dinner

base info - اطلاعات اولیه

dinner - شام

noun - اسم

/ˈdɪnər/

UK :

/ˈdɪnə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [dinner] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • It's time for dinner.


    وقت شام است.

  • When do you have dinner?


    شما چه هنگام شام میخورید؟

  • What shall we have for dinner tonight?


    امشب شام چی بخوریم؟

  • As I'm single I tend to go out to dinner (= eat in a restaurant) a lot.


    از آنجایی که مجرد هستم، معمولاً برای شام (= غذا خوردن در رستوران) بیرون می روم.


  • برای رفتن به شام

  • I'd like to take you out to dinner tonight.


    من می خواهم شما را برای شام بیرون ببرم.

  • Let's invite them to dinner tomorrow.


    بیا فردا شام دعوتشون کنیم

  • What time do you serve dinner?


    شام را چه ساعتی سرو می کنید؟

  • It's your turn to cook dinner.


    نوبت شماست که شام ​​بپزید.

  • She didn't eat much dinner.


    او شام زیادی نخورد.

  • I never eat a big dinner.


    من هرگز یک شام بزرگ نمی خورم.

  • Christmas/Thanksgiving dinner


    کریسمس / شام شکرگزاری

  • a three-course dinner


    یک شام سه وعده

  • a roast/steak/turkey dinner


    یک شام کباب / استیک / بوقلمون


  • خانواده ای دور میز شام نشسته اند


  • یک بشقاب شام

  • He was trying hard to impress his dinner guests.


    او سخت تلاش می کرد تا مهمانان شام خود را تحت تأثیر قرار دهد.

  • school dinners (= meals provided at school in the middle of the day)


    شام مدرسه (= وعده های غذایی ارائه شده در مدرسه در وسط روز)

  • The club's annual dinner will be held on 3 June.


    شام سالانه باشگاه در 3 ژوئن برگزار می شود.

  • The winner will be announced at a gala dinner.


    برنده در یک شام جشن معرفی خواهد شد.

  • a fund-raising/charity dinner


    یک شام جمع آوری کمک مالی / خیریه

  • He's made a real dog's breakfast of these accounts.


    او از این حساب ها یک صبحانه واقعی سگ درست کرده است.

  • I make sure my kids have a hot school dinner not just a packed lunch.


    من مطمئن می شوم که بچه هایم یک شام مدرسه گرم دارند، نه فقط یک ناهار بسته بندی شده.

  • a cream tea.


    یک چای خامه ای

  • What time do the kids have their tea?


    بچه ها چه ساعتی چای می خورند؟

  • Are we expected to dress for dinner?


    آیا انتظار می رود برای شام لباس بپوشیم؟

  • I always forgot to take my dinner money to school.


    همیشه یادم می رفت پول شامم را به مدرسه ببرم.

  • The extensive dinner menu includes Russian delicacies.


    منوی شام گسترده شامل غذاهای لذیذ روسی است.

  • The school dinner menu always includes a balance of food types.


    منوی شام مدرسه همیشه شامل تعادلی از انواع غذاها است.

  • We didn't wash up the dinner things until the morning after.


    ما وسایل شام را تا صبح نشوییم.

  • Have you had dinner yet?


    هنوز شام نخوردی؟

synonyms - مترادف

  • گسترش

  • banquet


    ضیافت

  • repast


    دوباره پسوند

  • feast


    جشن

  • blowout


    فوران


  • وعده غذایی


  • خوراک

  • regale


    سلطنتی

  • binge


    پرخوری

  • refection


    انعکاس

  • scoff


    تمسخر

  • hakari


    هاکاری

  • chow


    غذا خوردن

  • collation


    گردآوری

  • tea


    چای


  • ناهار

  • supper


    عصرانه

  • potluck


    غذای ساده و مختصر

  • carousal


    چرخ و فلک

  • fete


    می خورد

  • eats


    جشن باقلا

  • beanfeast


    کیسه بازخورد

  • feedbag


    دنده

  • ribs


    سر به بالا

  • nosh-up


    جمع کردن

  • tuck-in


    مهمانی شام


  • غذای اصلی


  • غذای سیلی


  • دین دین

  • slap-up meal


  • din-din


antonyms - متضاد
  • snack


    خوراک مختصر


  • سریع

لغت پیشنهادی

animation

لغت پیشنهادی

hampering

لغت پیشنهادی

armband