regulation

base info - اطلاعات اولیه

regulation - مقررات

noun - اسم

/ˌreɡjuˈleɪʃn/

UK :

/ˌreɡjuˈleɪʃn/

US :

family - خانواده
regulator
تنظیم کننده
regulatory
نظارتی
regulate
تنظیم کند
google image
نتیجه جستجوی لغت [regulation] در گوگل
description - توضیح

  • یک قانون یا دستور رسمی


  • کنترل بر چیزی، به ویژه بر اساس قوانین

  • used or worn because of official rules


    به دلیل قوانین رسمی استفاده یا پوشیده شده است

  • an official rule or the act of controlling something


    یک قانون رسمی یا عمل کنترل چیزی

  • according to the rules or the usual way of doing things


    طبق قوانین یا روش معمول انجام کارها


  • فرآیندهای شیمیایی و عصبی که به افراد اجازه می‌دهد تا با تغییرات خود و محیط خود سازگار شوند تا بتوانند به زندگی خود ادامه دهند


  • قوانین یا سیستم هایی که توسط یک شخص یا سازمان برای کنترل یک فعالیت یا فرآیند یا کنش کنترل فعالیت یا فرآیند استفاده می شود.


  • یک قانون یا قانون رسمی

  • the activity of checking that a business is following official rules or laws


    فعالیت بررسی اینکه آیا یک تجارت از قوانین یا قوانین رسمی پیروی می کند


  • برای توصیف لباس های رسمی یا تجهیزات مورد استفاده افراد در نوع خاصی از کار استفاده می شود

  • Most are offshore financial centres also targeted by international watchdogs for loose banking regulation and harmful tax practices.


    بیشتر آنها مراکز مالی فراساحلی هستند که توسط ناظران بین المللی به دلیل مقررات ضعیف بانکی و شیوه های مالیاتی مضر هدف قرار می گیرند.

  • The building regulations are very strict about the materials you can use.


    مقررات ساختمانی در مورد مصالحی که می توانید استفاده کنید بسیار سختگیرانه است.

  • Instead they said businesses would be allowed to take regulators to court if they found regulations too onerous.


    در عوض، آنها گفتند که کسب‌وکارها مجاز خواهند بود در صورتی که مقررات را بیش از حد طاقت‌فرسا بدانند، قانون‌گذاران را به دادگاه بکشانند.

  • Anyone who takes milk from an unhealthy cow will be contravening public health regulations.


    هر کسی که از یک گاو ناسالم شیر می گیرد، مقررات بهداشت عمومی را نقض می کند.

  • Paradoxically, third parties dealing with an international organisation may feel secure despite the lack of legal regulation.


    به طور متناقض، اشخاص ثالثی که با یک سازمان بین المللی سروکار دارند ممکن است علیرغم فقدان مقررات قانونی احساس امنیت کنند.

  • Under the new regulations, local representatives with power to enforce presidential and parliamentary decrees would be appointed.


    بر اساس مقررات جدید، نمایندگان محلی که قدرت اجرای احکام ریاست جمهوری و پارلمان را دارند، منصوب خواهند شد.

  • Under the new regulations, coach drivers must take a break every four hours.


    طبق مقررات جدید، رانندگان واگن باید هر چهار ساعت یکبار استراحت کنند.

  • Safety regulations affecting dangerous fluids must be scrupulously observed.


    مقررات ایمنی موثر بر مایعات خطرناک باید با دقت رعایت شود.

  • I was doing a senior thesis in college on cable television economic law and all the regulations related thereto.


    در حال انجام پایان نامه ارشد در دانشکده حقوق اقتصادی تلویزیون کابلی و کلیه مقررات مربوط به آن بودم.

  • Obviously the effectiveness of these proposals depends on how the government chooses to enforce the regulations.


    بدیهی است که اثربخشی این پیشنهادها بستگی به انتخاب دولت برای اجرای مقررات دارد.

  • Some reforms have been made in the regulation of childcare.


    برخی اصلاحات در مقررات مراقبت از کودکان انجام شده است.

  • The aggregate amount paid out under these schemes may be limited to an amount specified in the regulations.


    مجموع مبلغ پرداختی تحت این طرح ها ممکن است به مقدار مشخص شده در مقررات محدود شود.

  • But now that governments are reducing the regulations that alliances circumvented, the alliances are being undermined.


    اما اکنون که دولت‌ها مقرراتی را که اتحادها دور زده بودند کاهش می‌دهند، اتحادها تضعیف می‌شوند.

example - مثال
  • too many rules and regulations


    قوانین و مقررات بیش از حد

  • fire/building regulations


    مقررات آتش نشانی/ساختمان

  • the strict regulations governing the sale of weapons


    مقررات سختگیرانه در مورد فروش اسلحه

  • To comply with government hygiene regulations, there must be a separate sink for hand washing.


    برای رعایت مقررات بهداشتی دولتی، باید سینک جداگانه ای برای شستن دست ها وجود داشته باشد.

  • It's against safety regulations to fix these doors open.


    باز کردن این درها خلاف مقررات ایمنی است.

  • Under the new regulations spending on office equipment will be strictly controlled.


    بر اساس مقررات جدید هزینه های مربوط به تجهیزات اداری به شدت کنترل می شود.

  • the voluntary regulation of the press


    مقررات داوطلبانه مطبوعات

  • In practice the regulations are rarely enforced.


    در عمل، مقررات به ندرت اجرا می شود.

  • Regulations require water authorities to test seawater for bacteria.


    مقررات مقامات آب را ملزم به آزمایش آب دریا برای وجود باکتری می کند.

  • States are enacting new laws and regulations.


    ایالت ها قوانین و مقررات جدیدی وضع می کنند.

  • The Act imposes more stringent regulations on atmospheric pollution.


    این قانون مقررات سختگیرانه تری را در مورد آلودگی جوی وضع می کند.

  • The company took advantage of the country's lax environmental regulations.


    این شرکت از قوانین ضعیف زیست محیطی کشور بهره برد.

  • The government is under pressure to relax censorship regulations.


    دولت برای کاهش مقررات سانسور تحت فشار است.

  • The notice is in accordance with Regulation 7.


    این اطلاعیه مطابق با آیین نامه 7 است.

  • The regulations are designed to encourage lower consumption of water.


    این مقررات برای تشویق مصرف کمتر آب طراحی شده است.

  • The regulations ban the use of genetically modified organisms.


    این مقررات استفاده از موجودات اصلاح شده ژنتیکی را ممنوع می کند.

  • The restaurant owner admitted 13 breaches of food hygiene regulations.


    صاحب رستوران 13 مورد نقض مقررات بهداشت مواد غذایی را پذیرفت.

  • There are strict regulations concerning the adoption of children.


    قوانین سختگیرانه ای در مورد فرزندخواندگی وجود دارد.

  • There will be stricter regulations dictating which foods are allowed in schools.


    مقررات سختگیرانه تری وجود خواهد داشت که تعیین می کند کدام غذاها در مدارس مجاز است.

  • These regulations apply to all cows sold after June 1998.


    این مقررات برای تمامی گاوهایی که پس از ژوئن 1998 فروخته شده اند اعمال می شود.

  • These restrictions are set out in regulations made by the minister.


    این محدودیت ها در آیین نامه ای که توسط وزیر وضع شده است تعیین شده است.

  • Tighter regulations come into force next year.


    مقررات سختگیرانه تر از سال آینده اجرایی می شود.

  • Under the new regulations, each worker must have a rest every two hours.


    طبق مقررات جدید، هر کارگر باید هر دو ساعت یکبار استراحت کند.

  • regulations governing trade and industry


    مقررات حاکم بر تجارت و صنعت

  • regulations on hygiene


    مقررات مربوط به بهداشت

  • It's against safety regulations to eat or drink in the laboratory.


    خوردن یا نوشیدن در آزمایشگاه خلاف مقررات ایمنی است.

  • There are too many rules and regulations.


    قوانین و مقررات بسیار زیادی وجود دارد.

  • Her job is to ensure that the company complies with laws and regulations.


    وظیفه او این است که اطمینان حاصل کند که شرکت با قوانین و مقررات مطابقت دارد.

  • State and federal regulations are being introduced nationwide to restrict unhealthy food in school.


    مقررات ایالتی و فدرال در سراسر کشور برای محدود کردن غذای ناسالم در مدارس وضع شده است.

  • Toxic waste must be handled according to the regulations.


    پسماندهای سمی باید طبق مقررات مدیریت شوند.

  • There are heavy fines for those who violate the regulations.


    برای متخلفان از مقررات جریمه های سنگینی در نظر گرفته شده است.

synonyms - مترادف

  • مدیریت


  • نظارت

  • supervision


    کنترل


  • سرپرستی

  • oversight


    مباشرت

  • superintendence


    رسیدگی

  • stewardship


    شارژ

  • handling


    جهت


  • راهنمایی


  • اهميت دادن

  • guidance


    در حال اجرا


  • دولت


  • حکومت


  • هدایت

  • superintendency


    عمل

  • governance


    قصد


  • ریاست جمهوری


  • ریاست

  • intendance


    پلیس

  • presidency


    نظارت بر

  • overseeing


    قانون

  • headship


    هماهنگی

  • policing


    حکومت داری

  • managing


    بازرسی

  • monitoring


    اعتدال


  • surveillance


  • coordination


  • governing


  • inspection


  • moderation


antonyms - متضاد
  • deregulation


    مقررات زدایی

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • lawlessness


    بی قانونی

  • mismanagement


    سوء مدیریت


  • پاسخ

  • disarrangement


    به هم ریختگی

  • unbelief


    بی ایمانی


  • اختلال

  • ambiguity


    گنگ


  • سوال

  • powerlessness


    ناتوانی

  • hopelessness


    ناامیدی

  • helplessness


    درماندگی

  • defenselessness


    بی دفاعی

  • frailty


    ضعف

  • feebleness


    بی فایده بودن

  • uselessness


    تابعیت

  • incapacitation


    آشوب

  • weakness


    بیهودگی

  • subjection


    ناتوانی جنسی

  • chaos


  • futility


  • impotency


  • impotence


لغت پیشنهادی

noticed

لغت پیشنهادی

omission

لغت پیشنهادی

chapter