regulate
regulate - تنظیم کند
verb - فعل
UK :
US :
برای کنترل یک فعالیت یا فرآیند، به ویژه با قوانین
تا یک ماشین یا بدن شما با سرعت، درجه حرارت و غیره خاصی کار کند
برای بررسی اینکه فعالیت های تجاری، فعالیت های مالی و غیره قانونی و منصفانه هستند
کنترل کردن چیزی، مخصوصاً با کارکردن آن به روشی خاص
برای کنترل یک فعالیت یا فرآیند توسط قوانین یا یک سیستم
تنظیم همچنین به معنای تنظیم چیزی به سطح یا استاندارد دلخواه است
to check that the activities of a business or organization are legal and follow official rules or laws
بررسی قانونی بودن فعالیت های یک کسب و کار یا سازمان و پیروی از قوانین یا قوانین رسمی
قبل از اینکه پول خود را تحویل دهید، مطمئن شوید که یک شرکت به طور رسمی تنظیم و مجاز است.
تعریق به تنظیم دمای بدن کمک می کند.
مهمتر از همه، آنها نباید توسط یک قدرت مرکزی تحمیل و تنظیم شوند.
Their wages had been regulated by act of parliament since 1773 and they were awarded an increase in 1795.
دستمزد آنها از سال 1773 توسط قانون پارلمان تنظیم شده بود و در سال 1795 افزایش یافت.
گوشت و مرغ توسط وزارت کشاورزی تنظیم می شود.
But he is vague about how to enforce this; essentially he would trust the industry to regulate itself.
اما او در مورد چگونگی اجرای این امر مبهم است. اساساً او به صنعت اعتماد می کند تا خودش را تنظیم کند.
این دارو به تنظیم ضربان قلب رایان کمک می کند.
برای تنظیم جریان گاز از کلید دستی استفاده می شود.
And if accountants are not to be commercial who is it who will regulate their fees, incomes and salaries?
و اگر قرار است حسابداران تجاری نباشند، چه کسی حقوق، درآمد و حقوق آنها را تنظیم می کند؟
Industrial labour was at last being regulated, water supplies purified, hospitals sanitised and prisons reformed.
کار صنعتی بالاخره تنظیم شد، منابع آب تصفیه شد، بیمارستانها سالمسازی شدند و زندانها اصلاح شدند.
The department is responsible for regulating the insurance industry.
این بخش مسئولیت تنظیم صنعت بیمه را بر عهده دارد.
فعالیت شرکت های اعتباری توسط قانون تنظیم می شود.
دولت اصولاً صید نهنگ را می پذیرد تا زمانی که به دقت تنظیم شود.
اجرای اقدامات بر عهده مقام تنظیم کننده است.
این شیر جریان آب را تنظیم می کند.
تنباکو یک محصول تحت نظارت فدرال است.
منشور رفتاری با هدف تنظیم گزارش های مطبوعاتی در مورد خانواده سلطنتی
یک اقتصاد بسیار تنظیم شده
این شورا برای تنظیم صنعت ماهیگیری تشکیل شد.
تجارت این حیوانات به شدت تنظیم شده است.
چندین تلاش ناموفق برای تنظیم شرایط کار صورت گرفته است.
با تنظیم ترموستات می توانید دمای خانه را تنظیم کنید.
مادرش به شدت تنظیم می کند که چقدر تلویزیون می تواند تماشا کند.
یک سیستم کامپیوتری تولید را تنظیم می کند.
والدین آنها میزان تماشای تلویزیون را تنظیم می کنند.
او به عنوان یک دیابتی، مصرف قند خود را به دقت تنظیم می کند.
Soldiers wear a regulation uniform.
سربازان یونیفورم منظم می پوشند.
کنگره این اختیار را دارد که تجارت بین ایالتی را تنظیم کند.
این آژانس صنعت خدمات مالی را تنظیم می کند.
این دولت به بخش دولتی اعتماد ندارد که خودش را تنظیم کند.
کنترل
مستقیم
راهنما
مدیریت کنید
administer
اداره کند
govern
حکومت کنند
oversee
نظارت کند
superintend
سرپرست
supervise
نظارت
نظارت کنید
رسیدگی
سفارش
قانون
اجرا کن
هدایت
پلیس
بررسی
legislate
قانون گذاری کند
administrate
اداره کنند
ترتیب دادن
coordinate
هماهنگ كردن
inspect
بازرسی
نگاه داشتن
methodize
روش کردن
عمل کنند
organiseUK
organiseUK
organizeUS
organizeUS
نادیده گرفتن
standardiseUK
standardiseUK
standardizeUS
استانداردسازی ایالات متحده
steward
مباشر
confuse
گیج کردن
خسارت
deregulate
مقررات زدایی
مخالف بودن
disarrange
بر هم زدن
اختلال
disorganize
به هم ریختن
displace
جابجا کند
disturb
مزاحم
halt
مکث
ترک کردن
misguide
گمراه کردن
mislead
سوء مدیریت
mismanage
بی توجهی
neglect
اطاعت کن
obey
خدمت
نرم کردن
soften
بی قرار
unsettle
ناراحت
upset
تزلزل
waver
بدتر شدن
worsen
مخلوط کردن
رد کردن
پراکنده کردن
scatter
از بین رفتن
بی نظمی
disarray
جلوگیری کردن
خراب کردن
disperse
انکار
ruin