agent
agent - عامل
noun - اسم
UK :
US :
شخص یا شرکتی که نماینده شخص یا شرکت دیگری است، به ویژه در تجارت
کسی که برای بازیگران، نوازندگان و غیره کار پیدا میکند، یا کسی را پیدا میکند که اثر یک نویسنده را منتشر کند
someone who works for a government or police department especially in order to get secret information about another country or organization
کسی که برای یک اداره دولتی یا پلیس کار می کند، به ویژه برای به دست آوردن اطلاعات سری در مورد کشور یا سازمان دیگری
ماده شیمیایی یا ماده ای که برای هدف خاصی استفاده می شود یا اثر خاصی دارد
کسی یا چیزی که یک موقعیت را تحت تأثیر قرار می دهد یا تغییر می دهد
شخص یا شرکتی که توسط شخص یا شرکت دیگری برای نمایندگی آنها در تجارت پرداخت می شود
کسی که توسط بازیگران، نوازندگان و غیره پول می گیرد تا برای آنها کار پیدا کند
شخصی که برای دیگری عمل می کند یا نماینده دیگری است
شخصی که نماینده یک بازیگر، هنرمند یا نویسنده است
someone who works secretly for the government or other organization
کسی که مخفیانه برای دولت یا سازمان دیگری کار می کند
شخص یا چیزی که تأثیر یا تغییر خاصی ایجاد می کند
مامور نیز کسی است که مخفیانه برای یک دولت یا سازمان دیگری کار می کند
An agent is also a chemical substance organism, or natural force that produces a particular effect by its action.
عامل همچنین یک ماده شیمیایی، ارگانیسم یا نیروی طبیعی است که با عمل خود اثر خاصی ایجاد می کند.
a person who is paid to buy or sell products or provide a service for a company but who is not a regular employee
شخصی که برای خرید یا فروش محصولات یا ارائه خدمات برای یک شرکت حقوق می گیرد، اما کارمند عادی نیست
کسی که نماینده یک بازیگر، نوازنده و غیره است تا برای آنها کار پیدا کند
کسی که نماینده یک شرکت در برخورد با مشتریان، به ویژه تلفنی است
someone who does secret work for a government department
کسی که کار مخفیانه برای یک اداره دولتی انجام می دهد
ماده ای که اثر خاصی ایجاد می کند
این شرکت یک نماینده در سیدنی دارد که با بخش استرالیایی تجارت سر و کار دارد.
Wray در حال انتقال پول به یک مامور دشمن فیلم شد.
That raises obvious questions about the priorities of federal drug enforcement agents and prosecutors.
این سؤالات واضحی را در مورد اولویت های مأموران و دادستان های فدرال مجری مواد مخدر ایجاد می کند.
نه یک مشاور املاک، یک ارزش گذار، یک وکیل یا یک رکود ملک در چشم.
And owners note a perceptible increase in door-hangers, fliers and other pleas from agents to put their homes up for sale.
و مالکان متوجه افزایش محسوس در آویزها، آگهیها و دیگر درخواستهای نمایندگان برای فروش خانههای خود میشوند.
ملاقات من با نویسنده و کارگزارش خوب پیش نرفت.
درخواست مجوز باید توسط متقاضی یا نماینده وی امضا شود.
کتابی از خاطرات نوشته شده توسط یک مامور بازنشسته MI5، پیتر رایت
عواملم آن را برای من درست کردند.
نماینده ام من را به یک آزمون فرستاد.
او نام رافائل را به نماینده ما منتقل کرد، اگرچه او هزینه آن را با جان خود پرداخت.
او در تمام مدت مامور مخفی دشمن بود.
Residents say they understand that agents have an important job but they accuse the feds of lies, intimidation and harassment.
ساکنان می گویند که درک می کنند که ماموران شغل مهمی دارند، اما آنها فدرال رزرو را به دروغ، ارعاب و آزار و اذیت متهم می کنند.
نماینده ما در نیویورک با تمام فروش های ایالات متحده سروکار دارد.
If you're going to rent out your house while you're abroad you'll need someone to act as your agent here.
اگر قصد دارید خانه خود را در حالی که در خارج از کشور هستید اجاره دهید، به کسی نیاز دارید که به عنوان نماینده شما در اینجا عمل کند.
یک نماینده بیمه
هزینه های نماینده معمولی حدود 6 درصد قیمت فروش است.
یک عامل تئاتر/ادبی
او توسط ماموران فدرال دستگیر شد.
an enemy/undercover agent
یک دشمن / مامور مخفی
CIA/FBI agents
ماموران سیا/اف بی آی
این موسسه خیریه عاملی برای تغییرات اجتماعی بوده است.
chemical/biological agents
عوامل شیمیایی/بیولوژیکی
cleaning/oxidizing agents
عوامل تمیز کننده / اکسید کننده
من یک ایجنت دارم که با تمام قراردادهای من کار می کند.
این شرکت فروش خود را از طریق نمایندگان محلی در بازارهای کلیدی توسعه داده است.
نماینده یک شرکت حمل و نقل
اگر می خواهید منتشر شوید، برای خود یک نماینده بگیرید!
او کار را از طریق یک نماینده دریافت کرد.
او به عنوان یک مامور مخفی در لندن فعالیت می کرد.
او به عنوان عاملی برای اتحاد جماهیر شوروی محکوم شد.
لطفا برای اطلاعات بیشتر با نماینده ما در اسپانیا تماس بگیرید.
یک مامور مخفی/خارجی
یک پاک کننده قوی
یک عامل افزایش دهنده برای کیک
یک عامل لخته کننده
او عامل نابودی آنها بود.
آژانس مسافرتی
او نماینده چند تن از پردرآمدترین بازیکنان بیسبال است.
یک مامور مخفی
an undercover agent
یک عامل تمیز کننده
به دنبال کلاهبرداری اخیر بیمه، قوانینی در حال تصویب است تا اطمینان حاصل شود که همه نمایندگان از بهترین منافع مشتریان خود محافظت می کنند.
Following the recent insurance scam, legislation is being put in place to ensure all agents protect their customers' best interests.
یک عامل استعداد/ورزش/تئاتر
نماینده
delegate
عامل
envoy
مامور
مذاکره کننده
emissary
پروکسی
negotiator
هرزه
proxy
دلال
rep
قائم مقام
broker
جانشین
متولی
surrogate
مدافع
trustee
کنترل کننده
مدیر
handler
وزیر
جایگزین
سفیر
substitute
منتسب
ambassador
وکیل
assignee
کمیساری
میانجی
commissary
نمایندگی
intermediary
رابط
legate
گماشته
liaison
سخنگو
procurator
پیشکسوت
spokesperson
واسطه
frontman
افسر
mediator
middleperson
mouthpiece
صبور
recipient
گیرنده
undergoer
متحمل