segment
segment - بخش
noun - اسم
UK :
US :
بخشی از چیزی که به نحوی از کل متفاوت است یا بر کل آن تأثیر می گذارد
بخشی از میوه، گل یا حشره که به طور طبیعی به آن تقسیم می شود
the part of a circle that is separated from the rest of the circle when you draw a straight line across it
قسمتی از دایره که با کشیدن خط مستقیم روی آن از بقیه دایره جدا می شود
بخشی از یک خط یا طول چیزی بین دو نقطه
تقسیم کردن چیزی به قسمت هایی که با یکدیگر متفاوت هستند
بخشی از اقتصاد یک کشور یا کار یک شرکت
a group of customers that share similar characteristics, such as age income interests, and social class
گروهی از مشتریان که دارای ویژگی های مشابهی مانند سن، درآمد، علایق و طبقه اجتماعی هستند
محصولات یا خدمات در بخش خاصی از بازار
to divide a large group of people into smaller groups of people of a similar age or with similar incomes, interests etc so that products that are most suitable for each group can be sold to it
گروه بزرگی از مردم را به گروههای کوچکتری از افراد هم سن یا با درآمد، علایق و غیره مشابه تقسیم میکند تا محصولاتی که برای هر گروه مناسبتر هستند به آن فروخته شود.
یکی از گروه ها یا مقادیر کوچکتر که می توان گروه یا مقدار بزرگتری را به آن تقسیم کرد
part of a circle that is divided from the rest by a line or part of a sphere that is divided from the rest by two planes
بخشی از یک دایره که از بقیه با یک خط تقسیم شده است، یا بخشی از یک کره که از بقیه با دو صفحه تقسیم شده است.
یکی از قسمت های کوچکی که میوه ای مانند پرتقال به طور طبیعی به آن تقسیم می شود
a short piece of film that forms part of a television or radio programme, or that is broadcast on the internet
یک قطعه فیلم کوتاه که بخشی از یک برنامه تلویزیونی یا رادیویی است یا در اینترنت پخش می شود
تقسیم کردن چیزی به قسمت های مختلف
هر یک از قسمت هایی که می توان چیزی را به آن تقسیم کرد
یک قطعه نیز یکی از چندین قسمت یک پرتقال، لیمو یا میوه های مشابه تقسیم شده است.
قطعه نیز یکی از اعضای بدن حشره است.
یک پاره نیز بخشی از یک خط است که دارای دو نقطه انتهایی است.
گروهی از مشتریان برای یک محصول یا خدمات که ویژگی ها یا نیازهای مشابهی دارند
بخشی که چیزی مانند اقتصاد یا کار یک شرکت را می توان به آن تقسیم کرد
قسمت یا بخشی که نمودار و غیره به آن تقسیم می شود
برای تقسیم بازار به گروه های مختلفی از مشتریان که ویژگی ها یا نیازهای مشابهی دارند
بدن مورچه به سه بخش مجزا تقسیم می شود.
Their stories are bountiful in this engagingly mounted documentary, running Sunday night in three one-hour segments on the History Channel.
داستانهای آنها در این مستند جذاب که یکشنبه شب در سه بخش یک ساعته از کانال تاریخ پخش میشود، پربار است.
فروش ریزپردازنده ها یکی از بزرگترین بخش های بازار تراشه را نشان می دهد.
همچنین فهرستی از بخشهای بعدی که باید در شبکه آزمایش شوند وجود دارد.
برای سنجاقک ها، طول های منحنی کوچک را قالب بزنید و با چوب کوکتل روی قسمت ها علامت بزنید.
The diagram has one segment filled in; pupils could fill in the others themselves working either in groups or individually.
نمودار دارای یک بخش پر شده است. دانشآموزان میتوانند دیگران را خودشان پر کنند، چه به صورت گروهی یا فردی کار کنند.
کیک را با تکه های نارنجی تزئین کنید.
orange segments
بخش های نارنجی
هر تیم فروش تلاش های خود را در بخش خاصی از جمعیت عمومی هدف قرار می دهد.
او بخش کوچکی از نقاشی را تمیز کرد.
خطوط منطقه را به بخش هایی تقسیم کردند.
این تغییرات تنها بر بخش کوچکی از مردم تأثیر خواهد گذاشت.
آنها استخوان را به بخش های مساوی تقسیم کردند.
افراد بالای 85 سال سریع ترین بخش جمعیت را تشکیل می دهند.
هر یک از این محصولات بخش خاصی از بازار را هدف قرار می دهند.
سالاد با قطعات پرتقال تزئین شده بود.
سی ان ان هفته گذشته بخشی از قتل در این شهر را پخش کرد.
بازار بر اساس قیمت به سه دسته کلی تقسیم می شود.
برنامه خبری شامل بخش مختصری از جنایت یقه سفیدها بود.
پیمانکاران خصوصی در بخش های خاصی از بازار موفقیت دارند.
consumer/customer segments
بخش های مصرف کننده/مشتری
Technology includes the fastest-growing segments of the world economy.
فناوری شامل بخشهای سریعالرشد اقتصاد جهان است.
یک بخش صنعتی
There are a number of acquisition opportunities on the horizon for each of the company's business segments.
برای هر یک از بخش های تجاری شرکت، تعدادی فرصت خرید در افق وجود دارد.
شما می توانید اندازه حاشیه سود را در همپوشانی بین سه بخش شکل 1.1 مشاهده کنید.
By segmenting customers and products, technology has given banks the kind of data they need to pursue niche strategies.
با تقسیمبندی مشتریان و محصولات، فناوری به بانکها دادههایی را داده است که برای دنبال کردن استراتژیهای خاص به آنها نیاز دارند.
صنعت اسباب بازی بازار را بر اساس سن و جنسیت تقسیم می کند.
He argues that the car market is segmenting more and more into smaller groups of critical consumers.
او استدلال می کند که بازار خودرو بیشتر و بیشتر به گروه های کوچکتری از مصرف کنندگان مهم تقسیم می شود.
این یکی از دلایلی است که باعث می شود شرکت را بیشتر تقسیم کنیم.
فروشگاه به مناطق مختلف برای مشتریان مختلف تقسیم شد.
There is a carefully segmented market in the making, with different designs carefully nuanced for every socioeconomic stratum.
یک بازار به دقت تقسیم بندی شده در حال ساخت است، با طرح های مختلف که به دقت برای هر قشر اجتماعی-اقتصادی طراحی شده است.
قطعه
chunk
تکه
بخش
hunk
تکه تکه
lump
توده
اسلب
fragment
گوه
slab
بیت
برش
wedge
تقسیم
واج
نصفه
بسته
تقسیم بندی
wodge
قسط
moiety
جزء
parcel
عضو
partition
بخشی از چیزی
tranche
باطله
مسدود کردن
خرد کردن
ذره
sliver
لکه. خال
scrap
خرده نان
غلات
shred
بار
particle
speck
crumb
کل
entirety
تمامیت
جمع
totality
کلیت
مقدار زیادی
entireness
پر بودن
wholeness
فله
fullness
کره
bulk
مجموع
glob
گروه
sum
تجمیع
ensemble
جرم
aggregate
اتحاد
ناهمواری
allness
بخش
unevenness
کامل بودن
جمعی بودن
completeness
وسعت
collectiveness
اکثر
ناخالص
اکثریت
جمعی
gross
تجمع
مجموعه
collectivity
کوانتومی
aggregation
جمع بندی
assemblage
همه چيز
quantum
توده
summation
lump