calculate

base info - اطلاعات اولیه

calculate - محاسبه

verb - فعل

/ˈkælkjuleɪt/

UK :

/ˈkælkjuleɪt/

US :

family - خانواده
calculation
محاسبه
calculator
ماشین حساب
calculable
قابل محاسبه
incalculable
غیر قابل محاسبه
calculated
محاسبه شد
calculating
محاسبه کردن
calculatedly
حساب شده
google image
نتیجه جستجوی لغت [calculate] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • An independent valuer will calculate the value of your property.


    ارزش‌گذار مستقل ارزش ملک شما را محاسبه می‌کند.

  • That figure was calculated using the standard equation.


    این رقم با استفاده از معادله استاندارد محاسبه شد.


  • از فرمول برای محاسبه حجم ظرف استفاده کنید.

  • We haven’t really calculated the cost of the vacation yet.


    ما هنوز واقعاً هزینه تعطیلات را محاسبه نکرده ایم.

  • Benefit is calculated on the basis of average weekly earnings.


    سود بر اساس میانگین درآمد هفتگی محاسبه می شود.

  • Expected cancer rates were calculated from data from the eight surrounding counties.


    نرخ سرطان مورد انتظار از داده های هشت شهرستان اطراف محاسبه شد.

  • The daily doses were calculated by a somewhat simpler method.


    دوزهای روزانه با روشی ساده تر محاسبه شد.

  • The ratio is calculated by dividing a company's share price by its earnings per share.


    این نسبت با تقسیم قیمت سهام شرکت بر سود هر سهم محاسبه می شود.


  • باید محاسبه کنید که تکلیف چقدر زمان می برد.

  • It has been calculated that at least 47 000 jobs were lost last year.


    محاسبه شده است که حداقل 47000 شغل در سال گذشته از بین رفته است.

  • The sum involved was calculated at $82 million.


    مبلغ مورد نظر 82 میلیون دلار محاسبه شد.

  • Conservationists calculate that hundreds of species could be lost in this area.


    حافظان محیط زیست محاسبه می کنند که صدها گونه ممکن است در این منطقه از بین بروند.


  • نمی توان محاسبه کرد که او چه تأثیری بر زندگی او داشته است.


  • محاسبه میزان تأثیر او بر او غیرممکن است.

  • It's difficult to calculate precisely what we've spent.


    محاسبه دقیق آنچه که ما خرج کرده ایم دشوار است.

  • The amount is calculated according to the number of years you have paid into the plan.


    مبلغ با توجه به تعداد سال هایی که به طرح پرداخت کرده اید محاسبه می شود.

  • Calculating that he would not be home yet I slipped in through the back door.


    با محاسبه اینکه او هنوز به خانه نخواهد آمد، از در پشتی سر خوردم.

  • Environmentalists calculate that hundreds of plant species may be affected.


    کارشناسان محیط زیست محاسبه می کنند که صدها گونه گیاهی ممکن است تحت تأثیر قرار گیرند.

  • I tried to calculate how much time it would take me to get there.


    سعی کردم محاسبه کنم چقدر زمان می برد تا به آنجا برسم.

  • The cost of the damage caused by the recent storms has been calculated as/at over £5 million.


    هزینه خسارت ناشی از طوفان های اخیر بیش از 5 میلیون پوند محاسبه شده است.

  • The new tax system would be calculated on the value of property owned by an individual.


    سیستم مالیاتی جدید بر اساس ارزش دارایی های یک فرد محاسبه می شود.


  • در برخی از مراحل باید محاسبه کنیم که پروژه چه زمانی به پایان می رسد.

  • He's calculated that it would take him two years to save up enough for a car.


    او محاسبه کرده است که دو سال طول می کشد تا به اندازه کافی برای یک ماشین پس انداز کند.

  • We tried to calculate how fast he was moving when the car crashed.


    ما سعی کردیم محاسبه کنیم که او در هنگام تصادف با چه سرعتی حرکت می کند.

  • I calculated the total cost to be over $9000.


    من کل هزینه را بیش از 9000 دلار محاسبه کردم.

  • Lieutenant Chilton calculated that six men had been lost.


    ستوان چیلتون محاسبه کرد که شش مرد گم شده اند.

  • The original calculations ignored weather conditions.


    محاسبات اولیه شرایط آب و هوایی را نادیده گرفتند.

  • Their pension will be calculated on the basis of their earnings and length of service.


    حقوق بازنشستگی آنها بر اساس میزان دریافتی و سابقه خدمت آنها محاسبه خواهد شد.

  • It has been calculated that the economy shrank by 2% last quarter.


    محاسبه شده است که اقتصاد در سه ماهه گذشته 2 درصد کوچک شده است.

  • They are already in the lead and are calculating that in all probability, they will win the election.


    آنها در حال حاضر پیشتاز هستند و در حال محاسبه هستند که به احتمال زیاد در انتخابات پیروز خواهند شد.

synonyms - مترادف
  • compute


    محاسبه کنید


  • شمردن


  • جمع

  • tally


    شمارش

  • enumerate


    برشمردن

  • sum


    مجموع

  • add


    اضافه کردن


  • تعیین کنید


  • عدد

  • quantify


    کمیت کردن


  • ارزیابی کنید


  • اندازه گرفتن


  • کلی کردن

  • totalize


    cypherUK

  • cypherUK


    cipherUS

  • cipherUS


    نرخ


  • کل

  • tot


    قالب


  • ارزش


  • کالیبره کردن

  • calibrate


    هزینه


  • وزن کردن


  • حساب


  • analyseUK

  • analyseUK


    تجزیه و تحلیل ایالات متحده

  • analyzeUS


    جمع کردن


  • بشمار

  • tot up


    کشف کردن


  • کار کردن



antonyms - متضاد
  • disregard


    بی توجهی


  • تخمین زدن


  • جمع آوری


  • حدس بزن


  • چشم پوشی

  • neglect


    تفریق کردن

  • subtract


    کافر شدن

  • disbelieve


    حدس و گمان

  • surmise


    فراموش کردن


  • حدس

  • conjecture


    به هم ریختن

  • disorganize


    متوقف کردن


  • حدس زدن

  • guesstimate


    شک


  • دانستن


  • تقریبی

  • approximate


    بی اعتمادی

  • mistrust


    از دست دادن

  • distrust


    گرفتن


  • دريافت كردن


  • از بین رفتن


  • سوال


  • حدس دوم


  • خطر

  • second-guess


    فرض

  • hazard


    اندازه گرفتن

  • speculate


    تردید کنید

  • postulate




  • hesitate


لغت پیشنهادی

special

لغت پیشنهادی

arteriole

لغت پیشنهادی

food