vacation

base info - اطلاعات اولیه

vacation - تعطیلات

noun - اسم

/veɪˈkeɪʃn/

UK :

/veɪˈkeɪʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [vacation] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They're on vacation in Hawaii right now.


    آنها در حال حاضر در تعطیلات در هاوایی هستند.

  • I'm going on vacation for a couple of weeks.


    من برای یکی دو هفته به تعطیلات می روم.

  • You look tired—you should take a vacation.


    شما خسته به نظر می رسید - باید به تعطیلات بروید.

  • We're planning a summer vacation to Europe next year.


    ما در حال برنامه ریزی برای تعطیلات تابستانی به اروپا در سال آینده هستیم.

  • I just got back from a family vacation in New Orleans.


    من تازه از تعطیلات خانوادگی در نیواورلئان برگشتم.

  • The job includes two weeks' paid vacation.


    این شغل شامل دو هفته مرخصی با حقوق است.


  • یک خانه تعطیلات

  • He had a lot of unused vacation time.


    او زمان تعطیلات استفاده نشده زیادی داشت.

  • the Christmas/Easter/summer vacation


    تعطیلات کریسمس / عید پاک / تابستان

  • the long vacation (= the summer vacation)


    تعطیلات طولانی (= تعطیلات تابستانی)

  • I got a full-time job during the vacation.


    در تعطیلات یک کار تمام وقت پیدا کردم.

  • I get four weeks’ holiday/​vacation a year.


    من چهار هفته تعطیلات/مرخصی در سال دارم.

  • He’s on holiday/​vacation this week.


    او این هفته در تعطیلات / تعطیلات است.

  • I like to take my holiday/​vacation in the winter.


    من دوست دارم تعطیلات / تعطیلات خود را در زمستان بگیرم.

  • the summer holidays/​vacation.


    تعطیلات/تعطیلات تابستانی

  • The school will be closed Monday because it’s a holiday.


    مدرسه دوشنبه تعطیل خواهد بود زیرا تعطیل است.

  • Employees no longer have a fixed number of vacation days.


    کارمندان دیگر تعداد ثابتی از روزهای مرخصی ندارند.

  • He hadn't taken a real vacation in years.


    سالها بود که مرخصی واقعی نگرفته بود.

  • I have put in for vacation time.


    برای تعطیلات گذاشتم

  • I hope the bad weather didn't ruin your vacation.


    امیدوارم هوای بد تعطیلات شما را خراب نکرده باشد.

  • I may go on an extended vacation to Bermuda.


    ممکن است به یک تعطیلات طولانی به برمودا بروم.

  • I wasn't able to use all of my vacation time last year.


    سال گذشته نتوانستم از تمام تعطیلاتم استفاده کنم.

  • Military personnel receive a month of paid vacation.


    پرسنل نظامی یک ماه مرخصی با حقوق دریافت می کنند.

  • Orlando is a popular vacation resort for British tourists.


    اورلاندو یک استراحتگاه محبوب برای تعطیلات برای گردشگران بریتانیایی است.

  • She needed a little vacation to clear her head.


    او به کمی تعطیلات نیاز داشت تا سرش را پاک کند.

  • She took a well-deserved vacation to Mexico.


    او یک تعطیلات شایسته به مکزیک رفت.

  • She was going to spend her vacation in Hawaii all by herself.


    او قرار بود تعطیلاتش را به تنهایی در هاوایی بگذراند.


  • رئیس جمهور تعطیلات کاری خود را دو روز کوتاه کرد.

  • The sisters are on summer vacation with their family.


    خواهرها با خانواده خود در تعطیلات تابستانی هستند.

  • He has a private jet and a vacation home in Switzerland.


    او یک جت شخصی و یک خانه برای تعطیلات در سوئیس دارد.

  • He went on vacation some time last week.


    او هفته گذشته مدتی به تعطیلات رفت.

synonyms - مترادف

  • زنگ تفريح


  • ترک کردن

  • recess


    فرورفتگی


  • تعطیلات


  • سفر

  • furlough


    مرخصی


  • تور

  • holidays


    مهلت دادن

  • respite


    فرار

  • getaway


    فرصت مطالعاتی

  • sabbatical


    اقامت

  • sojourn


    تعویق

  • adjournment


    هولز

  • hols


    باقی مانده


  • عقب نشینی

  • retreat


    توقف

  • stopover


    روز دور

  • awayday


    مدرسه ای

  • schoolie


    هجی کردن

  • spell


    vac

  • staycation


    خالی

  • vac


    در رفتن

  • vacay


    فستا


  • وقفه

  • fiesta


    اخراج

  • intermission


    تفریحی

  • layoff


    مرخصی روزانه

  • recreation





antonyms - متضاد

  • کار کردن


  • مدت، اصطلاح

  • continuation


    ادامه

لغت پیشنهادی

profession

لغت پیشنهادی

overwritten

لغت پیشنهادی

teaching