patient

base info - اطلاعات اولیه

patient - صبور

noun - اسم

/ˈpeɪʃnt/

UK :

/ˈpeɪʃnt/

US :

family - خانواده
patience
صبر
impatience
بی تابی
patient
صبور
impatient
بی صبر
patiently
صبورانه
impatiently
بی صبرانه
google image
نتیجه جستجوی لغت [patient] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که تحت درمان پزشکی از پزشک یا در بیمارستان است

  • able to wait calmly for a long time or to accept difficulties, people’s annoying behaviour etc without becoming angry


    قادر به صبر کردن طولانی مدت یا پذیرش مشکلات، رفتار آزاردهنده افراد و غیره بدون عصبانی شدن

  • a person who is receiving medical care or who is cared for by a particular doctor or dentist when necessary


    شخصی که تحت مراقبت های پزشکی است یا در صورت لزوم توسط یک پزشک یا دندانپزشک خاص مراقبت می شود

  • having patience


    داشتن صبر

  • a person who is receiving medical care esp. in a hospital or who is cared for by a particular doctor or dentist when necessary


    شخصی که تحت مراقبت های پزشکی است، به ویژه در بیمارستان، یا در صورت لزوم توسط یک پزشک یا دندانپزشک خاص مراقبت می شود

  • St Dominic's Hospital treats about 10,000 patients a year.


    بیمارستان سنت دومینیک سالانه حدود 10000 بیمار را درمان می کند.

  • He gave a half million pound donation towards the care of AIDs patients.


    او نیم میلیون پوند برای مراقبت از بیماران مبتلا به ایدز کمک کرد.

  • In all five patients under 50 creatinine values returned to normal.


    در هر پنج بیمار زیر 50 مقدار کراتینین به حالت عادی بازگشت.

  • Other patients had external haemorrhoids, though less serious.


    سایر بیماران هموروئید خارجی داشتند، هر چند کمتر جدی بودند.

  • Clinical trials show that some patients with breast cancer do better if they take the drug for five years after surgery.


    آزمایش‌های بالینی نشان می‌دهد که برخی از بیماران مبتلا به سرطان سینه اگر دارو را به مدت پنج سال پس از جراحی مصرف کنند، بهتر عمل می‌کنند.

  • One out of every seven plastic surgery patients is a man.


    از هر هفت بیمار جراحی پلاستیک، یک نفر مرد است.


  • با استفاده از طرح مراقبت می توان به بررسی جامع بیمار دست یافت.

  • The patients also are examined, and undergo laboratory tests, based on their complaints.


    بیماران نیز بر اساس شکایت معاینه می شوند و تحت آزمایش های آزمایشگاهی قرار می گیرند.

  • San Mateo County officials already are looking into the prospects for their patients.


    مقامات کانتی سن متئو در حال حاضر به دنبال چشم انداز بیماران خود هستند.

  • Although these patients usually have astonishingly good morale and fighting spirit everything humanely possible should be done to keep it up.


    اگرچه این بیماران معمولاً دارای روحیه و روحیه جنگندگی حیرت آور خوبی هستند، اما هر کاری که از نظر انسانی ممکن است باید برای حفظ آن انجام شود.

  • The outcome of these patients is uncertain and the advisability of restorative proctocolectomy is, therefore controversial.


    نتیجه این بیماران نامشخص است و بنابراین توصیه پروکتوکولکتومی ترمیمی بحث برانگیز است.

example - مثال
  • cancer/AIDS/heart patients


    سرطان / ایدز / بیماران قلبی

  • critically ill/elderly patients


    بیماران بدحال/سالمند

  • Hospitals are treating more patients than ever before.


    بیمارستان ها بیش از هر زمان دیگری بیماران را درمان می کنند.

  • patients receiving/undergoing treatment


    بیماران دریافت کننده/در حال درمان

  • patients with heart disease


    بیماران مبتلا به بیماری قلبی

  • patient care/safety


    مراقبت/ایمنی از بیمار

  • He's one of Dr Shaw's patients.


    او یکی از بیماران دکتر شاو است.

  • He only takes private patients.


    او فقط بیماران خصوصی می گیرد.

  • Many patients present with conditions that cannot be easily diagnosed.


    بسیاری از بیماران با شرایطی مواجه می شوند که به راحتی قابل تشخیص نیست.

  • Patients undergoing chemotherapy may be at a higher risk of infection.


    بیمارانی که تحت شیمی درمانی قرار می گیرند ممکن است در معرض خطر بیشتری برای عفونت باشند.

  • The patient has a severe heart condition.


    بیمار عارضه قلبی شدید دارد.

  • The patient was admitted to hospital yesterday.


    بیمار دیروز در بیمارستان بستری شد.

  • These patients are responding well to the new drug.


    این بیماران به خوبی به داروی جدید پاسخ می دهند.

  • A high proportion of their lung cancer patients had been heavy smokers.


    درصد بالایی از بیماران مبتلا به سرطان ریه آنها سیگاری بودند.

  • I'm a patient of Dr Stephens; please could I make an appointment to see her?


    من بیمار دکتر استفنز هستم. لطفاً می توانم برای دیدن او قراری بگذارم؟

  • Dinner will be ready in half an hour - just be patient!


    بعد از نیم ساعت شام آماده می شود - فقط صبور باشید!

  • Be patient with her - she's very young.


    با او صبور باشید - او خیلی جوان است.

synonyms - مترادف
  • forbearing


    بردبار

  • stoical


    رواقی

  • accommodating


    انطباق دادن

  • calm


    آرام

  • resigned


    استعفا داد

  • tolerant


    متحمل

  • composed


    تشکیل شده


  • درك كردن

  • long-suffering


    رنج طولانی

  • stoic


    بدون شکایت

  • uncomplaining


    با ملاحظه

  • considerate


    مسامحه کننده

  • indulgent


    غیرقابل بال زدن

  • unflappable


    سرد


  • ماندگار

  • enduring


    یکنواخت

  • even-tempered


    بخشنده

  • forgiving


    غیر قابل اغتشاش

  • imperturbable


    ساکت


  • غیر قابل تحریک

  • serene


    اسان گیر

  • unexcitable


    نوع

  • easygoing


    ملایم

  • easy-going


    خفیف


  • پشتکار

  • lenient


    مداوم

  • mild


    فلسفی

  • persevering


    پذیرش

  • persistent


  • philosophical


  • accepting


antonyms - متضاد
  • impatient


    بی صبر

  • intolerant


    بی تحمل

  • irritable


    تحریک پذیر

  • agitated


    آشفته

  • discontented


    ناراضی

  • disgruntled


    خسته شده

  • displeased


    ناامید شده

  • fed up


    بد خلق

  • frustrated


    تحریک شده

  • grumpy


    تشدید شد

  • irritated


    اذیت شده

  • aggravated


    ناراحت شد

  • annoyed


    تند

  • irascible


    آزمایشی

  • peeved


    حساس

  • snappy


    تحمل ناپذیر

  • testy


    مورچه

  • touchy


    بد اخلاق

  • unforbearing


    شکایت کردن

  • antsy


    خرچنگ

  • bad-tempered


    صلیب

  • complaining


    مطالبه گر

  • crabby


    پر شور


  • بداخلاق

  • demanding


    اعتراض می کند

  • impetuous


    بی حوصله

  • peevish


    ناگهانی

  • protesting


    بی رحمانه

  • unindulgent


  • abrupt


  • brusque


لغت پیشنهادی

balk

لغت پیشنهادی

recreation

لغت پیشنهادی

ions