chip

base info - اطلاعات اولیه

chip - تراشه

noun - اسم

/tʃɪp/

UK :

/tʃɪp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [chip] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He was eating a burger and chips.


    داشت برگر و چیپس می خورد.

  • a bag of chips


    یک کیسه چیپس

  • All main courses are served with chips or baked potato.


    تمام غذاهای اصلی با چیپس یا سیب زمینی پخته سرو می شود.

  • computer/graphics/memory chips


    تراشه های کامپیوتر / گرافیک / حافظه

  • the world's biggest chip maker


    بزرگترین سازنده تراشه در جهان


  • فناوری تراشه

  • This mug has a chip in it.


    این لیوان دارای یک تراشه است.

  • She had a slight chip off her front tooth.


    دندان جلویش کمی خرد شده بود.

  • chips of wood


    تراشه های چوب

  • chocolate chip cookies (= biscuits containing small pieces of chocolate)


    کوکی های شکلاتی (= بیسکویت حاوی تکه های کوچک شکلات)

  • The gutted raw fish are smoked slowly over wood chips.


    ماهی خام روده شده به آرامی روی تراشه های چوب دود می شود.

  • a poker chip


    یک تراشه پوکر


  • او خودش را با یک تراشه کوتاه به سمت سبز رها کرد.

  • He cashed in his chips last summer aged 65.


    او تابستان گذشته در سن 65 سالگی تراشه های خود را نقد کرد.

  • He has a real chip on his shoulder about being adopted.


    او یک تراشه واقعی در مورد فرزندخواندگی بر روی شانه خود دارد.

  • I'm not sure what I'll do when the chips are down.


    من مطمئن نیستم که وقتی چیپ ها از کار بیفتند چه کار خواهم کرد.

  • When the chips are down he always finds the courage to carry on.


    وقتی تراشه ها خراب می شوند، او همیشه شجاعت ادامه دادن را پیدا می کند.

  • All he'll eat is chips.


    تنها چیزی که او خواهد خورد چیپس است.

  • I never cook anything grand—we live on chips and baked beans.


    من هرگز چیز بزرگی نمی پزم - ما با چیپس و لوبیا پخته زندگی می کنیم.

  • Advances in technology have made it possible to pack even more circuits on a chip.


    پیشرفت های فناوری امکان بسته بندی مدارهای بیشتری را روی یک تراشه فراهم کرده است.

  • An electronic chip could be implanted in his brain.


    یک تراشه الکترونیکی می تواند در مغز او کاشته شود.

  • The computer has an integrated graphics chip running at 333 MHz.


    این رایانه دارای یک تراشه گرافیکی یکپارچه است که با فرکانس 333 مگاهرتز کار می کند.

  • This computer uses the DX chip.


    این کامپیوتر از تراشه DX استفاده می کند.

  • This notebook uses a chip designed for mobile computing.


    این نوت بوک از تراشه ای استفاده می کند که برای محاسبات موبایلی طراحی شده است.

  • a Pentium-compatible chip set


    یک مجموعه تراشه سازگار با پنتیوم

  • a chip containing the coding devices


    یک تراشه حاوی دستگاه های کدگذاری

  • fish and chips


    ماهی و چیپس

  • beans/egg/sausage and chips


    لوبیا/تخم مرغ/سوسیس و چیپس

  • oven chips (= chips that are baked in an oven rather than fried)


    چیپس فر (= چیپسی که به جای سرخ شدن در فر پخته می شود)

  • tortilla chips and salsa


    چیپس تورتیلا و سالسا

  • banana chips


    چیپس موز

synonyms - مترادف
  • fragment


    قطعه

  • scrap


    باطله

  • shaving


    اصلاح

  • splinter


    ترکش

  • bit


    بیت

  • chunk


    تکه

  • flake


    پوسته پوسته شدن

  • paring


    تمیز کردن


  • برش

  • sliver


    خرده نان

  • crumb


    تکه شکسته

  • shard


    اسکلت

  • skelf


    آتل

  • splint


    بخش


  • پوسته شدن

  • snippet


    ویفر

  • spall


    گوه

  • wafer


    هجی کردن

  • wedge


    گالت


  • جام

  • spell


    لقمه

  • gallet


    اسپیلیکین

  • gobbet


    خرد کردن

  • morsel


    ذره

  • spillikin


    غلات

  • shred


    لکه. خال

  • particle


    اتم


  • رها کردن

  • speck


  • atom



antonyms - متضاد

  • کل

  • entirety


    تمامیت

  • lot


    مقدار زیادی


  • جمع

  • glob


    کره


  • بار

  • entireness


لغت پیشنهادی

quicker

لغت پیشنهادی

subcontract

لغت پیشنهادی

blossomed