rain

base info - اطلاعات اولیه

rain - باران

noun - اسم

/reɪn/

UK :

/reɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [rain] در گوگل
description - توضیح
  • water that falls in small drops from clouds in the sky


    آبی که قطرات کوچکی از ابرها در آسمان می‌ریزد


  • باران ملایم با قطرات بسیار کوچک آب


  • یک دوره کوتاه باران که می تواند شدید یا سبک باشد


  • یک دوره کوتاه باران بسیار شدید که به طور ناگهانی شروع می شود

  • frozen rain that falls in the form of hailstones (=small balls of ice)


    باران یخ زده ای که به صورت تگرگ می بارد (=گلوله های کوچک یخ)


  • مخلوطی از برف و باران

  • heavy rain that falls during a particular period in the year in tropical countries


    باران شدیدی که در یک دوره خاص از سال در کشورهای گرمسیری می بارد

  • the heavy rain that falls between April and October in India and other southern Asian countries


    باران شدیدی که بین آوریل و اکتبر در هند و سایر کشورهای جنوب آسیا می بارد

  • drops of water are falling from the sky


    قطرات آب از آسمان می‌بارد

  • it is raining very heavily


    باران بسیار شدیدی می بارد

  • very gentle rain is falling


    باران بسیار ملایم در حال باریدن است

  • frozen rain in the form of small balls of ice are falling


    باران یخ زده به شکل گلوله های کوچک یخ در حال باریدن است

  • drops of water from clouds


    قطرات آب از ابرها

  • the season of the year in tropical countries when there is a lot of rain


    فصلی از سال در کشورهای گرمسیری که بارندگی زیاد است

  • If it rains, water falls from the sky in small drops


    اگر باران ببارد، آب به صورت قطرات کوچک از آسمان می‌بارد

  • drops of water that fall from clouds


    قطرات آبی که از ابرها می ریزد


  • باران همچنین می تواند به معنای باریدن زیاد باشد

  • When acid rain falls, it affects the pH balance of the soil.


    هنگامی که باران اسیدی می بارد، تعادل pH خاک را تحت تأثیر قرار می دهد.

  • However the weather may not be so good and rain and gales are frequent.


    با این حال، ممکن است آب و هوا چندان خوب نباشد و باران و تندبادها مکرر باشند.

  • The new wind brought rain and not just showers, but a constant soaking deluge flying sometimes straight at us.


    باد جدید باران را به ارمغان آورد، و نه فقط رگبار، بلکه یک سیل دائمی خیس‌کننده که گاهی مستقیم به سمت ما پرواز می‌کرد.

  • The roads are flooded after a period of exceptionally heavy rain.


    جاده ها پس از یک دوره باران فوق العاده شدید آب گرفته است.

  • The moist snowfall had changed into rain.


    بارش برف مرطوب به باران تبدیل شده بود.

  • There's an 80% chance of rain.


    احتمال بارش باران 80 درصد است.

  • Four inches of rain have fallen in four days.


    چهار اینچ باران در چهار روز باریده است.

  • Between the gusts, the sound of rain on the roof and water pouring off it was continuous.


    بین تندبادها صدای باران روی پشت بام و ریختن آب از آن ممتد بود.

  • The undisguised face gleamed in the rain.


    صورت پنهان زیر باران می درخشید.

  • I like walking in the rain


    راه رفتن زیر باران را دوست دارم

  • It was peaceful, under the rain.


    آرام بود، زیر باران.

  • The rain was beating against the window.


    باران به پنجره می کوبید.

  • The coast has been battered by torrential rain all week.


    این ساحل در تمام هفته تحت تاثیر باران های سیل آسا قرار گرفته است.

example - مثال
  • There will be rain in all parts tomorrow.


    فردا در تمامی نقاط کشور بارش باران خواهد بود.

  • The rain was falling more heavily now.


    حالا باران شدیدتر می بارید.

  • Rain is forecast for the weekend.


    برای آخر هفته بارش باران پیش بینی می شود.

  • Don't go out in the rain.


    زیر باران بیرون نرو

  • It's pouring with rain (= raining very hard).


    با باران می ریزد (= باران بسیار شدید).

  • heavy/torrential/pouring/driving rain


    باران شدید / سیل آسا / بارندگی / رانندگی

  • The rain poured down.


    باران بارید.

  • It looks like rain (= as if it is going to rain).


    شبیه باران است (= گویا قرار است باران ببارد).

  • A light rain began to fall.


    باران خفیفی شروع به باریدن کرد.

  • I think I felt a drop of rain.


    فکر کنم یه قطره بارون رو حس کردم

  • Typically we get nearly 5 inches of rain in June.


    به طور معمول، ما در ماه ژوئن نزدیک به 5 اینچ باران می‌باریم.

  • rain clouds/showers


    ابرهای بارانی/بارش

  • I remember too the sound of the rain on the tin roof.


    من هم صدای باران روی سقف حلبی را به یاد دارم.

  • Sleet, snow and rain lashed down.


    برف و باران و برف بارید.

  • Some people sheltered from the rain in shop doorways.


    برخی از مردم از باران در درب مغازه ها پناه گرفتند.

  • The rains come in September.


    باران ها در ماه سپتامبر می آیند.

  • The monsoon rains started early this year.


    باران های موسمی از اوایل امسال آغاز شد.

  • a rain of bullets


    باران گلوله

  • The archers poured a rain of arrows on the enemy.


    تیراندازان بارانی از تیر بر سر دشمن ریختند.

  • He goes jogging every morning rain or shine.


    او هر روز صبح به دویدن می رود، باران یا درخشش.


  • ما هر روز بیرون کار می کنیم، باران یا درخشش.

  • Look at that rain! We'll be drenched if it doesn't stop.


    به آن باران نگاه کن! اگر قطع نشود خیس می شویم.

  • Take an umbrella—it's going to rain.


    یک چتر بردارید - باران خواهد بارید.


  • کشور در طول سلطنت طولانی او به طرز چشمگیری تغییر کرد.

  • Henry Bolingbroke was soon to reign in England as Henry IV.


    هنری بولینگبروک به زودی به عنوان هنری چهارم در انگلستان سلطنت کرد.

  • She's been given free rein to spend the money however she wants.


    به او اختیار داده شده تا پول را هر طور که می خواهد خرج کند.

  • They should learn to rein in their opinions, otherwise they'll offend somebody.


    آنها باید یاد بگیرند که نظرات خود را مهار کنند، در غیر این صورت به کسی توهین می کنند.

  • The forecast is for wind and light rain.


    پیش بینی باد و باران خفیف است.

  • Heavy rain drenched us.


    باران شدید ما را خیس کرد.

  • The fine rain turned to mist in the early evening.


    باران خوب در اوایل شب به مه تبدیل شد.

  • We drove slowly through the driving rain.


    آهسته از میان باران رانندگی حرکت کردیم.

synonyms - مترادف
  • rainfall


    بارش باران

  • cloudburst


    انفجار ابر

  • deluge


    سیل

  • drizzle


    باران ریز و نمناک

  • precipitation


    ته نشینی

  • raindrops


    قطرات باران

  • rainstorm


    طوفان باران

  • downpour


    آب باران

  • rainwater


    مرطوب

  • wet


    نیم بند

  • mizzle


    دوش


  • پاشیدن

  • sprinkle


    سقوط

  • downfall


    دوش ها


  • طوفان

  • showers


    تورنت


  • شوریدن

  • torrent


    رعد و برق

  • squall


    متراکم شدن

  • thunderstorm


    خیس کن

  • condensation


    غبار

  • drencher


    موسم بارندگی

  • mist


    ریختن

  • monsoon


    رسوب

  • pouring


    ورق ها

  • precip


    باران

  • sheets


    رانندگی باران

  • sleet


    شبنم سنگین

  • driving rain


    آب و هوای مرطوب

  • heavy dew



antonyms - متضاد
  • aridity


    خشکی

  • dryness


    خشکسالی

  • parchedness


    عدم رطوبت

  • drought


    عقیمی

  • moisturelessness


    ناباروری

  • barrenness


    بی آبی

  • infertility


    بی بارانی

  • sterility


    آفتاب

  • waterlessness


  • aridness


  • rainlessness


  • sunshine


لغت پیشنهادی

glitch

لغت پیشنهادی

reasonable

لغت پیشنهادی

nonessential