکه با احتیاط ریختمش ولی بازم تونستم مقداری بریزم.

  • The crew mixed and poured the concrete.


    خدمه مخلوط کردند و بتن ریختند.

  • Will you pour the coffee?


    قهوه را می ریزی؟

  • a freshly poured soda


    یک نوشابه تازه ریخته شده

  • I've poured you a cup of tea.


    من برات یک فنجان چای ریختم

  • I've poured a cup of tea for you.


    من یک فنجان چای برای شما ریختم.

  • I was in the kitchen pouring out drinks.


    من در آشپزخانه بودم و نوشیدنی می ریختم.

  • Shall I pour?


    بریزم؟

  • It's pouring outside.


    بیرون می بارید


  • باران همچنان می بارید.

  • It's pouring with rain.


    داره بارون میباره

  • It's pouring rain outside.


    بیرون باران می بارد

  • Tears poured down his cheeks.


    اشک روی گونه هایش سرازیر شد.

  • Thick black smoke was pouring out of the roof.


    دود سیاه غلیظی از پشت بام بیرون می ریخت.

  • Blood was pouring from the wound.


    از زخم خون می‌ریخت.

  • The sweat was pouring off her.


    عرق از او سرازیر شده بود.

  • Light poured in.


    نور به داخل ریخت.

  • A torrent of words poured from her mouth.


    سیل کلمات از دهانش سرازیر شد.

  • The crowd poured into the streets.


    جمعیت به خیابان ها ریختند.

  • Commuters came pouring out of the station.


    مسافران از ایستگاه بیرون آمدند.

  • Letters of complaint continue to pour in.


    نامه های شکایت همچنان سرازیر می شود.

  • She immediately poured cold water on his plans to expand the business.


    او بلافاصله آب سرد را روی برنامه های او برای گسترش تجارت ریخت.

  • Finally he broke down in tears and poured out his heart to her.


    بالاخره اشک ریخت و دلش را به سوی او ریخت.

  • Opposition politicians poured scorn on the proposals.


    سیاستمداران اپوزیسیون این پیشنهادها را مورد تحقیر قرار دادند.

  • I spilled the juice while I was pouring it.


    در حال ریختن شیره ریختم.

  • Pour the honey into the bowl and mix it thoroughly with the other ingredients.


    عسل را داخل کاسه بریزید و آن را با سایر مواد کاملا مخلوط کنید.


  • آیا دوست داری برایت شراب دیگری بریزم؟

  • Would you like to pour (= pour a drink into a glass or cup) while I open some bags of nuts?


    می خواهی بریز (= نوشیدنی را در لیوان یا فنجان بریز) در حالی که من کیسه های آجیل را باز می کنم؟

synonyms - مترادف

  • جریان


  • آبشار

  • cascade


    اجرا کن

  • run


    دوره


  • خوب


  • سیل

  • flood


    رول


  • شل شدن

  • sloosh


    دریچه

  • sluice


    ابهام زدایی

  • disembogue


    زه کشی

  • drain


    glug

  • glug


    نژاد


  • هجوم بردن


  • فوران

  • gush


    موج

  • surge


    سرعت


  • خط تیره

  • dash


    بشکه


  • حرفه


  • سلام

  • hie


    مراقبت

  • careen


    موشک

  • rocket


    دویدن

  • scurry


    جت

  • jet


    پاره كردن

  • rip


    شلیک


  • قاتل

  • scuttle


    زیپ

  • zip


    هم زدن

  • whisk


antonyms - متضاد
  • dribble


    دریبل زدن

  • drip


    چکه کردن


  • رها کردن

  • trickle


    سرماخوردگی

  • cease


    دست کشیدن

  • drizzle


    باران ریز و نمناک

  • halt


    مکث

  • repress


    سرکوب کردن


  • متوقف کردن

  • suppress


    پنهان کردن، پوشاندن

  • conceal


    جمع آوری


  • جمع آوری کنید


  • ساکت باش


  • اقامت کردن


  • پنهان شدن


  • نگه دارید


  • نگاه داشتن


  • حفظ


  • گرفتن


  • مسدود کردن


  • زمین


  • ماندن


  • راه رفتن


  • کدر

  • dull


    فروکش کند

  • subside


    زه کشی

  • drain


    وارد کردن


  • متحد کردن

  • unite


    صرفه جویی



لغت پیشنهادی

R & B

لغت پیشنهادی

shameful

لغت پیشنهادی

fragment