water

base info - اطلاعات اولیه

water - اب

noun - اسم

/ˈwɔːtər/

UK :

/ˈwɔːtə(r)/

US :

family - خانواده
underwater
زیر آب
waterless
بی آب
water
اب
google image
نتیجه جستجوی لغت [water] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک لیوان آب

  • drinking water


    آب آشامیدنی

  • There is hot and cold running water (= water supplied by pipes) in all the bedrooms.


    در تمام اتاق خواب ها آب سرد و گرم (= آب لوله کشی شده) وجود دارد.

  • The refugees are desperate for food clean water and medical supplies.


    پناهندگان مستاصل برای غذا، آب تمیز و تجهیزات پزشکی هستند.

  • All chickens need a continuous supply of fresh water to drink.


    همه جوجه ها برای نوشیدن نیاز به تامین مداوم آب شیرین دارند.


  • آلودگی آب

  • water shortages


    کمبود آب

  • concerns about water quality


    نگرانی در مورد کیفیت آب

  • The water (= the supply of water) was turned off for several hours each day during the drought.


    آب (= منبع آب) در زمان خشکسالی هر روز چند ساعت قطع می شد.

  • We walked down to the water's edge.


    به سمت لبه آب رفتیم.

  • shallow/deep water


    آب کم عمق/عمیق

  • It was lovely and cool in the water.


    در آب زیبا و خنک بود.

  • She fell into the water.


    او در آب افتاد.

  • In the lagoon the water was calm.


    در تالاب آب آرام بود.

  • The leaves floated on the water.


    برگها روی آب شناور بودند.


  • می توانستم انعکاس خودم را در آب ببینم.

  • She dived under the water.


    او زیر آب شیرجه زد.

  • He disappeared under the water.


    زیر آب ناپدید شد.

  • the grey waters of the River Clyde


    آب های خاکستری رودخانه کلاید

  • This species is found in coastal waters around the Indian Ocean.


    این گونه در آب های ساحلی اطراف اقیانوس هند یافت می شود.

  • We were still in British waters.


    ما هنوز در آب های بریتانیا بودیم.


  • ماهیگیری در آبهای بین المللی

  • The submarine had strayed into Russian waters.


    این زیردریایی در آب های روسیه سرگردان شده بود.

  • The conversation got into the murky waters of jealousy and relationships.


    گفتگو به آب تیره حسادت و روابط کشیده شد.

  • The government has warned of stormy waters ahead.


    دولت نسبت به آب های طوفانی در پیش رو هشدار داده است.

  • I was going into uncharted waters.


    داشتم می رفتم توی آب های ناشناخته.

  • I like my old phone but this new model blows it out of the water.


    من گوشی قدیمی ام را دوست دارم، اما این مدل جدید آن را از آب در می آورد.

  • They reached Naples by water.


    آنها از طریق آب به ناپل رسیدند.

  • Goods were often transported by water in the 19th century.


    در قرن نوزدهم کالاها اغلب از طریق آب حمل می شدند.

  • Voters want to see clear blue water between the main parties.


    رای دهندگان می خواهند آب آبی شفاف را بین احزاب اصلی ببینند.


  • آنها نتوانستند آب شفاف آبی بین خود و رقبای خود قرار دهند.

synonyms - مترادف
  • aqua


    آبی

  • H20


    H20

  • H2O


    H2O

  • liquid


    مایع


  • باران

  • rainwater


    آب باران

  • saliva


    بزاق

  • seawater


    آب دریا

  • tears


    اشک

  • aqua pura


    آکوا پورا

  • bath water


    آب حمام


  • نوشیدنی

  • mineral water


    آب معدنی


  • آب لوله کشی

  • Adam's ale


    آل آدام

  • wai


    وای

  • Adam's wine


    شراب آدم

antonyms - متضاد
  • air


    هوا

  • oxygen


    اکسیژن


  • نفس

  • draftUS


    پیش نویس ایالات متحده

  • zephyr


    زفیر

  • breeze


    نسیم

  • draughtUK


    draughtUK

  • gas


    گاز


  • باد

  • waft


    جامد


لغت پیشنهادی

tempting

لغت پیشنهادی

obstruction

لغت پیشنهادی

aggressor