repeatedly

base info - اطلاعات اولیه

repeatedly - به طور مکرر

adverb - قید

/rɪˈpiːtɪdli/

UK :

/rɪˈpiːtɪdli/

US :

family - خانواده
repeat
تکرار
repetition
تکرار کرد
repeated
تکراری
repetitive
قابل تکرار
repetitious
تکرار نشدنی
repeatable
به طور مکرر
unrepeatable
---
repetitively
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [repeatedly] در گوگل
description - توضیح
  • many times


    چندین بار

  • many times


    طناب متصل به زنگ های بالای سر به طور مکرر کشیده می شود.

  • A cord attached to overhead bells is pulled repeatedly.


    در سه ماه پس از انتخابات، کلینتون و رهبران جمهوری خواه بارها و حتی با احترام شعارهای مناسبی را بیان کرده اند.

  • In the three months since the election Clinton and Republican leaders have repeatedly and even reverently recited the appropriate rhetoric.


    مکس در حالی که روی زمین دراز کشیده بود بارها مشت و لگد شد.

  • Max was punched and kicked repeatedly as he lay on the ground.


    پیروان خود او بارها و بارها او را تشویق کردند زیرا لفاظی ها از طریق تحریف الکترونیکی جزئی سیستم های آدرس عمومی رونق گرفت.

  • His own followers cheered him repeatedly as the rhetoric boomed out through the slight electronic distortion of the public address systems.


    دیویس بارها مصرف مواد مخدر را رد کرده است.

  • Davis repeatedly denied that he had ever taken drugs.


    ترجیح دستورالعمل ها در مقابل مقررات مربوط به مسائل زیست محیطی نیز بارها بیان شده است.

  • The preference for directives as opposed to regulations for environmental matters has also been repeatedly expressed.


    او بارها و بارها با افرادی ملاقات کرد که زندگی آنها مستأصل بود.

  • He repeatedly met people whose lives were desperate.


    او بارها اعلام کرد که می خواهد برود.

  • He repeatedly stated he wanted to leave.


    ال گور بارها اعلام کرده است که اقتصاد آمریکا به محیط زیست سالم وابسته است.

  • Al Gore has stated repeatedly that the American economy is dependent upon a healthy environment.


    دکتر گراهام بارها به او هشدار داده بود که اینقدر سخت کار نکند.

  • Graham's doctor had repeatedly warned him not to work so hard.


example - مثال
  • He has repeatedly denied the claims.


    او بارها این ادعاها را رد کرده است.

  • He called repeatedly begging her to come back.


    او بارها زنگ زد و التماس کرد که برگردد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

rearrangement

لغت پیشنهادی

porch

لغت پیشنهادی

fold