proportion

base info - اطلاعات اولیه

proportion - تناسب، قسمت

noun - اسم

/prəˈpɔːrʃn/

UK :

/prəˈpɔːʃn/

US :

family - خانواده
proportional
متناسب
proportionate
تناسب، قسمت
proportion
به نسبت
proportionally
به طور متناسب
proportionately
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [proportion] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Water covers a large proportion of the earth's surface.


    آب بخش بزرگی از سطح زمین را پوشانده است.

  • Loam is a soil with roughly equal proportions of clay, sand and silt.


    لوم خاکی است با نسبت‌های تقریباً مساوی از خاک رس، ماسه و سیلت.

  • The proportion of regular smokers increases with age.


    نسبت افراد سیگاری معمولی با افزایش سن افزایش می یابد.

  • A significant proportion of the books have been translated from other languages.


    بخش قابل توجهی از کتاب ها از زبان های دیگر ترجمه شده اند.

  • A higher proportion of Americans go on to higher education than is the case in Britain.


    نسبت بیشتری از آمریکایی ها نسبت به بریتانیا به تحصیلات عالی می روند.

  • The proportion of men to women in the college has changed dramatically over the years.


    نسبت مردان به زنان در کالج در طول سال ها به طرز چشمگیری تغییر کرده است.

  • The basic ingredients are limestone and clay in the proportion 2:1.


    مواد اولیه سنگ آهک و خاک رس به نسبت 2:1 است.

  • The room is very long in proportion to (= relative to) its width.


    اتاق به نسبت (= نسبت به) عرض آن بسیار طولانی است.

  • You haven't drawn the figures in the foreground in proportion.


    شما شکل های پیش زمینه را به تناسب نکشیده اید.


  • سر با بدن نامتناسب است.

  • an impressive building with fine proportions


    ساختمانی چشمگیر با نسبت های خوب

  • There is an entrance hall of perfect proportions, twice as long as it is wide.


    یک سالن ورودی با نسبت های کامل وجود دارد، دو برابر عرض آن.


  • همیشه سعی کنید حس نسبت (= اهمیت نسبی چیزهای مختلف) را حفظ کنید.

  • This method divides the task into more manageable proportions.


    این روش کار را به نسبت های قابل مدیریت تری تقسیم می کند.

  • a food shortage that could soon reach crisis proportions


    کمبود مواد غذایی که می تواند به زودی به ابعاد بحرانی برسد

  • a room of fairly generous proportions


    اتاقی با ابعاد نسبتاً سخاوتمندانه

  • The problem of hooliganism should be kept in proportion. Only a small number of young people act in this way.


    مشکل هولیگانیسم باید به تناسب حفظ شود. فقط تعداد کمی از جوانان به این شکل عمل می کنند.

  • They earn salaries out of all proportion to their ability.


    آنها به نسبت توانایی خود حقوق می گیرند.

  • The media have blown the incident up out of all proportion.


    رسانه ها این حادثه را بی اندازه منفجر کرده اند.

  • A proportion of the land is used for agriculture.


    بخشی از زمین برای کشاورزی استفاده می شود.

  • The proportion of small cars on America’s roads is increasing.


    نسبت خودروهای کوچک در جاده های آمریکا در حال افزایش است.

  • A high proportion of five-year-olds have teeth in poor condition


    بخش بالایی از کودکان پنج ساله دارای دندان هایی در وضعیت نامناسب هستند

  • The chart shows government spending expressed as a proportion of national income.


    نمودار مخارج دولت را به عنوان نسبتی از درآمد ملی نشان می دهد.

  • The unskilled section of the working class was diminishing as a proportion of the workforce.


    بخش غیر ماهر طبقه کارگر به عنوان نسبتی از نیروی کار در حال کاهش بود.

  • According to this pie chart a third of students’ leisure time is spent watching TV.


    بر اساس این نمودار دایره ای، یک سوم اوقات فراغت دانش آموزان صرف تماشای تلویزیون می شود.

  • One in five hours is/​are spent socializing.


    از هر پنج ساعت یک ساعت به معاشرت می گذرد.

  • Socializing accounts for/makes up/comprises about 20 per cent of leisure time.


    اجتماعی شدن حدود 20 درصد از اوقات فراغت را به خود اختصاص می دهد/تشکیل می دهد/.

  • Students spend twice as much time playing computer games as doing sport.


    دانش آموزان دو برابر بیشتر از ورزش وقت خود را صرف بازی های رایانه ای می کنند.

  • Three times as many hours are spent playing computer games as reading.


    سه برابر ساعت‌هایی که صرف بازی‌های رایانه‌ای می‌شود، بیشتر از مطالعه است.

  • The figure for playing computer games is three times higher than the figure for reading.


    این رقم برای انجام بازی های رایانه ای سه برابر بیشتر از رقم خواندن است.

  • The largest proportion of time is spent playing computer games.


    بیشترین زمان صرف بازی های رایانه ای می شود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • entirety


    تمامیت

  • unevenness


    ناهمواری


  • کل


  • جمع

  • totality


    کلیت

  • sum


    مجموع

  • bulk


    فله

  • entireness


    نقطه اتصال

  • juncture


    تجمیع

  • aggregate


    ناخالص

  • gross


    تجمع

  • aggregation


    گروه

  • ensemble


    کامپوزیت

  • composite


    جرم


  • پر بودن

  • fullness


    همه

  • all


    ترکیب

  • compound


    جمع بندی

  • summation


    توده

  • lump


    مجموع کل

  • sum total


    افزایش دادن


  • استخر


  • پشته

  • heap


    بدن


  • واحد


  • توافق


  • صلح


  • میزان


  • تعداد


  • quantity


لغت پیشنهادی

enclaves

لغت پیشنهادی

sometimes

لغت پیشنهادی

slipped