unit

base info - اطلاعات اولیه

unit - واحد

noun - اسم

/ˈjuːnɪt/

UK :

/ˈjuːnɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [unit] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • After 1946 the British Government treated the four territorial divisions as a single unit.


    پس از سال 1946، دولت بریتانیا با چهار بخش ارضی به عنوان یک واحد برخورد کرد.

  • The basic unit of society is the family.


    واحد اساسی جامعه خانواده است.

  • The cell is the unit of which all living organisms are composed.


    سلول واحدی است که همه موجودات زنده از آن تشکیل شده اند.


  • نقش کانون خانواده در جامعه

  • The game's selling price was $15 per unit.


    قیمت فروش این بازی 15 دلار برای هر واحد بود.

  • What's the unit cost?


    هزینه واحد چقدر است؟

  • Each unit of the course that we completed felt like a real achievement.


    هر بخش از دوره ای که ما به پایان رساندیم مانند یک دستاورد واقعی بود.

  • The present perfect is covered in Unit 8.


    حال کامل در واحد 8 پوشش داده شده است.

  • The university is recruiting staff to teach the new units.


    این دانشگاه در حال جذب نیرو برای آموزش واحدهای جدید است.

  • You learned this in the first unit.


    این را در واحد اول یاد گرفتید.

  • army/military/combat/police units


    واحدهای ارتش / نظامی / رزمی / پلیس


  • واحد ویژه اف بی آی

  • Medical units were operating in the disaster area.


    واحدهای پزشکی در منطقه فاجعه در حال فعالیت بودند.

  • Two members of the unit died on the mission.


    دو نفر از اعضای یگان در این ماموریت جان باختند.

  • They formed small units of 15 to 20 people.


    آنها واحدهای کوچک 15 تا 20 نفره را تشکیل دادند.

  • The marching column encountered large units of the enemy.


    ستون راهپیمایی با واحدهای بزرگی از دشمن مواجه شد.

  • Soldiers in the unit are trained to survive in the snow and cold.


    سربازان یگان برای زنده ماندن در برف و سرما آموزش می بینند.

  • the intensive care unit


    بخش مراقبت های ویژه

  • a maternity unit


    یک واحد زایمان

  • The cancer research unit is attached to the local university.


    واحد تحقیقات سرطان وابسته به دانشگاه محلی است.

  • patients in the psychiatric unit


    بیماران در بخش روانپزشکی

  • a fitted kitchen with white units


    یک آشپزخانه مجهز با واحدهای سفید

  • floor/wall units


    واحدهای کف/دیوار

  • bedroom/kitchen units


    واحدهای اتاق خواب/آشپزخانه


  • یک واحد اندازه گیری

  • Women are advised not to drink more than fourteen units of alcohol per week.


    به زنان توصیه می شود بیش از چهارده واحد الکل در هفته مصرف نکنند.

  • a unit of time/length/weight


    واحد زمان/طول/وزن

  • a unit of currency, such as the euro or the dollar


    واحد پولی مانند یورو یا دلار

  • Electricity is ten pence per unit.


    برق هر واحد ده پنس است.

  • The law requires almost all federal agencies to use metric units.


    این قانون تقریباً تمام آژانس های فدرال را ملزم به استفاده از واحدهای متریک می کند.

  • The highest carbon emissions per unit of energy are from coal.


    بیشترین انتشار کربن در واحد انرژی از زغال سنگ است.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • entirety


    تمامیت


  • بخش


  • کل


  • جمع

  • wholeness


    کلیت

  • totality


    اتحاد

  • allness


    بررسی اجمالی

  • overview


    پر بودن

  • entireness


    عمومیت

  • fullness


    طرح کلی

  • generality


  • outline


لغت پیشنهادی

stabilizing

لغت پیشنهادی

alphabetization

لغت پیشنهادی

helmet