lemon

base info - اطلاعات اولیه

lemon - لیمو

noun - اسم

/ˈlemən/

UK :

/ˈlemən/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [lemon] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Add a squeeze of lemon juice.


    کمی آب لیمو اضافه کنید.


  • آب نصف لیمو را روی ماهی بمالید.

  • a gin and tonic with ice and lemon


    یک جین و تونیک با یخ و لیمو


  • چای لیمو


  • یک درخت لیمو

  • Garnish the fish with wedges of lemon.


    ماهی را با تکه های لیمو تزئین کنید.


  • برای این دستور به آب دو عدد لیمو نیاز دارید.


  • آیا می خواهید یک تکه لیمو در چای خود داشته باشید؟


  • آب لیمو

  • a lemon grove (= group of lemon trees)


    یک باغ لیمو (= گروهی از درختان لیمو)

  • Only one of his inventions turned out to be a lemon.


    فقط یکی از اختراعات او لیمو بود.

  • I felt such a lemon when I discovered I'd missed my appointment.


    وقتی فهمیدم قرار ملاقاتم را از دست داده ام، چنین احساس لیمویی داشتم.

  • That car I bought is a real lemon.


    ماشینی که خریدم یک لیموی واقعی است.

synonyms - مترادف
  • citrus fruit


    مرکبات

antonyms - متضاد
  • blockbuster


    فیلم یا کتاب پرمخاطب

  • hit


    اصابت

  • smash


    درهم کوبیدن


  • موفقیت


  • برنده

  • accomplishment


    دستاورد


  • پیروزی

  • triumph


    برکت

  • win


    سود

  • blessing


    بالا آمدن


  • تعجب


  • حصول


  • ادامه

  • attainment


    کافی

  • continuation


    بهبود


  • افزایش دادن


  • تسویه شوندگی


  • ببخشید

  • solvency


    معجزه

  • boon


    کتاب پرفروش


  • محقق


  • مزیت - فایده - سود - منفعت

  • bestseller


    کفایت

  • achiever


    ضربه سر و صدا


  • ناک اوت

  • adequacy


    فروش

  • smash hit


    احساس

  • betterment


  • knockout


  • sellout


  • sensation


لغت پیشنهادی

transcribing

لغت پیشنهادی

contained

لغت پیشنهادی

probate