proportion
proportion - تناسب، قسمت
noun - اسم
UK :
US :
متناسب
تناسب، قسمت
به طور متناسب
---
بخشی از یک عدد یا مقداری که نسبت به کل در نظر گرفته می شود
the relationship between two things in size amount importance etc
رابطه بین دو چیز در اندازه، مقدار، اهمیت و غیره
the correct or most suitable relationship between the size shape or position of the different parts of something
درست یا مناسب ترین رابطه بین اندازه، شکل یا موقعیت قسمت های مختلف یک چیز
equality in the mathematical relationship between two sets of numbers, as in the statement ‘8 is to 6 as 32 is to 24’
برابری در رابطه ریاضی بین دو مجموعه اعداد، همانطور که در عبارت 8 برابر 6 است و 32 برابر با 24 است
to put something in a particular relationship with something else according to their relative size amount position etc
قرار دادن چیزی با توجه به اندازه نسبی، مقدار، موقعیت و غیره در یک رابطه خاص با چیز دیگری
تعداد یا مقدار یک گروه یا بخشی از چیزی در مقایسه با کل
تعداد، مقدار یا سطح یک چیز در مقایسه با چیز دیگر
the correct or most attractive relationship between the size of different parts of the same thing or between one thing and another
درست یا جذاب ترین رابطه بین اندازه قسمت های مختلف یک چیز یا بین یک چیز و چیز دیگر
اندازه، شکل یا سطح چیزی
در تعدادی از عبارات به معنای اهمیت و جدیت استفاده شده است
a part or share of the whole or the relationship between one thing and another in size amount or degree
بخشی یا سهمی از کل، یا رابطه بین یک چیز و چیز دیگر در اندازه، مقدار یا درجه
تناسب نیز رابطه صحیح بین یک چیز و چیز دیگر است
Proportion is also the correct relationship of the parts of a work of art to each other especially in their size.
تناسب نیز ارتباط صحیح اجزای یک اثر هنری با یکدیگر به خصوص در اندازه آنهاست.
A proportion is also a equation (= mathematical statement) that shows two ratios (= comparisons) are equal.
نسبت نیز معادله ای است (= عبارت ریاضی) که نشان می دهد دو نسبت (= مقایسه) برابر هستند.
تعداد یا مقدار بخشی از چیزی در مقایسه با کل
used to say that two things are connected, so that an increase in one is directly related to an increase in the other
می گفت که دو چیز به هم متصل هستند، به طوری که افزایش یکی با افزایش دیگری رابطه مستقیم دارد
پیش از این، هذلگویی در مقایسه با شواهد، از تناسب خارج بود.
معماران باید در مورد مقیاس و نسبت بیاموزند.
مطلوب ترین نسبت قد به طول 9 تا 10 است.
مشاغل جدید عمدتاً بدون مهارت و نسبت بالایی در مناطق درون شهری خواهند بود.
Yves Rocher Dynamic Corp Bio-Vegetal range includes gel, tonics and creams all with a high proportion of sea algae.
محدوده Yves Rocher Dynamic Corp Bio-Vegetal شامل ژل، تونیک ها و کرم ها است که همگی دارای نسبت بالایی از جلبک های دریایی هستند.
بخش بالایی از محصولات آزمایش شده حاوی مواد شیمیایی مضر هستند.
بخش قابل توجهی از سالمندان به مستمری پایه دولتی وابسته هستند.
ما بخش کمی از بودجه خود را از دولت دریافت می کنیم.
Seventy-five percent of California's immigrants are foreign-born, and that proportion is likely to increase.
هفتاد و پنج درصد از مهاجران کالیفرنیا متولد خارج هستند و احتمالاً این نسبت افزایش خواهد یافت.
برنامه ای برای افزایش نسبت زنان و سیاه پوستان در خدمات پلیس
Severing the umbilical cord between landlords and peasants vastly increased the proportion of the population for which the centre was directly responsible.
قطع بند ناف بین زمینداران و دهقانان، نسبت جمعیتی را که مرکز مستقیماً مسئول آن بود، افزایش داد.
نسبت مردان به زنان در دفتر شما چقدر است؟
قانون جدید به منظور کاهش نسبت تصادفات جاده ای ناشی از رانندگان مست است.
با این حال، نسبت بین دو نسبت به طور منظم در تجزیه و تحلیل جداول احتمالی استفاده نمی شود.
It will automatically calculate for example what proportion of your income goes on things like the car and household items.
به طور خودکار محاسبه می کند، برای مثال، چه نسبتی از درآمد شما صرف چیزهایی مانند ماشین و وسایل خانه می شود.
آب بخش بزرگی از سطح زمین را پوشانده است.
لوم خاکی است با نسبتهای تقریباً مساوی از خاک رس، ماسه و سیلت.
The proportion of regular smokers increases with age.
نسبت افراد سیگاری معمولی با افزایش سن افزایش می یابد.
A significant proportion of the books have been translated from other languages.
بخش قابل توجهی از کتاب ها از زبان های دیگر ترجمه شده اند.
نسبت بیشتری از آمریکایی ها نسبت به بریتانیا به تحصیلات عالی می روند.
The proportion of men to women in the college has changed dramatically over the years.
نسبت مردان به زنان در کالج در طول سال ها به طرز چشمگیری تغییر کرده است.
مواد اولیه سنگ آهک و خاک رس به نسبت 2:1 است.
اتاق به نسبت (= نسبت به) عرض آن بسیار طولانی است.
شما شکل های پیش زمینه را به تناسب نکشیده اید.
سر با بدن نامتناسب است.
an impressive building with fine proportions
ساختمانی چشمگیر با نسبت های خوب
یک سالن ورودی با نسبت های کامل وجود دارد، دو برابر عرض آن.
همیشه سعی کنید حس نسبت (= اهمیت نسبی چیزهای مختلف) را حفظ کنید.
این روش کار را به نسبت های قابل مدیریت تری تقسیم می کند.
کمبود مواد غذایی که می تواند به زودی به ابعاد بحرانی برسد
اتاقی با ابعاد نسبتاً سخاوتمندانه
The problem of hooliganism should be kept in proportion. Only a small number of young people act in this way.
مشکل هولیگانیسم باید به تناسب حفظ شود. فقط تعداد کمی از جوانان به این شکل عمل می کنند.
آنها به نسبت توانایی خود حقوق می گیرند.
رسانه ها این حادثه را بی اندازه منفجر کرده اند.
بخشی از زمین برای کشاورزی استفاده می شود.
The proportion of small cars on America’s roads is increasing.
نسبت خودروهای کوچک در جاده های آمریکا در حال افزایش است.
بخش بالایی از کودکان پنج ساله دارای دندان هایی در وضعیت نامناسب هستند
The chart shows government spending expressed as a proportion of national income.
نمودار مخارج دولت را به عنوان نسبتی از درآمد ملی نشان می دهد.
بخش غیر ماهر طبقه کارگر به عنوان نسبتی از نیروی کار در حال کاهش بود.
بر اساس این نمودار دایره ای، یک سوم اوقات فراغت دانش آموزان صرف تماشای تلویزیون می شود.
از هر پنج ساعت یک ساعت به معاشرت می گذرد.
اجتماعی شدن حدود 20 درصد از اوقات فراغت را به خود اختصاص می دهد/تشکیل می دهد/.
دانش آموزان دو برابر بیشتر از ورزش وقت خود را صرف بازی های رایانه ای می کنند.
سه برابر ساعتهایی که صرف بازیهای رایانهای میشود، بیشتر از مطالعه است.
این رقم برای انجام بازی های رایانه ای سه برابر بیشتر از رقم خواندن است.
The largest proportion of time is spent playing computer games.
بیشترین زمان صرف بازی های رایانه ای می شود.
بخش
اشتراک گذاری
قطعه
تکه
سهمیه، سهم
quota
تخصیص
allotment
برش
درصد
کمک هزینه
allowance
اندازه گرفتن
میزان
بیت
تعداد
quantity
تقسیم
تقسیم بندی
کسر
apportionment
گرفتن
پایان
fraction
نسبت
فله
اندازه
وسعت
bulk
بعد، ابعاد، اندازه
اندازه گیری
مقدار زیادی
magnitude
admeasurement
allocation
entirety
تمامیت
unevenness
ناهمواری
کل
جمع
totality
کلیت
sum
مجموع
bulk
فله
entireness
نقطه اتصال
juncture
تجمیع
aggregate
ناخالص
gross
تجمع
aggregation
گروه
ensemble
کامپوزیت
composite
جرم
پر بودن
fullness
همه
ترکیب
compound
جمع بندی
summation
توده
lump
مجموع کل
sum total
افزایش دادن
استخر
پشته
heap
بدن
واحد
توافق
صلح
میزان
تعداد
quantity