accuse
accuse - متهم کردن
verb - فعل
UK :
US :
اتهام
متهم کردن
متهمانه
متهم
---
گفتن اینکه فکر می کنید کسی مرتکب جرم یا انجام کار بدی شده است
گفتن اینکه معتقدید کسی مرتکب جرم یا انجام کار بدی شده است
متهم كردن كسى به انجام كارى، گرچه اين امر ثابت نشده است
if the police charge someone they officially tell that person that they are believed to be guilty of a crime and that they must go to court
اگر پلیس کسی را متهم کند، رسماً به آن شخص میگوید که تصور میشود او مرتکب جرمی شده است و باید به دادگاه برود.
to officially accuse someone of a crime so that they will be judged in court under the American legal system
رسماً شخصی را به جرمی متهم کنند تا در دادگاه تحت نظام حقوقی آمریکا مورد قضاوت قرار گیرند
گفتن اینکه کسی از نظر اخلاقی کار اشتباه، غیرقانونی یا نامهربانی انجام داده است
اگر شما متهم به انجام کار اشتباهی باشید، مردم می گویند که شما آن کار را انجام داده اید
گفتن اینکه کسی مسئول یک جنایت یا انجام کار اشتباهی است
گفتن اینکه کسی کار خلاف یا غیر قانونی انجام داده است
چنین ملاحظاتی بر نحوه تصمیم گیری دادگاه در مورد مجازات متهم تأثیر می گذارد.
کمیسیونی که هر دو طرف را به جنایات متهم کرد، از چپ و راست مورد انتقاد قرار گرفته است.
آیا او را به دروغگویی متهم می کنی؟
پاسخ: هیچ کس هالیوود را به ساختن فیلم های تاریخی دقیق متهم نمی کند.
بدون هیچ مدرکی من را متهم می کنند.
چگونه می توانید بدون دانستن همه واقعیت ها مرا متهم کنید؟
یک تاجر سابق به اتهام کلاهبرداری در سرمایه گذاری دو میلیون پوندی محاکمه شده است.
این زن متهم به ضرب و شتم دختر چهار ساله اش بود.
اینکه واقعاً توسط یک شوهر خشمگین متهم شوید!
وکلای حقوق بشر پلیس را به ضرب و شتم مورکت تا حد مرگ متهم کرده اند.
معترضان با عصبانیت پلیس را به خشونت و ارعاب متهم کردند.
متهم کردن کسی به قتل / جنایت
او را به دروغگویی متهم کرد.
The government was accused of incompetence.
دولت متهم به بی کفایتی شد.
به دروغ/به اشتباه/به ناحق به چیزی متهم شدن
آنها متهم به جنایت علیه بشریت هستند.
منتقدان او کار او را به فقدان رئالیسم متهم کردند.
هیچ کس هرگز نمی تواند این دولت را به بی توجهی به فقرا متهم کند.
او عملاً من را متهم به آتش زدن کرد!
آنها آشکارا او را به عدم صداقت متهم کردند.
شما نمی توانید من را به خودخواهی متهم کنید.
مردی که متهم به قتل است به مدت یک ماه از سوی قضات بازداشت شده است.
تقصیر من نبود. نگران نباش، من تو را متهم نمی کنم.
He's been accused of robbery/murder.
او به سرقت/قتل متهم شده است.
آیا مرا به دروغگویی متهم می کنی؟
جراح به سهل انگاری متهم شد.
The government stands accused of eroding freedom of speech.
دولت متهم به از بین بردن آزادی بیان است.
او متهم به عدم پرداخت مالیاتش بود.
او مرا به دروغگویی متهم کرد.
او این اتهام را رد کرد و گفت که بی گناه است.
او متهم است که سرمایه گذاران و وام دهندگان را در مورد سلامت مالی شرکت گمراه کرده است.
سرزنش کردن
inculpate
تلقین کردن
implicate
دخیل کردن
شارژ
impute
نسبت دادن
انگشت
denounce
محکوم کردن
قاب
عیب
censure
انتقاد
allege
ادعا کردن
reproach
سرزنش
نام تجاری
نام
denunciate
تقبیح کردن
حمله کنند
hold accountable
پاسخگو باشد
انگشت اشاره
نسبت دادن به گناه
pin on
سنجاق
اعلام مقصر بودن
بچسب
سرزنش برای
condemn for
محکوم کردن برای
مسئول نگه داشتن
مقصر دانستن
نسبت دادن مسئولیت به
نسبت به
پاسخگو نگه داشتن
دفاع
انکار
exonerate
تبرئه کردن
hold blameless
بی تقصیر نگه دارید
exculpate
جدا کردن
dissociate
از هم گسستن
disentangle
از بین بردن
حذف کردن
exclude
تبرئه
absolve
پنهان کردن، پوشاندن
acquit
قطع شدن
conceal
جداگانه، مجزا
disconnect
نگهبان
روشن
عفو
ستایش
pardon
پنهان شدن
praise
تقسیم کنید
محافظت
حمایت کردن
بی توجهی
رد کردن
neglect
