toy
toy - اسباب بازی
noun - اسم
UK :
US :
شیئی برای بازی کودکان
an object that you buy because it gives you pleasure and enjoyment, especially one that you don’t really need
شیئی که می خرید چون به شما لذت و لذت می بخشد، به خصوص چیزی که واقعاً به آن نیاز ندارید
حیوان یا سگ اسباببازی نوعی سگ است که بهطور خاص برای کوچک بودن پرورش داده میشود
شیئی که توسط یک بزرگسال برای لذت استفاده می شود نه برای استفاده جدی
متعلق یا مربوط به یک نژاد بسیار کوچک از سگ که به عنوان حیوان خانگی نگهداری می شود
شیئی که کودکان با آن بازی می کنند
(از یک نژاد سگ) بسیار کوچک و به عنوان حیوان خانگی نگهداری می شود
اکنون پسر شما به رایانه توجهی را که به هر اسباب بازی جدید، با ارزش و مخصوصاً جذاب می دهد، معطوف می کند.
Now your son is lavishing upon the computer the attention he would give to any new rewarding and particularly attractive toy.
سه کشتی بزرگ اقیانوس پیمای جهان میتوانستند مانند اسباببازیهای وان حمام در بالای تاج آن بنشینند.
در طبقه دوم، اتاق 30 مورد علاقه است: به عروسک ها، اسباب بازی ها و دیگر یادگارهای دوران کودکی گذشته اختصاص دارد.
On the second floor room 30 is the favourite: devoted to dolls, toys and other mementos of bygone childhood.
پورشه قرمز آخرین اسباب بازی اوست.
پدر یک صنعتگر فوق العاده بود و اسباب بازی های زیادی را از ضایعات درست می کرد.
برای تولدت اسباب بازی جدیدی گرفتی؟
من برخی از اسباببازیها را در حالت آماده نگه میدارم تا نوههایم با آنها بازی کنند.
cuddly/stuffed toys
اسباب بازی های نوازش کننده / پر شده
بچه ها با خوشحالی با اسباب بازی هایشان بازی می کردند.
یک مغازه/فروشگاه اسباب بازی
او یک کارآفرین و طراح اسباب بازی های کودکان است.
executive toys
اسباب بازی های اجرایی
آخرین اسباب بازی من این قهوه ساز اسپرسو است.
انواع اسباب بازی ها را می توان از کتابخانه اسباب بازی امانت گرفت.
فردی مدام از بچه های دیگر اسباب بازی می رباید.
او عاشق خرید ماشین و اسباب بازی های گران قیمت بود.
ما متوجه هستیم که مردم عاشق اسباببازیهای جدید براق و جدیدترین تجهیزات فنی هستند.
یک اسباب بازی ساعتی/باد بالا
یک اسباب بازی نوازشگر/نرم/پر شده
یک قطار اسباب بازی / مزرعه / سرباز
اکنون اسباب بازی های خود را کنار بگذارید - زمان خواب است.
دوربین بابا را به حال خود رها کنید - این یک اسباب بازی نیست!
آخرین اسباب بازی او یک دوربین زیر آب است.
او چندین اسباب بازی اجرایی روی میز خود دارد.
پودل/اسپانیل اسباب بازی
یک اسباب بازی پر شده
قطار/سرباز اسباب بازی
یک پودل اسباب بازی
trinket
ریزه کاری
bauble
بابل
gimcrack
گیم کرک
gewgaw
gewgaw
trifle
چیز جزیی
kickshaw
کیکشا
novelty
تازگی
ornament
زینت
curio
کنجکاوی
bagatelle
باگاتل
whatnot
چی نیست
knickknack
خوش دستی
doodah
دوده
triviality
بی اهمیتی
knick-knack
ناقص
مقاله سرگرمی
bibelot
bibelot
gaud
گاود
curiosity
چوچکه
tchotchke
زینتی
ornamental
دوداد
doodad
بازیچه
plaything
پوشه
folderol
بیژو
bijou
گگو
geegaw
لقب
nicknack
شیء هنر
objet d'art
سوغات
souvenir
در زیر
furbelow
هوی و هوس
whim-wham