winter

base info - اطلاعات اولیه

winter - زمستان

noun - اسم

/ˈwɪntər/

UK :

/ˈwɪntə(r)/

US :

family - خانواده
midwinter
نیمه زمستان
wintry
زمستانی
winter
زمستان
google image
نتیجه جستجوی لغت [winter] در گوگل
description - توضیح

  • فصل بعد از پاییز و قبل از بهار، زمانی که هوا سردترین است


  • برای سپری کردن زمستان در جایی

  • the season between autumn and spring lasting from November to March north of the equator and from May to September south of the equator, when the weather is coldest


    فصل بین پاییز و بهار، از نوامبر تا مارس در شمال استوا و از می تا سپتامبر در جنوب استوا، زمانی که هوا سردترین است.

  • (especially of a bird) to spend the winter in a particular place


    (به خصوص پرنده) برای گذراندن زمستان در مکانی خاص

  • the season when the weather is coldest between fall and spring lasting from November to March north of the equator and from May to September south of the equator


    فصلی که سردترین هوا بین پاییز و بهار است، از نوامبر تا مارس در شمال خط استوا و از می تا سپتامبر در جنوب استوا ادامه دارد.

  • Both in summer and winter thousands came to the mountains, returning home with yoghurt, cheese and other products.


    هم در تابستان و هم در زمستان هزاران نفر به کوه می آمدند و با ماست، پنیر و سایر محصولات به خانه بازمی گشتند.

  • After the hard winter of 1848, the family immigrated to Pittsburgh, where her sisters lived.


    پس از زمستان سخت 1848، خانواده به پیتسبورگ، جایی که خواهرانش در آنجا زندگی می کردند، مهاجرت کردند.

  • In winter the frozen river is the only route into Zanskar.


    در زمستان، رودخانه یخ زده تنها مسیر ورود به زانسکار است.

  • In winter rice fields were bare and brown but there was the anticipation of spring planting just around the corner.


    در زمستان، مزارع برنج برهنه و قهوه ای بود، اما انتظار کاشت بهاره در گوشه و کنار وجود داشت.

  • The compartments have little curtains in the windows; the lamps are lit; it's eleven a.m. but still winter.


    محفظه ها دارای پرده های کوچک در پنجره ها هستند. لامپ ها روشن می شوند؛ ساعت یازده صبح است اما هنوز زمستان است.

  • In the summer open windows and in the winter turn on the heating so it is warm and welcoming.


    در تابستان، پنجره ها را باز کنید و در زمستان، گرمایش را روشن کنید تا گرم و دلپذیر باشد.

  • In the winter it had taken several days at room temperature before they showed any signs of life.


    در زمستان، چندین روز در دمای اتاق طول می‌کشید تا نشانه‌ای از زندگی نشان داده شود.

  • It was winter at last and a cool breeze blew at night.


    بالاخره زمستان بود و شب نسیم خنکی می وزید.

example - مثال
  • a cold/mild/harsh winter


    یک زمستان سرد / معتدل / خشن

  • a severe/hard winter


    زمستان سخت/سخت

  • We went to New Zealand last winter.


    زمستان گذشته به نیوزلند رفتیم.

  • Our house can be very cold in (the) winter.


    خانه ما در (زمستان) می تواند بسیار سرد باشد.

  • Weed seeds are an important source of food for birds during the winter.


    دانه های علف های هرز منبع غذایی مهمی برای پرندگان در طول زمستان است.

  • They worked on the building all through the winter.


    آنها در تمام زمستان روی ساختمان کار کردند.

  • the winter months


    ماه های زمستان

  • winter storms/weather


    طوفان های زمستانی / آب و هوا


  • یک کت زمستانی

  • The birds fly south for the winter.


    پرندگان برای زمستان به جنوب پرواز می کنند.

  • a frigid Midwestern city in the dead of winter


    یک شهر سرد در غرب میانه در زمستان

  • one of the worst winters we have ever had


    یکی از بدترین زمستان هایی که تا به حال داشته ایم

  • plants which are susceptible to winter frosts


    گیاهانی که مستعد سرمازدگی زمستانی هستند

  • the artist's bleak winter scene


    صحنه تاریک زمستانی هنرمند

  • You could be eligible for a winter fuel allowance.


    شما می توانید واجد شرایط دریافت کمک هزینه سوخت زمستانی باشید.

  • I don't like this winter weather.


    من این هوای زمستانی را دوست ندارم.


  • مکانی ایده آل برای تعطیلات زمستانی

  • I think you tend to eat more in (the) winter.


    من فکر می کنم شما تمایل دارید که در (زمستان) بیشتر غذا بخورید.

  • Last winter we went skiing.


    زمستان گذشته ما رفتیم اسکی.

  • It's been a surprisingly mild winter.


    زمستان معتدلی بود.

  • a winter/winter's day


    یک روز زمستانی/زمستانی

  • winter weather/snow


    آب و هوای زمستانی / برف

  • Birds migrate so that they can winter in a warmer country.


    پرندگان مهاجرت می کنند تا بتوانند در کشور گرم تری زمستان گذرانی کنند.

  • A lot of older people from northern states winter in Florida or Arizona.


    بسیاری از افراد مسن از ایالت های شمالی در فلوریدا یا آریزونا زمستان می گذرانند.

  • last/next/this winter


    آخرین/آینده/این زمستان

  • My grandparents often vacation in Florida for part of the winter.


    پدربزرگ و مادربزرگ من اغلب برای بخشی از زمستان در فلوریدا تعطیلات می گذرانند.

synonyms - مترادف
  • wintertime


    زمستان

  • wintertide


    نیمه زمستان

  • midwinter


    فصل سرما


  • هوای یخبندان

  • frosty weather


    اعماق زمستان

  • the depths of winter


    ماه های زمستان

  • the winter months


    انقلاب زمستانی

  • winter solstice


    جک فراست

  • Jack Frost


    پیرمرد زمستان


  • وسط زمستان


antonyms - متضاد

  • حرارت


  • تابستان

  • heatwave


    موج گرما

  • swelter


    متورم

  • torridity


    وحشتناکی

  • warmth


    گرما

  • torridness


    سوزش

  • warmness


    گرمی

  • hotness


    طلسم داغ

  • hot spell


لغت پیشنهادی

rebellion

لغت پیشنهادی

mankind

لغت پیشنهادی

specials